از آجیل سفره عید،
چند پسته لال مانده است،
آنها که لب گشودند، خورده شدند
اگر در دنیا جائی وجود دارد، که نمی توانی حرف دلت را با آزادی بزنی، آنجا محلی نیست جز تمام پایگاه های فرقه رجوی درهر جا که وجود دارند.
اینطور نیست که بتوانی صحبت های توی دلت را در جائی بزنی. در سالن نمیتوانی صحبت کنی. در آسایشگاه جرات صحبت نداری. حین ورزش نیز صحبت عادی ممنوع است.دیوار در همه جا موش دارد، موش هم که گوش دارد. درهمه جای پایگاه، درد دل کردن جرم است. اسمش را هم گذاشتند” محفل وزارت اطلاعات”.
دستگیری های شبانه هم ضامن اجرای این فضای رعب، وحشت، خفقان و اختناق است.
به جرات می شود گفت که مناسبات بسته سازمان مجاهدین خلق، یک نمونه از سیاه ترین، مخوف ترین، کثیف ترین، ضدانسانی ترین و امنیتی ترین روابط بین انسانی در جهان است.
مگر می شود سالها با یک همرزم، در یک جا زندگی کنی، ولی اسم اصلی اش را ندانی. ندانی که اهل کجاست؟ وضعیت خانواده اش چیست؟ گذشته اش چیست؟
فکر نمی کنم در سازمان سیا و موساد هم، این غلظت و شدت از جو امنیتی، حاکم باشد.
ماهها و شاید سالها، با عده ای در یک جمع زندگی می، یک روز یک نفر غیبش می زند، جرات نداری بپرسی که فلانی کو؟ کجاست؟ چی شد؟ کجا رفت؟ کجا بردندش؟
اگر هم بپرسی، جواب یا سکوت معناداری است، که آدم را از سئوال کردنش، پشیمان می کند یا در جواب می شنوی که، این طور سئوال ها، در سازمان مرسوم نیست. باید دست سازمان را باز بگذاریم که هر موقع خواست سازماندهی ها را تغییر دهد.
ما سالها به رهبری و سازمان” دست باز” دادیم، آخرش هم، هیچ غلطی نتوانستند بکنند.
همه درد ها در داخل سازمان، با سکوت و خفه خون گرفتن درمان می شود.
جو ترس، وحشت، اختناق، سرکوب، دستگیری های شبانه، سکوت اطلاعاتی، فضای امنیتی کامل، همیشه در سازمان حاکم بوده و است.
اگر در ایران ما بشرحی که شما از یک اقتصاد دان نقل کردید، به نقدها توجه نمی کنند و این برای شما” آزار دهنده” شده است، پس دست می شود نتیجه گرفت که در ایران آزادی ارائه نقد و نظر وجود دارد اما در مناسبات شما مگر می شود نقد ونظر ارائه کرد؟ لااقل در ایرانی که برای شما تصویر کردند، آزادی نسبی بیان وجود دارد، اما در فرقه شما مگر می شد حرف های مسئولین را نقد کرد؟
ما سالها فقط اجازه داشتیم در مورد فضای سبز، سالن غذاخوری، رنگ دیوارها، وسائل ورزشی، تیم فوتبال، میز پینگ پنگ، توپ، زمان نظافت کولرهای آبی، نظافت سرویس بهداشتی و از این قبیل خزعبلات فقط صحبت کنیم و نظر بدهیم.
ما در سازمان پر افتخار شما سالها کور، کر و لال ماندیم.این یک ارزش سازمانی بود. سازمان وشخص رجوی، لال پرست بودند. سازمان شما، آنان را که لب می گشودند در زندان های خود حبس می کردند. آنان که حرفی برای گفتن داشتند از جمع جدا می شدند و مارک خائن و نفوذی می خوردند. عده ای که عادت به حرف زدن داشتند، مجبور به ترک این عادت می شدند.
خطاب به مزدور قلم فرسای رجوی باید گفت:
در سازمان بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
به مزدوران ناباور خیال پرست…
فرید