مسعود رجوی پس از حاکمیت مطلق بر تشکیلات مجاهدین که با مرگ موسی خیابانی در تهران به دست آمد، علیرغم همه گزینههایی که بهعنوان یک جریان اپوزوسیون و برخوردار از حمایت کشورهای غربی در اختیار داشت، با این تحلیل که اولا سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجه جنگ گرهخورده است و ثانیا دیگر ابرقدرتها مایل نیستند که ایران در جنگ پیروز شود و بنابراین عراق در جنگ بازنده نخواهد بود، تصمیم گرفت کاملا و رسما در کنار صدام قرار گیرد و تمامیت تشکیلات را به رژیم بعث عراق پیوند بزند. از این رو رجوی در پی امضای معاهدهای با طارق عزیز، معاون نخستوزیر وقت عراق، در فرانسه در ۱۷ خرداد سال ۶۵ ، از پاریس وارد بغداد شد.
مسعود رجوی و رژیم بعث عراق
به این ترتیب استراتژی جنگ چریکی شهری به استراتژی جنگ آزادی بخش تبدیل شد، زیرا رجوی این گونه تحلیل میکرد:
۱. جنگ منطقهای …. حول زمین است، تحرک و سکون آن نسبی و متناوب است … مانند حزب دموکرات که به زمین چسبیده است. حزب دموکرات اگر از منطقه بومی خودش بیرون بیاید تحلیل میرود.
۲. جنگ چریکی شهری با هدف زدن سر انگشتان رژیم در شهرها (پاسدار کشی و شکست طلسم اختناق)، اگرچه نسبت به جنگ منطقهای در فاز مترقی تری قرار دارد … اما از آنجا که زمانبر است و در تور پلیس نظامی و دراحاطه کامل دشمن عمل میکند، میکرو و در کوتاه مدت بلا جواب است…. وقتی کسی پاسدار کشی را دستگاه ذهنی خود میکند، رژیم را به اثبات میانگارد و میپندارد که این رژیم … حالا حالاها هست. در این دستگاه … سقوط شتابان یا سرنگونی ضربهای و سریع جواب نداشت … .
۳. جنگ آزادیبخش تجربه کاملا جدیدی در تاریخ معاصر جهان و در مداری چپ تر و کیفیتر و متکاملتر از همه استراتژیهای نظامی قرار دارد. باهدف طلسم شکنی در کوتاه مدت و با توسل به اصل طلایی حداکثر تهاجم، جنگ تمامعیار و تحرک مطلق، خود را در جنگ انقلابی متجلی میکند.
این تحلیل رجوی تا پایان دوران صدام و بعد از اخراج مجاهدین از عراق و در نهایت حضور در تیرانای آلبانی بهعنوان راهبرد اصلی سازمان در جای خود وجود داشت و اکنون نیز سرکردگان این گروه بهترین شرایط را برای این گروه در جنگ میدانند. هرچند سالهاست که دیگر جنگی به آن معنای نظامی در جریان نیست، اما اولویت تلاشهای این تروریستها ترغیب آمریکا به راهاندازی جنگی دوباره علیه ایران است. اما سؤال اینجاست که دقیقاً این گروه تروریستی چه نفعی از جنگ با ایران میبرد که همه تلاش خود را برای راهاندازی مجدد آن خرج میکند و این اولویت برای آنها به قدری بالاست که حاضر به پذیرش ننگ این خواسته خود علیه ملت ایران هستند!
حیات در شرایط جنگ
مهم ترین جواب برای این سؤال این است که مجاهدین فقط در شرایط جنگ علیه ایران میتوانند حیات خود را تضمین کنند. در واقع مشابه با همان تحلیل رجوی، اگر جنگی علیه ایران برقرار باشد، اولویت استفاده از این گروه و امیدها برای پیروزی بر ایران حیات آنها را تضمین میکند. دو بعد اساسی این مهم یکی حفظ نیروها در درون سازمان و دیگری کاربرد این گروه در عرصه سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران را در برمیگیرد. به عبارت دقیقتر، سرکردگان سازمان فقط در شرایط جنگ مستقیم با ایران میتوانند به نیروهای خود بعد از ۴۰ سال سرخوردگی و شکست، وعده پیروزی بدهند. از سوی دیگر نیز تجربه کاری این گروه در جنگ صدام علیه ایران، فقط در زمان تکرار جنگ علیه ایران قابل ارزیابی و چشمگیر خواهد بود.
براندازی فقط با جنگ!
امروز برآوردهای سیاسی دنیا بهخوبی نشان میدهد که ثبات و امنیت حال حاضر در ایران، اصلا به سمت و سوی فروپاشی نبوده و بلکه این کشور را به سوی قدرتمندتر شدن و حتی تحمیل ارادهاش بر منطقه و حتی جهان پیش میبرد؛ اتفاقی که عملا به وقوع پیوسته است.
این برآورد در مورد ایران آنقدر روشن است که رجویها با آنهمه تحلیل و استراتژی غلط و به دیوار خورده هم میتوانند بفهمند! پس یا باید بپذیرند که ۴۰ سال فعالیتشان بی هیچ نتیجهای بر باد رفته و یا براندازی نظام ایران را از طریق تنها گزینه موجود، یعنی جنگ نظامی پیگیری کنند. گذشته از این مهم که اساسا به طول یک دهه گذشته دیگر هیچ قدرتی در دنیا تمایلی به آغاز جنگ علیه ایران، به خاطر مخاطراتش، نداشته، اما رجویها بازهم امید دارند شرایط به مرحلهای برسد که این گزینه در عمل اجرا شود.
زیست در محیط ناامنی
بررسی ۴۰ سال فعالیت مجاهدین نشان میدهد، این گروه در اوج قدرت و امکانات هم به دلیل عدم برخورداری از کمترین پایگاه مردمی، هیچگاه مولد حرکتهای مهم در ایران نبوده و فقط قابلیت تحرک در شکافها و فضای ناامن را دارد. درواقع ایران باثبات و امن، موجودیت سازمان را زیر سؤال میبرد.
ثبات و پیشرفت برابر با مرگ مجاهدین است، ازاینرو آنها تلاش دارند تا در شرایطی که گزینه نظامی علیه ایران دور از دسترس است، با فضاسازی رسانهای در مورد جنگ آرامش روانی جامعه را بر هم بزنند. هرچند این اقدام روانی فقط مختص رسانههای سازمان مجاهدین نبوده و نیست، اما باکمی بررسی متوجه میشویم که عناصر این گروه به شیوهای افراط گونه در فضاهای رسانهای متعددی که در آنها فعال هستند، سعی در القای حمله نظامی به ایران دارند. از ورود ناو هواپیمابر لینکلن به منطقه خلیجفارس تا اعزام بمبافکن آمریکایی به منطقه، تقریباً سرتاپای رسانههای رسمی و غیررسمی مجاهدین را تشکیل میدهد.
مجاهدین امروز سعی دارند از یکسو با القای این خط عملیات روانی فضای روانی جامعه ایران را ناامن کنند و از سوی دیگر برای اعضایی که اکنون دیگر در آلبانی قابل کنترل نیستند، توجیهی برای ماندن با سازمان ارائه دهند.