از همان اول مشخص بود که یک جای کار می لنگد! هیچ چیز، با هم جفت و جور نبود. هر بیان اشکال و ایرادی، مستقیما و در جا، به خودت و کم و کاستی هایت ارجاع می گردید. سیستم باید بدون اشکال نامیده می شد!
به شورای به اصطلاح ملی مقاومت شان! هم که نگاه می کردیم. همه به نوعی عضو سازمان و فرقه بودند. هیچ غیرخودی، در شورا نبود! البته آقای مسعود رجوی هم بارها مستقیم و غیرمستقیم، می گفت که”هرکس با ما نیست، لاجرم برماست”. یا با ما، یا بر ما!
همه را دشمن می پنداشت! رجوی، همه را زیر چتر خود قبول داشت. اساسا در فاز سیاسی هم رانده شدنش از جانب سایرین بدین علت بود. آقای رجوی هژمونی هیچ جریان وشخصی را نمی پذیرفت و با بدترین القاب و عناوین از رقبا پذیرائی می کرد!
واقعیت این است که سنگ بنای دمکراسی، تراز گذاشته نمی شود، مگراینکه بر دوش تمام نیروها و احزاب سیاسی گذاشته شود.
اصول اولیه دمکراسی و حقوق بشر می گوید که:
الف: حقوق بشر جهان شمول است یعنی همه افراد به صرف انسان بودن از آن بهره مند هستند.
ب: حقوق بشر سلب ناشدنی است. یعنی این حقوق تحت هیچ شرایطی نباید از انسانها سلب شوند بجز بعضی استثنائات که اعمال بعضی از حقوق تحت شرایط خاص و تضمین های ارائه شده توسط قانون محدود شده اند.
حقوق بشر شامل انواع حقوق، مدنی و سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و بلاخره حقوق جمعی است. در مواد یک و دو اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است:
تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند. هرکس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقید دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادیهایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهره مند است.
اگرچه واژه”حقوق بشر” قبل از تأسیس سازمان ملل و توسعه مفهوم حقوق بشر در سطح جهانی رایج نبود، با نهضت پروتستان، آزادی عقیده تبدیل به یک موضوع سیاسی محوری در اروپا شد و عصر روشنگری مدعی حمایت از حقوق مردم شد. عقاید عصر روشنگری، بخصوص در قرن ۱۸ در آمریکا و فرانسه نفوذ به سزایی داشت. در طول قرن ۱۹ نهضت های ضد برده داری، ضداستعمارگری، مبارزه برای حقوق اجتماعی و سیاسی زنان، کارگران، و اتحادیه های تجاری شکل گرفت. امّا در پایان جنگ جهانی دوّم در قرن ۲۰، جامعه جهانی تصمیم گرفت با امضای منشور ملل متحد در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ سیستم متمرکزی را برای تحول و اعمال حقوق بین المللی تشکیل دهد. در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ سازمان ملل با عضویت ۶۱ کشور رسماً موجودیت یافت و از آن زمان به بعد تعداد اعضای آن به ۱۹۲ کشور افزایش یافت. در مقدمه منشور سازمان ملل دولتها”…براعتقاد به حقوق اساسی بشر، ارزش و کرامت انسانی، حقوق برابر زن و مرد و حقوق برابر ملتها اعم از بزرگ و کوچک تاکید نموده اند”. در سال ۱۹۴۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد پذیرش قرار گرفت. اندیشه حقوق بشر که می گوید ارزش و کرامت انسان مهم است، از ویژگی جهانی و سلب ناشدنی حقوق بشر صحبت می کند:
اصول بنیادی حقوق بشر ریشه ای تاریخی در ایران زمین دارد و تبلور اعتقاد به آزادی های اساسی را می توان در ابعاد مختلف فرهنگ این مرز و بوم بخصوص ادبیات آن مشاهده نمود.
اصل تعیین سرنوشت یکی از اصول پایه حقوق بین الملل معاصراست. این اصول مبتنی بر پیش برد توسعه و دمکراسی شامل آزادی سیاسی و اقتصادی وآزادی فرهنگی-اجتماعی می باشد. اصل تعیین سرنوشت جهان شمول است و همه مردم حق دارند آزادانه و فارغ از مرزها، فرهنگ ها و مذاهب، وضعیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود را دنبال کنند. دولتها وظیفه دارند این اصول را طبق مقررات منشور رعایت نمایند.
آقای مسعود رجوی، در صحبت هایش همیشه از بزرگان تاریخ مبارزات ایران چون دکتر مصدق و ستارخان و باقرخان و میرزاکوچک خان و… اسم می برد و خود را از ادامه دهندگان راه و رسم آنان می نامد! طنز تلخ تاریخ را ملاحظه کنید؟ عجیب نیست که مستبدان همواره برای مشروعیت دادن به چهره استبدادی خود به شخصیتهای ملی و انقلابی روی می آورند تا با عبور از آنها آزادی و حق تعیین سرنوشت ملت را وجه المصالحه نیات شوم خود سازند.
امثال آقای مسعود رجوی ها، که دیکتاتورهایی زبون بیش نیستند، باید بدانند که اگر زمانی هم خواستند به عدل و داد، از آزادی و دمکراسی سخنی به میان بیاورند، می بایستی ابتدا الفبای دمکراسی را تمرین کنند.
مسعود رجوی، شخصیتی دیکتاتور و غیر پاسخگو و قدرت طلب و تمامیت خواه داشت.
این شخص مستبد، زندان سازی و به بند کشیدن را از رژیم شاه به خوبی فراگرفته بود و عقیده داشت بریدن و درخواست جدائی و ساز مخالف زدن و… همه پوشال است و می گفت زندان های ما، برای کسانی که فطرتشان به کلی محجوب نشده و به کفر(نفی” من”، منظور رجوی خودش است) و جهود و نفاق نرسیده باشد، رحمت است در لباس غضب!
فرید