اگر بخواهیم در مورد حیات سیاسی گروهی صحبت کنیم باید اولا نقش آفرینی و موضع گیری آن در تحولات سیاسی دنیا و ثانیا پشتوانه های مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم.
مجاهدین خلق به عنوان جریان و گروهی که صریحا و علنا و عملا مخالفت خود را با حکومت ایران نشان داده است، تمام تلاش خود را در تمام این سال ها برای براندازی و ضربه زدن به ان مصروف داشته اند. مثلا در اغتشاشات خیابانی سال 88 و همین طور 96 نقش تعیین کننده ای بازی کرده اند و هم اکنون نیز بسیاری از تجمعات و اغتشاشاتی که ممکن است در گوشه گوشه ایران اتفاق بیفتد از سرپنجه سرشبکه های آنها در ایران آب می خورد. اما آن ها به دلیل جنایات هولناکی که در دهه های اخیر علیه مردم ایران مرتکب شده اند نه تنها در بین مردم ایران دارای پشتوانه مردمی نیستند حتی در بین دیگر گروه هایی که به دنبال براندازی هستند نیز نتوانسته اند جایی برای خود باز کنند.اگر به حساب های کاربری مجاهدین در فضای مجازی سری بزنیم متوجه می شویم که آنها با تمام توان خود را دلسوز مردم ایران نشان می دهند اما همه خوب می دانند درد مجاهدین درد مردم ایران نیست. بلکه درد قدرت است و حسرت حکومت! که همین ها بودند که در دهه 60 بیش از 12000 نفر از همین مردم را به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسانده اند.مریم رجوی با پیام هایی که در حمایت از تجمعات کارگری و یا پیگیری مطالبات صنفی دانشجویی و یا حتی پیام تسلیت به خانواده های دانشجویان آسیب دیده در حادثه اتوبوس دانشگاه علوم و تحقیقات تهران صادر می کند به دنبال ترمیم تصویر شکل گرفته از چهره سفاک و خونریز مجاهدین در حافظه مردم شریف ایران است. اما این اتفاقی محال است.
البته این نکته را نیز نباید از یاد برد که نقش جداشدگان از فرقه در یادآوری ماهیت پلید مجاهدین به مردم ایران و جهان تعیین کننده است. به هر حال حافظه تاریخی ملت ها ممکن است با تغییر نسل ها کمی دچار فراموشی گردد که با یادآوری جنایات داعش گونه مجاهدین به نسل های بعد می توان از این فراموشی دوری گزید. به قول مجازی بازها” داعش داشتیم وقتی داعش مد نبود. #مجاهدین_خلق”
اما مجاهدین تنها چیزی که دارند؛ توان چانه زنی و جلب توجه سیاست مداران پیر و بازنشسته آمریکایی و اروپایی توسط مریم رجوی است. افرادی که در محافل سیاسی کشورهای خود نیز دیگر جایگاه قابل توجهی ندارند و می توان آنها را در آغاز دوران بازنشستگی دانست، اما هنوز تشنه توجه هستند. او با دعوت از این سیاست مداران در همایش های سالانه منافقین یا بازدید های هر از چند گاه بعضی از آنها از اشرف 3 در آلبانی دو هدف را دنبال می کند اول جلب حمایت های مالی و اعتباری آنها و دوم زنده نشان دادن تشکیلات مجاهدین که البته می توان مریم را در ظاهر در رسیدن به هر دو این اهداف موفق دانست.اما از طرف دیگر نقش بازی کردن مجاهدین در پازل دولت هایی مانند آمریکا، اسرائیل، عربستان و …. که به دنبال براندازی در ایران هستند و خود آنها نیز دستشان تا آرنج به خون مردم شریف ایران آلوده است عملا مجاهدین را به سگ دست نشانده آنها تبدیل کرده است که برای حفظ حیات سیاسی خود ناچار است سرباز وفاداری برای آنها باشد. به همین دلیل اصلا نمی توان برای مجاهدین هویتی مستقل قائل شد.
از طرف دیگر تاریخ مجاهدین نشان می دهد هرجا منافع قدرت طلبانه آنها اقتضا می کرده است به همان طرف مایل شده اند. زمانی منافع آنها در حمایت از جبهه ملی بود و زمانی در حمایت از بنی صدر! زمانی منافع آنها در حمایت از صدام در مقابل هم وطنانشان بود و زمانی در دلسوزی برای وضعیت معیشتی آنها. قطعا گروهی گربه صفت که تنها به منافع خود فکر می کنند و حتی خط مشی ثابت و مشخصی در مبارزه ندارند قابل اعتماد نیستند. این موضوع را دیگر گروه های برانداز نیز دریافته اند و می دانند مجاهدین با تمام سروصدا و دبدبه و کبکبه ای که دارند نمی توانند همسنگران خوبی برای آنها باشند.
با توجه به تمام موارد یاد شده می بینیم چیزی که از مجاهدین خلق به چشم می آید تنها جنازه بزک کرده ای است که اگر همایش های با هزینه های میلیاردی و التماس های مریم رجوی برای دیدار با سیاست مداران و بازدید آنها از اشرف را از آن بگیریم دیگر چیزی باقی نمی ماند.