سازمان از بدو ورود به آلبانی، در ادامه روند جدائی نیروها، دچار ریزش های مجدد نیروئی گردید. به سرعت جامعه متشکل جداشدگان شکل گرفت. جداشدگان با افشاگری های خود، در تهاجم کامل و سازمان با سکوت خود، در تدافع کامل قرار گرفتند!
دیگر آن سمبه پرزور صدام حسین در دست سازمان نبود! اما، داد و فریاد سازمان از افشاگری حقایق، فرقه توسط جداشدگان، به هوا بلند شد. از حملات فرمایشی به معدود خانواده هایی که موفق به عزیمت به آلبانی شده بودند تا قطع کردن مستمری ماهانه جداشدگان و حملات و هجوم های وحشیانه به جداشدگان در خیابان های تیرانا، از جمله اقدامات هیستریک سازمان علیه جداشدگان و خانواده ها می باشد! اما دیگر به سیاق گذشته، زندان و شکنجه در کار نبود.
مریم عضدانلو، به دلیل تقابلات شدید اعضاء مبنی بر جمع کردن گوشی های موبایل و سیاست های سرکاری و پوشالی اش، در چندین نوبت مجبور شده که به آلبانی آمده و از نزدیک با اعضای ناراضی نشست بگذارد. مریم در سلسله نشست هایی که خودش برای اعضاء، برگزار کرده، شروع به عربده کشی کرده و با تهدید و تطمیع سعی نموده این آتش زیر خاکستر را حداقل برای مدتی خاموش کند.
همچنین مستقیما تحرکات جامعه جداشدگان را از نزدیک، رصد کرده و دستورات لازم برای سرکوب را صادر کند.
همواره چماق تهدید و سرکوب مریم عضدانلو، علیه جداشدگان بلند است! اما بدلیل یکدست بودن و هماهنگی جداشدگان، تا کنون نتوانسته اقدام جدی بر علیه آنان انجام دهد! در آینده هم بعید است که بتواند دست به یک اقدام عملی موفق بزند.
اگر به اختیار سازمان و شخص مریم بود، همه جداشدگان را از دم تیغ می گذراند و یا حداقل همه را در زندان های انفرادی سازمان محبوس می کرد. خوشبختانه الگوی اشرف، در آلبانی برای سازمان قابل اجرا نیست، وگرنه شاهد جنایات متعددی از سازمان می بودیم. دوران منطق شمشیر و تازیانه در اشرف به سر آمده است!
تجربه ثابت کرده است که سازمان در مقابل منتقدان و مخالفان در شرایطی به سکوت واداشته می شود که در موضع ضعف و استیصال قرار بگیرد.
عقل و منطق، ایجاب می کند که امروز در آلبانی، سازمان سر کیسه را شل کند و لااقل اجازه بدهد، اعضای پیر و فرتوت سازمان، بتوانند دنبال زندگی خود بروند. تا کنون، خیری از سازمان به کسی نرسیده است اما لااقل می تواند، از شرارت و رذالت خود نسبت به ناراضیان بکاهد! متاسفانه ماهیت سرکوبگرانه سازمان از همان ابتدا، جزو لاینفک این فرقه بوده و هر ندای حق طلبانه ای را در گلو خفه کردند.
اگرچه امروز سازمان شاید بتواند، با تبانی و دست به یکی کردن با مزدورانش در آلبانی، در ظاهر به جداشدگان فشارهائی وارد کند، اما این اقدامات نتیجه عکس داده و چهره سازمان، در انظار عمومی بیشتر از گذشته، مخدوش خواهد شد.
آقای مصطفی محمدی، که اخیرا چند ماهی در آلبانی بود این چنین می گوید:
… سال هاست که من و مادر سمیه (محمدی) در هر آکسیون اعتراضی، اینجا، اوورسورواز عراق، مقابل دیوار اشرف و لیبرتی برای نجات فرزندمان شرکت می کنیم. شرایط آنها هم در آلبانی به این ترتیب است که فرقه تروریستی رجوی به هیچ وجه راضی نیست و نمی خواهد بگذارد که یک نفر هم از این فرقه جدا شود. من با خیلی از بچه هایی که جدیدا هم از فرقه مجاهدین در آلبانی جدا شدند صحبت کردم. افراد در درون تشکیلات مجاهدین ترس و وحشت دارند. حتما شنیدید مثل اقای مالک شراعی که او را در رودخانه ای کشتند. این ذهنیت هست که هر کس (منتقد باشد) که بخواهد برود بیرون همین بلا سرش می اید و مثل مالک شراعی خواهد شد و این ترس و وحشت در درون و وجود این افراد لانه کرده است، بیست، سی حتی تا چهل سال در اشرف و عراق با این ترس و وحشت زندگی کرده اند و بر اثر مغزشویی برای آنها عادت شده است و تصور می کنند چیزی جز این نیست، مثل پرنده ای که سال ها در قفس بوده است و وقتی هم درب قفس را باز می کنی هنوز وحشت دارد بیرون بیاید و …
تلاش ها، بی وقفه ادامه دارد، تلاش های ارزشمندی که سازمان را در سراشیبی تلاشی قرار داده و جیغ بنفش سران فرقه را در آورده است! دیگرمریم عضدانلو توان تهاجم را ندارد، برای همین هم اقدامات او به ورجه ورجه هائی عنتری در غیاب عنترباز می ماند…
فرید