بند”ش”: هزار دستان (رهبری پوشالی زنان)
بند ش و هزاردستان بمعنی تشکیل شورای رهبری از زنان بدون حضور حتی یک مرد بود!
گویا که مسعود رجوی یک حرام سرا درست کرده بود. هر زنی که مسئول می شود باید اول پیش مسعود رجوی برود و در حریم خصوصی رهبری باشد و جزئی از وجود مسعود و مریم رجوی باشد.
آخر چطور زنی که تا دیروز هیچ کار از دستش برنمی آمد و توان کاری و مسئولیتی را نداشت یک دفعه عضوشورای رهبری می شد. واقعا این برای تک به تک اعضای این گروه حتی مردان مسئول این سازمان تولید سوال میکرد. این چه راه و روشی هست؟ (حرمسرا سازی ودرکنار آن سرگرم کردن افراد با بحث های پایان ناپذیر)
انتقال مریم رجوی به فرانسه
کسی از انتقال مریم رجوی به فرانسه خبر نداشت. روزی که مریم رجوی دستگیر شد همه ما باخبر شدیم که مریم رجوی در فرانسه هست و به خاطر کارهای تروریستی وپول شوئی اش، دولت فرانسه بازداشت اش کرده است. بعدها حتی متوجه شدیم که خیلی از مسئولین سازمان را هم با خودش برده.
آدم احساس می کرد مریم رجوی همه نفرات باقی مانده در اشرف را برای کشته شدن و از بین رفتن گذاشته و تنها عده ای نورچشمی را برای کشته نشدن وتنها نماندن خودش ازمعرض خطر دور کرده است.
در واقع مریم رجوی از ترس مصاحبه و دستگیر شدن توسط نیروهای آمریکائی به فرانسه فرار کرده بود. چون از قبل پناهنده ی فرانسه هم بود، گذاشته و رفته بود.
در آن شرایط سخت سازمان، همه سوال می کردند برای چه رفته و چرا رفته.
جشن در قرارگاه باقرزاده
درجریان یک نشست درمقر باقرزاده، یک دفعه رجوی خبر 11 سپتامبر را اعلام کرد که جشن و پایکوبی راه انداختند و… آن روز سازمان بی نهایت خوشحال بود و انگار عملیات را خود سازمان انجام داده بود. به هر حال آدمی نگاه می کرد ناراحت می شد. از نظر انسانی فاجعه بود اما این سازمان جشن و پایکوبی می کرد.
خوب یادم هست حداقل 10 بار مسعود رجوی دستور داد فیلم 11 سپتامبر را در سالن پیش خودش پخش کردند و هی می خندید و به فیلم نگاه می کرد.
بعد از جریان 11 سپتامبر در قرارگاه باقرزاده نشست های فراوانی بعد از نشست مسعود رجوی و مریم رجوی بود. هر بخشی در چادرهای خودشان نشست هایی برپا می کردند و می گفتند آمریکا می گوید ایران و عراق و افغانستان محور شرارت هستند. از این حرف سواستفاده می کردند و سعی می کردند همه نفرات به سازمان و انقلاب ایدئولوژیک آن پایبند شوند.
خلیل عباس آباد
خلیل عباسی از اسرای پیوسته است که اهل روستای عباس آباد هست. روزی متوجه شد پدرش در قرارگاه اشرف به دیدن او آمده است. من با رعایت احتیاط، با خلیل عباسی رابطه محفلی داشتیم. راحت بودم به اوگفتم خلیل به پدرت بگو بعد از برگشتن به ایران برود پیش پدر و مادر من. به آنها هم بگوید بیایند دنبال من که نمی دانم گفته بود یا نه. اما بعد از برگشتن فهمیدم پدر خلیل چیزی به پدر و اقوام من نگفته بود. خلیل عباسی هم یک فرد پاسیو و همیشه ناراحت بود.. خیلی وقت در نشست ها که جمع می شدیم یک جا می دیدم صحبت می کردیم محفل می زدیم. خیرالله محمد علیان و قادر رحمانی، من و خلیل با هم راحت بودیم و حرف می زدیم. راستش را بگویم که من از وی احتیاط می کردم اما از خیرالله و قادر رحمانی هیچ چیز را پنهان نمی کردم.
کاک اسد (از فرماندهان)
چند مورد درباره کاک اسد(صادق سعیدی) بنویسم:
او در جریان کفری فرمانده مقر ما بود. من پرخاشگری و نادرستی از این فرد نشنیده و ندیدم.
آدم آرام و کم صحبتی بود و آدم همیشه احساس می کرد که یک حالت پاسیو شدن در وجود وی پنهان است. من از خیلی از نفرات بالای سازمان اذیت و آزار کشیدم اما هنوز ندیدم وی به کسی بد و بیراه بگوید یا داد و فریاد بزند.
ارزش نفر در سازمان
ارزش نفر در این گروه فرقه به این بستگی داشت که چقدر از این گروه یعنی از شخص فرد رجوی پیروی واطاعت می کند.در غیر این صورت هیچ ارزشی برای مسعود رجوی و مریم نداشت. راستی اگر نفرات برای این سازمان ارزش داشت چرا بعد از سالیان خدمت به این گروه وقتی به هر دلیلی نمی خواهد همکاری بکند و می خواهد برود دنبال کار و زندگی خودش، چرا چنین بلاهایی به سرش می آورند؟ زندانی می کردند. شکنجه می کردند. هزار هزار بد و بیراه می گفتند. ارزش این بود که با سروگوشی بسته باید از مسعود رجوی و از رهبر عقیدتی و از انقلاب ایدئولوژیک من درآورده اوحمایت کند و بله بگوید. رجوی تعدادی راجمع کرده بود و ادعای خدایی می کرد. اگر نفرات برای این فرقه ارزش داشتند به سرشان این بلاها را نمی آوردند. رجوی با زنان چنین رفتارهای کثیفی را نمی کرد. راستی مگر می شود با دورویی و فریب کاری و وعده و وعیدهای دروغ به نفرات ارزش قائل شد؟ هرگز این فرقه به کسی ارزش قائل نبود. نمونه های زیادی هست. مثلا بر سرشخصی بنام فرمانده فتح الله چه بلاهایی آوردند. با او مثل افراد پیوسته برخورد میکردند!