خاطرات حسن شهباز
زندان اختيار و آگاهى
در ابتدا بايستى عرض كنم كه تنها دليلى كه باعث نقل اين سرگذشت شد اين است كه، به جرات ميتوان گفت در درون اين تشكيلات صدها تن مانند من وجود دارند كه در يك محيط بسته و در حقيقت در يك زندان جسمى و روحى حبس شده اند و با سخت ترين ضوابط تشكيلاتي تحت كنترل ميباشند ،چارچوبهايى بر آمده از يك تحجر مذهبي تاريخي كه روز بروز نفرات را بيشتر در درون خود فرو ميبرد و بسته تر مي كند و تنها با وعده هاى دروغين همه آنها را دريك ناآگاهى مستمر و دردناك نگه داشته ، كه سرانجامى جز مرگى تدريجى و بدون هويت نخواهند داشت.
آنچه كه گذشت
در تعطيلات ميان ترمى دانشگاه براى زيارت به عراق رفته بوديم، در مسيرمان طي گشت و گذارى كه در شهرها ي مختلف عراق داشتيم ، متوجه شديم كه بعد از حمله آمريكا ،تمامي نفرات سازمان، توسط امريكا خلع سلاح شده اند و در اشرف بسر ميبرند، بعد از كمى مشورت تصميم گرفتيم سرى به آنجا بزنيم ، حس كنجكاوى وشناخت بيشتراز اين افراد و آگاهى از مواضع سياسى آنها در آن لحظه تنها دلايلى بود كه ما را به اين ديدار تشويق مي كرد.و بدينگونه بود كه ما وارد اشرف شديم ،چند روز اول ، ضوابط ارتش را برايمان تشريح كردند،بعد وارد قسمت پذيرش شديم. معمولا دوره آموزش براى افراد جديد الورود در فرقه نه ماه بود ،اما چون درآن زمان هنوز وضعيت استاتوي ما مشخص نبود اين زمان براى ما دو سال و نيم طول كشيد ،
بعد از اعلام استاتو تحت عنوان كنوانسيون چهارم ژنو،طى يك مراسم پرطمطراق با كلى فيلم و عكس و نصب آرم ، ما تحت عنوان نفرات جديد الورود معرفى شديم ، و چندى بعد به مقرات مختلف تقسيم شديم.
در محيط جديد ، هر مقر ، يك اف ام ناميده ميشد و با شماره اي مشخص ميشد ، بعد از خلع سلاح نفرات بيكار بودند و به طرق مختلف سعى بر اين بود كه با هر كارى كه شده نفرات را مشغول نگه دارند از اين رو ، از باغبانى و سبزى كارى گرفته … تا ساخت وسازاماكن جديد را جايگزين سلاح كرده بودند و همين را جنگ عليه رژيم قلمداد مي كردند كم كم با پيشرفت در ساختن كانتينر و كانكسهاي مسكونى و فروش آنها ، ما تبديل به ماشين هايي شده بوديم كه يكسره كار مي كرد و جالب اينجاست وقتى ميديدم كه چگونه پولى كه با زحمت نفرات كسب ميشد در مهمانى ها ، خرج عراقيان ميشد اين سوال به ذهن خطور ميكرد كه آيا به واقع اين حجم انرژي گذاشتن بر روي نفرات عراقي و تحريك مسائل سني گري در اين كشور آيا كمكي به ايجاد دموكراسي در ايران ميكند يا …….
بدين گونه بود كه ما بعد از مدتي دريافتيم كه همه اين فعاليتها تحت عنوان كار اجتماعي چيزي نبود جز خوش خدمتي سران فرقه به نيروهاي ايالات متحده كه بعداز سرنگوني صدام حسين فرقه ارباب عوض كرده بود و اينجوري در لواي اين فعاليتها ،كاراطلاعاتي براي نيروهاي آمريكايي ميكرد و در سايه اين كار، آنها هم رفتارهاي تشكيلاتي در فرقه را بيخيال شده بودند و خلاصه به يك معامله مرضي الطرفين رسيده بودند. اين وسط تنها افراد نگون بخت ميانه و پايين دست در تشكيلات فرقه بودند كه هر روز بايد به يك ساز رهبران ميرقصيدند و بازيچه مطامع آنها قرار مي گرفتند.
رجوى ميگفت مجاهد خود را در چاه تخصص نمي اندازد و اينها جاذبه هاي بورژوازى است. اين شعار چيزي نبود جز به سكوت كشاندن نفرات در مقابل تمامي تبعيضاتي كه در فرقه اعمال ميشد و طبقه اشرافيت فرقه و خلاصه آقا زاده ها راحت باشند و كسي خودش را با آنها مقايسه نكند كه البته وقيحانه خودشان ميگفتند كه قياس حرام است و اين يك اصل بود و ميگفتند كه مجاهد خلق قياس نميكند و قياس كار شيطان است و براي همين هم از درگاه الهي ترد شد چون خودش را با انسان قياس كرد. واقعا زهي شرم و قاحت، روش نميشد بگه تشكيلات من درگاه الهي است و اينطوري شيپور رو از سر گشادش مينواخت و از آخر به اول ، اين داستان را وارونه به خورد نفرات ميدادند.
بهر صورت اين سازمان به اسم اختيار وآگاهى ، آزادى افراد را سلب نموده ، و همانطور كه قبلا عرض نمودم ، اين كه ، چه كسى ،در كجا و چه كارى انجام بدهد، و يا چه آموزشى ببيند ، كه تضمين بقاى اين فرقه در حقيقت پشت اين ماجرا نهفته است و هر گونه انحراف ازاين مسير، عين كفر است.
حسن شهباز