سایت مجاهدین دبلیو.اس
بخش چهارم:
3- کارکرد اطلاعاتی به جهت تصفیه و حذف نیروهای مستعد برای انشعاب و انشقاق
سومین کارکرد پروسه خوانی در مناسبات فرقه ای سازمان مجاهدین کاربردی پیش گیرانه در مقابله و مواجهه با بروز تمایلات اعتراضی و در نهایت به قصد جلوگیری از هر گونه انشعاب و یا انشقاق درونی اعمال می شود. بن بست های استراتژیکی سازمان مجاهدین خلق به خصوص در اواخر سال 1363 باعث بروز چالش هایی نسبت به رهبری مجاهدین گردید. انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در واقع پاسخ رهبری به این چالش ها و در ادامه اعمال نظارت پیوسته بر کلیه نیروها بود. اما اعمال این محدودیت ها الزاما باید تئوریزه و در راستای وظایف تشکیلاتی قانونمند و نهادینه می گردید. انقلاب ایدئولوژیک در واقع به منزله ظرفی بود که تمامی ساختارهای پیشین مجاهدین را ابتدا به چالش و در ادامه الزامات دیگری را جایگزین می کرد. سوای کلیه الزامات، پدیده پروسه خوانی در این مقطع موثرترین ابزار برای ردیابی این چالش های درونی بود. طرح انحراف اخلاقی رهبری مجاهدین (صرفنظر از اینکه اساسا این اتهام تا چه میزان فی النفسه قابل تعمق و مطالعه است) در مناسبات درونی و متعاقب آن واکنش های اعتراضی و بعضا خصمانه و در موارد مشخصی تکفیر رجوی توسط اعضای قدیمی یکی از ترفندهای رندانه و البته از دستاوردهای انقلاب ایدئولوژیک بود که رهبری مجاهدین توانست در پناه آن بسیاری از چالش های نهفته و درونی را که بعضا به شکل محفلی در مناسبات مطرح و به مرور تشدید می گردید را بیرونی و به طور موقت خنثی نماید.
طرح این سناریو که در ابتدا منحصر و متمرکز بر انحراف اخلاقی رجوی بود، در مرحله دوم و پس از ورود عنصر مدافع نسبت به رهبری به ناگاه به عرصه ناگزیر پروسه خوانی و تخلیه ذهنیت تمام اعضای سازمان درباره مسائل و موضوعات حاد سیاسی و ایدئولوژیکی و استراتژیکی منجر گردید. در این مقطع کلیه اعضای مجاهدین بدون استثنا ناگزیر شدند تمامی دیدگاه های فکری، اخلاقی، سیاسی و شخصی خود را درباره رهبری رجوی بازخوانی کنند. پیچیدگی های این سناریو به گونه ای بود که در کوتاه مدت نه تنها تمامی تمایلات اعتراضی بیرون ریخت که در مراحل بعدتر اعضای سازمان در بازخوانی دیدگاه های به اصطلاح شرک آمیز خود نسبت به رهبری نه تنها از یکدیگر سبقت گرفته که در نهایت هر یک از اعضای سازمان در نقش یک کاتالیزور وظیفه داشت ذهنیت نزدیکترین اعضای تشکیلاتی خود را نیز ایفا می کردند. بازخوانی اتفاقات این مقطع و مرحله در سازمان مجاهدین نیاز به یک یا چند جلد کتاب جداگانه دارد. اما در این مختصر ناگزیر به گوشه های از این وقایع اشاره می کنیم. مسعود بنی صدر درباره موضوع پروسه خوانی و نتایج حاصله برای مجاهدین می نویسد:
بایستی رجوی را به هر صورتی که می توانستیم متهم نموده و مورد داوری قرار می دادیم. پس از آن همان طور که خودش دستور داده بود می بایستی مسعود را آئینه خود قرار داده و این بار خود را به همان جنایاتی که او را متهم ساخته بودیم – متهم می نمودیم. در نشست های انقلاب ایدئولوژیک ما بایست بر روی تخته در دو ستون همه وابستگی طبقاتی گذشته و تحول جدید پس از انقلاب ایدئولوژیک را می نوشتیم. سپس شیوه تفکر و رفتار گذشته و نیز ویژگی های تغییر خود بعد از انقلاب ایدئولوژیک را دسته بندی می کردیم. (1)
این پروسه در نهایت به یک اهرم و مکانیزم ارزشی و شاخص احراز صلاحیت های تازه و ارتقاء تشکیلاتی بدل می شود. نامه های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک اعضای سازمان پس از گذر از این سناریو به خودی خود گویای دامنه و ابعاد تاثیرات این پدیده بر مناسبات مجاهدین است. پروسه خوانی اعضاء که عمدتا حضوری برگزار می شد، بخودی خود به بازخوانی و طرح بی اهمیت ترین و جزئی ترین اعتراض ها و تمایلات منتقدانه درون تشکیلاتی حتی نسبت به ساده ترین امور صنفی منجر می گردید. در این نشست ها بر اساس اظهارات جداشدگان تمام افراد مکلف بودند به اصطلاح درون تشکیلاتی بالا بیاورند. سوای این نشست ها، ظرف دیگری که مقوله پروسه خوانی در مجاهدین را نمایندگی می کرد، نوشتن نامه های ایدئولوژیک خطاب به مسعود رجوی بود. محور اصلی و وجه اشتراک تمام این نامه ها طلب استغفار و بخشش از رجوی به عنوان رهبری عقیدتی و ایدئولوژِیک و در ادامه اظهار عبودیت و بندگی تمام و کمال از وی را تشکیل می دهد. در کنار این دو مشخصه تاکید و تصریح نامه نگاران بر جاهل بودن خود و عدم درک رهبری و آلوده بودن نویسندگان به انواع مظاهر شرک از سایر نمودهای این نامه ها است. هادی شمس حائری از اعضای جداشده سازمان در ارتباط با دامنه تاثیرات پروسه خوانی و نتایج حاصله در مناسبات سازمان می نویسد:
در محاكمات این دادگاه ها علاوه بر آنكه متهم وكیل مدافع نداشت، فضایی می ساختند كه كسی جرئت دفاع كردن از خود را هم نداشت و اكثراً سرهایشان را پایین می انداختند و بقیه به آنها تف می كردند اما مسئله مهم تر و قابل تأمل این است كه عنصر فالانژیست و خصوصیات فرقه ای آنان چنان در این سال ها در سازمان رشد كرده بود كه خواهر، داوطلب كشتن خواهر می گردید. (2)
جالب اینکه این پروسه خوانی به نوعی با فلسفه انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین توجیه می شود. افراد متمرد و مسکوت در قبال این بازنگری و لاجرم تسلیم پذیری باید هزینه و تاوان آن را می پرداختند. نقل پی آمدهای آن از سوی یک عضو رده بالای سازمان در نوع خود جالب و قابل تعمق است. در این رابطه می خوانیم:
اعضای رده بالا که قادر نبودند انقلاب کنند، اجازه نداشتند سازمان را ترک گویند. اما در عین حال تا زمانی که در بین ما زندگی می کردند، سپردن هر کاری حتی کارهای بی ارزش داخل آشپزخانه به آنها ممنوع بود. (3)
همین عضو جداشده درباره فرجام بعضی از این ناراضیان و متمردین می نویسد:
در واکنش به این شرایط یکی از فرماندهان ارتش خود را با تیغ ژیلت کشت و یک همکار ما در نیویورک خود را حلق آویز کرد. خودکشی غالبا تنها پاسخ بود. (4)
این ها در واقع بخشی از دستاوردها و کارکرد پروسه خوانی با هدف شناسایی عناصر مسئله دار و ناراضی در مناسبات مجاهدین در مقاطع اولیه وقوع انقلاب ایدئولوژیک است. این نتایج باعث می شود که اهرم پروسه خوانی برای همیشه در مناسبات مجاهدین جاری و ساری شود. در مراحل بعدی انقلاب ایدئولوژیک و به خصوص از مقطع شکست عملیات فروغ جاویدان این اهرم در اشکال مختلف بر روی اعضای سازمان اعمال می شود. مسعود بنی صدر به نقل از محسن رضایی شاکله انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین را بر اصل پروسه خوانی متمرکز و درباره نقش و اهمیت آن می گوید:
شما نبایستی هیچ چیزی را از او (رجوی) مخفی نگه دارید. هیچ حائلی نبایستی شما را از او جدا سازد. او بایستی تنها نزدیکترین کس به شما باشد. برای رسیدن به این رابطه نزدیک شما بایستی سخت بکوشید و از باز گفتن تمام تناقضات و رازها و اسرارتان آغاز کنید. به خصوص آنها که مربوط به مسعود و درباره اوست. (5)
منابع
1- کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی. نوشته مسعود بنی صدر. متن فارسی. انتشارات خارج کشور. ص 248.
2- کتاب مرداب. نوشته هادی شمس حائری. انتشارات خارج کشور.
3- کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی. نوشته مسعود بنی صدر. متن فارسی. انتشارات خارج کشور. ص 361.
4- همان.
5- همان. ص 241.
بخش پنجم:
5- کارکرد تخریبی به قصد تسلیم کردن فرد در مناسبات
یکی دیگر از کارکردهای پروسه خوانی در مناسبات فرقه ای مجاهدین سوء استفاده از ضعف های اخلاقی، خصلتی، تمایلات و گرایشات به اصطلاح بورژوازی و… سایر مواردی است که در مناسبات به نوعی زمینه های برخورد تشکیلاتی و تشدید وابستگی و انقیاد افراد را مهیا می کند. در تمام مراحل تعمیق انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین از این ابزار و اهرم در جهت انقیاد و وابستگی بیشتر اعضاء سوء استفاده شده و می شود. در واقع عملیات جاری، نشست های موسوم به غسل هفتگی و… اشکال دیگری از پروسه خوانی هستند که به طور روزانه افراد را مکلف به واخوانی رفتاری، فکری، ذهنی و حتی رویاها و خواب های شبانه خود می کنند. پروسه خوانی با این کارکرد یکی از هشت تم مورد نظر لیفتون برای شناخت گروه های فرقه ای است. اما لیفتون برای تبیین این مفهم از واژه اعتراف بهره می گیرد. شباهت های کارکردی و نتایج حاصله از این دو تعبیر به خوبی بر ماهیت همسو و اهداف مشترک آنها هم در مناسبات فرقه ای و مشخصا سازمان مجاهدین خلق دلالت دارد. برای ردیابی این وجوه اشتراک دیدگاه و تحلیل لیفتون از این پدیده را بازخوانی می کنیم:
از اعتراف برای هدایت اعضاء جهت برملا کردن رفتارها، ارتباط با دیگران، احساس های نامطلوب گذشته و حال، ظاهرا به منظور کاهش رنج خودشان و کسب رهایی استفاده می شود. به هرحال، هر چه برملا کنید بلافاصله جهت ذوب کردن شما و وادار کردن شما به احساس نزدیکی به گروه و غریبانه شدن با غیر اعضاء استفاده می شود. (من بعضا این تکنیک را پالایش و پیوست purge and merge می نامم.) اطلاعات جمع شده در خصوص شما می تواند علیه شما استفاده شود تا شما را وادار کند بیشتر احساس گناه، ناتوانی، ترس، و نهایتا نیازمندی به فرقه و نیکی های رهبرش نمایید؛ و می تواند جهت وادار کردن شما به بازنویسی تاریخ شخصی تان مورد استفاده قرار گیرد به طوری که زندگی گذشته شما را تماما مملو از روسیاهی نشان داده، آنرا در برابر شما که احیانا بخواهید مجددا به آن زندگی، خانواده، و دوستان برگردید غیر منطقی جلوه دهد. هر گروه، تشریفات اعتراف گیری خاص خودش را دارد که ممکن است به صورت اعتراف تک به تک در برابر یک فرد مسئول یا به صورت جلسه گروهی انجام شود. اعضاء نیز بعضا گزارشاتی از خودشان یا دیگران می نویسند. (1)
دراین تعبیر به وضوح شاخص ها و اهداف پنهان و آشکار مجاهدین بر ضرورت انجام پروسه خوانی قابل شناسه و ردیابی است. مجاهدین در خصوص کارکرد پروسه خوانی در مناسبات خود این گونه توجیه می کنند که پروسه خوانی یا اعتراف در واقع مکانیزم استحاله و ذوب شدن بیشتر در فردیت تشکیلاتی و مانع بروز تمایلات و کشش های غیر انقلابی است. با این حال سوء استفاده های مکرر و ابزاری از این گونه واخوانی ها در جهت سرکوب و مهار تمایلات اعتراضی، منتقدانه و جدایی طلبانه به خوبی قرابت و پیوستگی محتوایی میان برداشت های لیفتون با کارکردهای فرقه ای در مناسبات مجاهدین مورد تاکید قرار می دهد. تنوع این شیوه های اعتراف گیری چنانچه لیفتون به آن اشاره دارد، می توان در اشکال مختلف و مورد اشاره از جمله عملیات جاری، نشست های غسل هفتگی، نشست های دیگ و یا موارد افشا نشده دیگر در مناسبات مجاهدین ردیابی کرد. اریک هوفر نیز در تبیین این پدیده کم و بیش رگه هایی از مولفه ها و دیدگاه های لیفتون را در خصوص کارکرد اعتراف یا پروسه خوانی دنبال می کند. او این نظرگاه را به تعمیق حس گناهکاری در اعضاء و افراد و به قصد طلبکاری و پس دادن کفاره گناه تعمیم می دهد و معتقد است:
روشن است که تا زمانی که حس عمیق و شدید گناهکاری به شخص دست ندهد، دادن کفاره معنایی پیدا نمی کند. در این جا نیز همچون جای دیگر، راه و رسم حرکت جنبش توده وار متوجه آلودن مردم به یک اختلال و سپس ارائه مسلک جنبش به عنوان راه درمان است. جنبش تأثیرگذار، ایده گناه را پرورش می دهد، خویشتن مستقل را نه فقط بی ثمر و ناتوان که همچنین شرور تصویر می کند. اعتراف و پشیمانی به منزله برکندن تشخص و تمایز فردی است و رستگاری با گم کردن خود در یگانگیِ مقدس جمع به دست می آید. (2)
هادی شمس حائری از اعضای قدیمی و جداشده سازمان مجاهدین بخش مستقلی از کتاب معروف خود به نام مرداب را به تبیین مقوله پروسه خوانی و کارکردهای مختلف آن در مناسبات سازمان مجاهدین خلق اختصاص داده است. در این بخش از اظهارات او می توان انواع سوء استفاده های مجاهدین از این اهرم را کلاسه بندی کرد:
سازمان می گفت: نوشتن و اقرار به گناهان باعث می شود كه از عذاب وجدان راحت شوید. سازمان از اعتمادی كه اعضاء به روابط داشتند سوءاستفاده می كرد و زیركانه انواع گزارشات و اعترافات را از آنان جمع آوری می نمود تا اعضاء بعدها نتوانند تمرد بكنند و همیشه خوار و ذلیل باشند. رجوی بارها در جلسات عمومی می گفت: «روابط ما پاك ترین و انسانی ترین روابط است و اعتمادی كه ما به یكدیگر داریم در هیچ گروه و سازمانی وجود ندارد». با این تبلیغات مقاومت ذهنی افراد را برای نوشتن گزارش می شكستند. اصل انتقاد و انتقاد از خود یكی از اصول تشكیلاتی برای ارتقاء كار سازمان است. اما در فرقه رجوی رفع نقایص و كمبودها مورد نظر نبود. بالایی ها جلوی اعضای درجه دوم هرگز انتقاد و اعتراف به گناهان خود نمی كردند و به همین جهت نشست های انقلاب بر اساس سطح رده ها تقسیم بندی شده بود. مثلاً رجوی و مریم عضدانلو هرگز برای كسی گزارش ننوشته اند كه در كودكی چه كارهایی كرده اند و یا چه گناهانی مرتكب شده اند و چه ذهنیت های فاسدی داشته یا نداشته اند. آنها همیشه خود را پاك و مطهر و بقیه را گناهكار می دانستند. در سازمان مجاهدین انتقاد از خود فقط برای ارعاب به كار گرفته شده بود نه برای پیشرفت و تصحیح كارها. افراد به دلیل افشای نقاط ضعف خود تن به هر كار می دادند. این نگرانی دائمی هر فرد از سوء پیشینه خود و شرم زدگی ناشی از آن، اعضاء را دچار عدم تعادل روحی و اعتماد به نفس كرده و خصیصه آزادی و اختیار را از آنها سلب نموده بود. به نظر من در حال حاضر تنها عاملی كه وحدت تشكیلاتی موجود را باعث گردیده و موجب استحكام ظاهری سازمان شده است، یكی همین پرونده سازی ها و به سكوت كشانیدن ها است. (3)
درباره کارکرد تخریبی پروسه خوانی شاید به اندازه نیمی از حجم اظهارات جداشدگان تحلیل و فاکت های موردی و موضوعی یافت می شود. تکرار و واگویه آنها در این مختصر غیر ممکن است. اما به هر روی نفس این رویکرد در مناسبات مجاهدین و از سوی دیگر تبیین انگیزه ها و اهداف این پدیده در دیدگاه های لیفتون، سینگر، هوفر و در ادامه اظهارات نمونه ای یکی از جداشدگان همسویی این مولفه ها را مورد تاکید قرار می دهد.
منابع
1- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت تالر سینگر. بخش تم های لیفتون در خصوص شناخت فرقه ها.
2- کتاب مرید راستین. نوشته اریک هوفر. ترجمه فارسی. ص 61.
3- کتاب مرداب جلد دوم. نوشته هادی شمس حائری. انتشارات خارج کشور. ص 146.