ظاهر فریبنده فرقه رجوی، اندرونی های تاریک و سیاه بی شماری دارد. بیشترین تضاد شکل و محتوا در جهان بی شک می تواند، مربوط به فرقه های منحرف و مرگبار باشد.
فرقهها، برای آنکه بتوانند جذب کنند، باید جذاب باشند. به همین دلیل، ازمکانیسمهای جذابیتزا در ساختار و رفتار فرقهای بهرهمند میشوند. مهمترین عامل جذابیت فرقهها را شاید بتوان در متفاوت بودن آنها دانست. فرقهها با سوءاستفاده از این تمایل ذاتی انسان به متفاوت بودن و یا تجربه امور متفاوت و گریز از یکنواختی و تکرار، خود را تافتهای جدابافته از جامعه مینمایانند و بهشتی موعود را به اعضای خود وعده میدهند که هرگز وجود خارجی ندارد.
از درب ورودی یک فرقه وقتی به درون آن به عنوان یک ناظر نگاه می کنی، یک باغ سرسبز و بهشتی را می بینی که دلربائی می کند.
فرقه یک محل غیررسمی و ثبت نشده است. ویژگی غیررسمی بودنشان برای کسانی که از چارچوبهای رسمی بخصوص در ابعاد دینی و اجتماعی گریزان هستند، بهترین پناهگاه است. فرقهها، بخصوص در قرائت امور دینی بهشدت سکولار و شخصیاند. تبلیغ یک نوع دین شخصی و ادراک فردی از حقیقت، از مهمترین آرمان فرقه رجوی است. همچنین فرقهها این امید و یا توهم را در افراد بارور میکنند که میتوانند آنها را از همه قیود دست و پا گیر مذهبی، فرهنگی و اجتماعی آزاد کنند. درحالیکه، عملاً چنین اتفاقی نمیافتد. برخی از این ویژگیهای جذابیتزا عبارتند از: متفاوت بودن، غیررسمی بودن، توهم آزادی از قیود، باطنگرایی و رازآلودگی…
ویژگیهای ساختاری فرقهها نیز به نوبه خود، قابلتوجه و جالب است. فرقهها در چند ویژگی با هم مشترکند. همین ویژگیهاست که موجب میشود ما میان فرقهها و تشکلهای اجتماعی غیر فرقهای تمایز قائل شویم. برخی از این ویژگیها عبارتند از: ساختار هرمی در فرقه، شخصمحوری به جای ایدهمحوری، جزمیاندیشی و انحصارگرایی، استفاده از روشهای شستوشوی مغزی، انحصار و نظارت در ورود و خروج اطلاعات از جمله این ویژگیهاست.
نظام فرقه رجوی، اساساً بر مبنای ساختار هرمی شکل گرفته است.از مهمترین ویژگیهای ساختار هرمی، نحوه تنظیم روابط اعضای فرقه با رأس هرم است. رأس هرم، که در اینجا رهبر فرقه آقای مسعود رجوی قلمداد میشود، در قلمرو حکومت خود از قدرتی بیرقیب برخوردار است که به او این امکان را میدهد که از فراز هرم قدرت مادی و معنوی فرقه، تمام امور زیردستان خود را تحت نظارت مستقیم داشته باشد. رهبر فرقه در این ساختار «فاعل ما یشاء» و «یسئل و لایسئل» است. او از همه پاسخ میخواهد و به هیچکس پاسخگو نیست.
ساختار هرمی فرقه، اقتضا میکند که همه مواهب، امکانات و امتیازات مادی ـ و احیاناً معنوی ـ مخصوص رهبر فرقه باشد و دیگران بر حسب فاصلهای که با رهبر فرقه دارند و نسبت به طبقهای که در آن قرار میگیرند، حق بهرهمندی از این نعمات را دارند. این امر موجب به وجود آمدن رقابتی فاسد در میان اعضای فرقه میگردد که به موجب آن، اعضای فرقه برای حصول تقرب بیشتر به رهبری، به هر وسیلهای متوسل میشوند و از هیچ وسیلهای برای نیل به این هدف رویگردان نیستند.
ازاینرو، در فرقه رجوی، پدیدههای فاسدی نظیر جاسوس پروری، تهمت و بهتان به همردیفان، حسد، دروغ، غیبت، سوءظن و… بیش از هر چیزی مورد توجه قرار میگیرند. ناگفته نماند، رهبر فرقه هم گرچه از بروز مشاجرات و اختلافات علنی استقبال نمیکند، اما از آنجا که همواره کنترل جماعتی که با هم اختلاف دارند راحتتر است، بنابراین سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن در مناسبات مجاهدین نیزمورد استفاده قرار میگیرد.
مناسباتی که همه امکانات و مواهب به سمت رهبر فرقه معطوف باشد، او یگانه مرجع تصمیمساز، تصمیمگیر و آمر باشد و دیگران صرفاً مجریان اوامر او باشند و کسی را یارای نقد و پرسش از رهبر فرقه نباشد، به یقین فساد در همه ارکان آن گروه رسوخ خواهد کرد.
فرار از پاسخگویی به شبهات و مسدود نمودن همه کانالهای انتقاد با استفاده از برچسبهای مختلف همچون شک، بریدن، حال بد، وابسته شدن و… موجب میشود تا اعضای سازمان برای جلوگیری از برچسب خوردن و انگشتنما شدن به خودسانسوری روی بیاورند و هرگونه نقد و پرسش را در درون خود سرکوب کنند.
نکته قابل تأمل و البته خطرناک در این باب اینکه، در این ساختارهای هرمی، که هم فاسدند و هم مفسد، به هر میزان که افراد از لحاظ تواناییهای فردی توانمندتر باشند و به میزانی که در روش خود صادقتر باشند، به همان میزان نیز خطرناکتر، جزمیتر و متعصبتر خواهند بود. چراکه تمام قدرت و صداقت خویش را به رهبر فرقه تفویض نموده و در خدمت مطامع و منافع او مورد استفاده قرار میدهند. این افراد، به راحتی تبدیل به ماشینهای بیادراک و احساسی میشوند که برای انجام هر کاری که از جانب رهبر فرقه دستور داده شود، آمادگی کامل را خواهند داشت.
ازاینرو، تبعیض حاکم بر روابط اعضای فرقه با رهبر فرقه، که بر اساس فرمانبرداری بی چون وچرا، زیبایی و یا تملق بیشتر مریدان صورت میگیرد، خود نوع دیگری از فساد در رفتارهای اجتماعی را در این فرق به نمایش میگذارد. افرادی که به کار فرقه نیایند و کارایی لازم را جهت پیشبرد اهداف فرقه نداشته باشند، به زودی طرد شده و از جمع بیرون رانده میشوند.
در جریان نشریه 380 در سال 1376 نیز تمامی کاندیداهای ریزش احتمالی به زندان های انفرادی منتقل شدند و مسعود رجوی با یک غربالگری دجالانه، تعدادی از کسانی که منتقد بالفعل یا بالقوه بودند به اسم نفوذی از مناسبات طرد شدند. تنها کسانی باید در فرقه بمانند که بتوان از آنها بهرهکشی نمود. رقابت بر سر تصاحب قدرت، چه در میان اعضای دونپایه فرقه برای تقرب به رهبر فرقه و چه در بین سطوح عالی فرقه بر سر جانشینی رهبر فرقه، نیز داستان دیگری است که حتی در برخی اوقات در برخی فرق، کار را به حذف فیزیکی و ترور نیز رسانده است. پرستش رهبر فرقه یا حداقل قائل بودن به نوعی از جایگاه مافوق انسانی برای رهبران فرقهها نیز از بدیهیات نظامهای فرقهای است.
فرقهها چه بخواهند و یا نخواهند، چه بدانند و یا ندانند، پس از مدتی که از شکلگیری آنها بگذرد، از رادیکالیسم و آرمانخواهی افراطی، که در آن آرمانها و ایدهها نقش اساسی دارند، به سمت نوعی شخصپرستی تغییر جهت میدهند. به طوری که رهبر فرقه، تبدیل به نمود و نماد تمامعیار همه آرمانهای فرقه میشود. هرگونه خدشه و نقد بر رهبر فرقه به منزله نقد و خدشه بر آرمانها تلقی شده، غیر قابل تحمل خواهد بود.
از آنجا که حرف اول و آخر را در فرقه، رهبر فرقه میزند، الهیات فرقه نیز مبتنی بر ادراک شخصی رهبر فرقه از امور است. بنابراین، متکی بر تفسیر به رأی متون دینی است.
قرارگاه اشرف در عراق، نمونه بارز این دوگانگی ها و تضاد شکل و محتوا بود.
همه نفرات پیوسته، در همان روزهای اول مسئله دار و متناقض می شدند. اما همه در یک راهروی یک طرفه به سمت ارزش های ادعائی رهبران فرقه سوق داده می شدند. هیچ انتخابی دیگر بعد از پیوستن متصور نبود.
باغ سبزی که در روز اول از بیرون نمایش داده می شد، تنها در عرض چند روز یا چند هفته، به جهنمی سیاه و سوزان مبدل می شد که هر کسی را یارای ایستادن و ماندن در آن نبود…
فرید