اکنون به سرفصل تاسیس فرقه تروریستی رجوی رسیدیم هر سال مریم قجر سعی می کند نامی برای آن انتخاب کند. البته این بار نامی که برای این داستان پیدا نموده بسیار خنده دار و مسخره می باشد.
دستگاه تبلیغاتی فرقه تروریستی رجوی نام این دوره را” 53 سال مبارزه برای آزادی و پایبندی به اصول” عنوان نموده است.
آیا اصلاٌ این جمله درست است؟ آیا مجاهدین روی اصول خود باقی ماندند؟ آیا رجوی مسیری که طی نموده در راه آزادی بوده و…؟
اگر از ابتدا بخواهیم به بررسی این گروه بپردازیم می توانیم دریابیم که این گروه از چند جوان که تازه از نهضت آزادی جدا شده و با مطالعه انقلابات کمونیستی در سراسر جهان فکر می کردند در ایران هم می توانند با انجام ترور و کشتن مردم را از دست شاه نجات دهند. یعنی مبارزه چریکی از شهر به روستا. بر خلاف چپ ها که معتقد بودند انقلاب را مانند کشور کوبا باید از روستا شروع نمود و به شهر وارد شد. شعار اولیه شان این بود که مبارزه چریکی برای سرنگونی شاه که مهره امپریالیسم بود در دستور کار قرار گرفت و بر همین اساس سعی نمودند که نسل جوانی که ذره ای از اصول آزادی خواهی در آنان یافت می شد به تاریک خانه های تیم های ترور برده می شدند تا درس کشتن و ترور یاد بگیرند و به این کارشان افتخار می کردند. این خط جریان داشت تا اینکه در درون خودشان دچار انشعاب شده و رجوی عملاٌ برای رهبر شدن و نجات دادن خود از اعدام دست همکاری با ساواک داد. بعد از زندان خودش را در حد رئیس حکومت می دید و فکر می کرد که او در ایران جایی خواهد داشت.
البته رجوی از همان بدو خروج از زندان می دانست که با حکومت فعلی ایران به سازشکاری نخواهد رسید و نمی تواند به حکومت دست یابد به همین خاطر سعی کرد تعدادی را مامور نفوذ در سازمانهای مختلف دولتی و نظامی بکند تا در موقع مناسب از آنان استفاده نماید و ضربه خود را وارد کند. از طرف دیگر رجوی سعی نمود با شعار دادن روی خط مبارزه ضد امپریالیستی مردم ایران، شعار ایران را ویتنام دیگری می کنیم سوار نموده و تعدادی از افراد ناآگاه را فریب داده و به سمت تشکیلات خود کشاند تا بتواند خطی را که دنبال می کند به سرانجام برسد که این گونه نشد.
البته در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رجوی در فکر توطئه علیه انقلاب بود و مخفیانه سفری به فرانسه داشت و با دولت عراق رابطه مخیفانه برقرار نمود تا با هماهنگی با غرب، صدام را قانع نمودند که به ایران حمله و آنان نیز در داخل کشور کمک کار شان خواهند بود و انقلاب نوپای ایران سرنگون خواهد شد. این خوابی بود که رجوی آنرا می دید ولی با شروع جنگ عراق علیه ایران، رجوی جنایت کار برای عادی سازی دستور داد که تعدادی از اعضای سازمان به جبهه ها بروند تا خوراک تبلیغاتی تامین شود و از طرف دیگر کار اصلی شان جمع آوری سلاح و مهمات بود تا بتوانند هر چه بیشتر انبارهای خود را پر کنند.
با شروع محاکمات افراد حکومت گذشته و تسخیر لانه جاسوسی، رجوی و دستگاه تبلیغاتی آن هر روز در نشریات خود به این مسئله دامن می زدند که باید همه افراد دستگیر شده اعدام شوند و یک فضای بسیار بدی حاکم کرده بودند.
بعد از مدتی که رجوی نتوانست انقلاب نوپای مردم ایران را از بین ببرد دست به سلاح برد و فکر می کرد با ترور شخصیت های انقلابی و انجام بمب گذاری در محل های مختلف می تواند حکومت ایران را سرنگون نماید و به همین خاطر با توهمی که رجوی داشت بعد از شروع ترورها در جمع بندی یکساله عنوان داشت که کار حکومت ایران شش ماه بیشتر دوام ندارد و سرنگون خواهد شد. ولی دیدیم که اکنون نزدیک به چهل سال است که رجوی هنوز بر طبل توخالی سرنگونی خود می کوبد.
زیاد از بحث خودمان دور نشویم. سازمانی که بعد از حمله نظامی عراق به ایران عنوان می داشت که باید از خاک ایران دفاع کرد بعد از مدتی این شعار تبدیل به شعار شرکت در جنگ را خیانت می دانست سر داد و اینکه حکومت ایران خواهان ادامه جنگ می باشد البته در این مسیر با انجام شوهای مسخره ای مبنی بر اینکه در جبهه ها به نیروهای ما حمله می کنند دستور جمع کردن اعضای خود از جبهه های جنگ عراق علیه ایران را داد. اوج این خیانت بعد از فرار رجوی به فرانسه و دیدار با طارق عزیز، معاون صدام بود که به اصطلاح قرارداد صلح امضا نمودند و انگار دولت فعلی ایران وی و دار و دسته جنایتکارش می باشد.
رجوی برای فرو رفتن در گردابی که خودش عامل اصلیش بود فرو تر می رفت تا اینکه راه سفر به عراق در پیش گرفت تا بطورکامل همکاری همه جانبه خود را با دشمن مردم ایران علنی نماید و نشان داد که زمینه های مناسبی برای مزدور شدن برای دشمن خارجی دارد.
البته در جنگ عراق علیه ایران نیروهای سازمان از تخلیه تلفنی گرفته تا گرفتن آمار کشته های جنگ و یا دادن اطلاعات جبهه های جنگ ایران به دشمن زمینه حمله عراق را آماده می کرد و عملاٌ اعضای سازمان تبدیل به ارتش دیگری برای صدام شدند و رجوی برای توجیه این کار با شیادی و فریبکاری عنوان می داشت که آغازگر جنگ ایران بوده است و برای این که عراق در جوار خاک ایران قرار دارد بهترین مرز برای ورود به ایران است و در این راستا هم می توانیم از امکانات دولت عراق استفاده کنیم با این فریبکاری توانست اعضای نگون بخت را به خدمت مزدوری برای صدام در آورد تا دیگر مشکلی در این زمینه وجود نداشته باشد.
بعد از پایان جنگ و داستان صلح بین عراق و ایران باز هم تحلیل های رجوی دروغ از آب در آمد و مشخص شد که این سازمان زائده جنگ بوده ولی رجوی شیاد از آنجایی که هرگز شکست استراتژی خود را قبول نداشت و می خواست هم چنان به زندگی شاهانه خود در عراق ادامه دهد باز هم بر طبل توخالی سرنگونی کوبید و هر چه بیشتر در گرداب خیانت فرو رفت و تا جایی که حتی حاضر شد دست به کشتار مردم عراق بزند تا اربابش را نجات دهد.
البته در این سالیان همیشه رجوی نعره مبارزه با امپریالیسم و غرب را سر می داد و حتی عنوان داشت که در دنیا دو شخص ضد امپریالسیت هستند یکی صدام که دوست سازمان است و دیگری خودش (رجوی) می باشد این شعار ابزاری در دست رجوی بود تا عنوان نماید که هنوز از اصول و شعارهای اولیه سازمان کوتاه نیامده است. ولی در پشت این شعارهای مسخره همکاری های همه جانبه با غرب ادامه داشت.
بعد از سرنگونی صدام، کم کم ورود شخصیت های آمریکایی به قرارگاه اشرف شروع شد و رجوی هم پز حمایت غرب از سازمان سر می داد. دیگر از کینه توزی علیه غرب در مناسبات خبری نبود. شعار مبارزه با غرب جایش را به شعار همکاری همه جانبه با غرب داد و عنوان شد از آنجایی که ما و غرب برای سرنگونی حکومت ایران منافع مشترک داریم باید همه گونه همکاری با آنان داشته باشیم. حتی مسئولین فرقه دلشان را به این خوش کرده بودند که روزی آمریکا برای سرنگونی حکومت ایران به نیروهای سازمان نیاز دارد و به آنها سلاح و مهمات خواهد داد.
آیا این بود اصولی که سازمان به آن اعتقاد داشت؟ در نهایت غرب تمام دم و دستگاه سازمان را در عراق جمع کرد و به آلبانی فرستاد تا دیگر نعره سرنگونی سر ندهند و در همانجا مانده و از آنها برای کارهای مختلف دیگر از جمله جاسوسی و… استفاده نماید و مریم قجر هم برای اینکه سرسپاری خودش را به غرب نشان دهد سعی نمود همکاری خود را آشکار نماید و با دادن پول و دعوت کردن هار ترین جناح غرب به شوهای مسخره خود عملاٌ نشان داد که تمام قد در اختیار غرب قرار گرفت.
وقتی مردم عراق مورد بمباران نیروهای آمریکایی قرار می گرفتند صدای سازمان در می آمد که مردم بی گناه کشته می شوند ولی وقتی مردم ایران در موشک باران صدام جنایت کار جانشان را از دست می دادند مسئولین فرقه به دنبال محل اصابت موشک بودند تا با خبر دادن به ارتش عراق بتوانند موشک هایشان را دقیق تر بر سر مردم بریزند. آیا جان مردم ایران برای شما مهم نبود؟ وقتی غرب کشور را مورد تحریم قرار می دهد مریم قجر با دریدگی خاص خودش عنوان می کند که تحریم را بیشتر کنید حتی نمایندگان غرب عنوان می کنند این تحریم ها بر زندگی مردم فشار وارد می کند ولی مریم قجر عنوان می کند این تحریم ها کم است باید بیشتر شود. وقتی سران غرب عنوان می کنند که ما برنامه برای تغییر حکومت ایران نداریم و فشار ما به خاطر تغییر رفتار است ولی مریم قجر از این جمله آنان ناراحت شده و عنوان می کند که باید به ایران حمله نظامی حکومت را سرنگون نمود.
البته موارد زیادی وجود دارد که سازمان سرسپردگی اش را به غرب نشان داده است با این نمونه ها آیا باز هم می توان مدعی شد که رجوی های جنایتکار و جاه طلب هنوز روی اصول خود که همانا مبارزه با امپریالیسم بوده باقی ماندند؟
آیا در طی این پنجاه و سه سال سازمان گامی در جهت به اصطلاح آزادی مردم ایران بر داشته است؟ ما هر چقدر در کوچه و پس کوچه های سابقه خیانت و جنایت و جاسوسی سازمان گشتیم چیزی به نام مبارزه برای آزادی و پایبندی روی اصول پیدا نکردیم. این شعار هم مانند بقیه شعارهای سازمان مانند کف روی آب است و برای فریب کاری مورد استفاده قرار می گیرد و از طرف دیگر به درد همان نیروهایی می خورد که هنوز فکر می کنند از رجوی و زن سومش آبی گرم خواهد شد.
از روز اول گفتیم که اگر رجوی جنایت کار یک بار به نقد و بررسی عملکرد گذشته و حال سازمان می پرداخت هیچ وقت اسیر توهمات خودش نمی شد و از آنجایی که شناخت درستی از ماهیت رجوی داریم باید گفت که وی مانند کسی که در آینه نگاه کرده و به تحلیل اوضاع می پردازد و فکر می کند که تمام عالم یعنی او و به همین خاطر است که حاضر نیست از کرسی فردیت و جنسیت خود پایین بیاید.
حال بگذار مریم قجر و مسئولین فرقه تروریستی رجوی هر چقدر می توانند نعره شعار پایبندی روی اصول سر بدهند ولی اکنون به مرحله ای رسیدیم که کلیه اعضای نگون بحت فرقه هم متوجه این داستان مسخره شدند و هر روز شاهد ریزش نیرو در کشور آلبانی هستیم.
هادی شبانی