مظلومانه ترین و دلخراش ترین شیوه دادخواهی
جمشيد طهماسبی
17.10.2006
خودکشی وتلاش برای فرارازجهنم غیرقابل تحمل یکی از دردناکترین ماکانيزمهایی است که قربانی در اوج نا امیدی و یاس و بعد از بکارگیری تمامی راه های ممکن دیگر برای نجات از شرایطی که در آن قرار دارد به آن دست می زنند.
که معمولا درمحیط های بسته نظامی و سرکوب مطلق از جمله ارتش های ضد خلقی، افرادی که بر خلاف میل خودشان و با توسل به زور آنها را مجبور به ماندن می کنند به آن متوسل میشوند، نفس خودکشی و فرار در هر شرايط و مکانی معیار و ملاک حاکمیت جبر و توسل به زور برای نگه داشتن قربانی در آن شرایط است.
اما عجب طنز تلخی گردانندگان فرقه مجاهدین در حالی که مدعی حضور داوطلبانه افراد در این فرقه هستند ونقل می شود که بنیانگذاراین جریان محمد حنیف نژاد اعتقاد داشت که « درب ورودی سازمان بسته ولی درهای خروجی آن همیشه باز است » که با اهداف والا و انسانی اين سازمان را بنیان گذاشت ولی افسوس که غاصبان این جریان درست در نقطه مقابل نيات پاکی که او داشت ، از توسل به هيچ فريبکاری حتی با دستاويز قرار دادن مشکلات اجتماعی از قبيل اعتياد و جرائم جناحی برای کشاندن افراد به هرترتیبی به درون مناسبات فرقه ، که ازامتیاز حضور درمحیط بسته عراق که حمايت تمام عيار استخبارات عراق را هم داشتند
و به دورازچشم و دسترسی جامعه ، درب های سازمان را باز کرده اند و متقابلا با بکارگیری تمام امکانات موجود و به هر قیمت مانع خروج کسانی که به هر دلیل تمایل همراهی با این فرقه را نداشته و ندارند شدند.
اگر چه خوشبختانه گزارشات معتبر سازمانهای مدافع حقوق بشر از جمله گزارش دیدبان حقوق بشرکه براساس شهادت ده ها شاهد زنده ای که و با پشت سر گذاشتن تمامی موانع پيش رو نجات پیدا کردند شدند این روزها دیگر این را اثبات کرده.
تا جایی که حتی خود گردانندگان این فرقه نیز مجبور به تائید تلویجی آن شده اند ، اگر چه این جماعت با نعل وارونه زدن همیشه تلاش کرده اند که با کشیدن پای یک عنصر خارجی اصل موضوع را منحرف کنند از جمله آخرین مورد آن خودسوزی یاسر اکبری ، اگرچه واکنش شتابزده و سراسیمگی سرکردگان این جریان خود گویای این حقیقت است و نیاز به توضیح ندارد اما بد نیست برای روشن تر شدن عمق دنائت این جماعت فکر می کنم یک مرور بسیار گذرا به این جریان بد نباشد.
در حالی که طبق سناریوی از پیش تنظیم شده قرار بود زمینه لازم برای اعلام بیرونی مرگ یاسر ابتدا فراهم شود و مثل موارد مشابه گذشته در حاشیه و غیر مستقیم به آن اشاره گذرایی شود با درز خبر به بیرون به یک باره سراسیمه و بدون مقدمه محدثین در حالی که ظاهراز قبل نیز توجیح نشده بود و آمادگی لازم را نداشت موضوع خودکشی را مطرح و پدر و برادر قربانی را هم به خط کرده و به میدان آوردند تا القا کنند که خودکشی نه در اعتراض به نگهداری اجباری قربانی در عراق بلکه در اعتراض به نیروهای آمریکایی صورت گرفته
برای روشن شدن اينگونه ترفندها خودسوزی محمد افتخاری که خودم شخصا در جریان روندی که منجر به خودسوزی از ابتدا تا لحظه مرگ و شیوه سرپوش گذاشتن بر روی آن بودم را در زيرمی آورم و قضاوت را به خواننده واگذار مکنيم :
محمد افتخاری يکی از اعضای با سابقة شورای مرکزی سازمان بود، همسرش را به زور و زير فشار از وی جدا کرده و به اصطلاح طلاق دادند، ولی او هرگز حاضر نشد به سادگی از کنار آن بگذرد و با هم رنگ جماعت شدن و ابراز شور و فتور درون سازمانی، دست گل هم به آقای رجوی بدهد. آخر مسعود رجوی می گفت:
« نه تنها در عمل بلکه در ذهن هم بايد طلاق بدهيد يعنی راجع به آن فکر هم نکنيد و اين امکان ندارد، مگر اينکه او را به من بدهيد و در حريم من بدا نيد »
اما محمد با واکنشی که نشان می داد و به طور اخص با گوشه گيری و پاسيويسم که از نشانه های بارز مقاومت منفی بود ، به اصطلاح سازمانی محيط پيرامونش را آلوده می کرددر نتيجه به شدت زير انواع و اقسام فشارها و تهمت ها قرار داشت.
به او بارها اخطارها کرده بودند واز محلی که کار می کرد(مرکز 8 ) او را به يگان ما (تعمير و نگهداری) منتقل کردند ولی او همچنان بر موضع اش پا فشاری ميکرد، من شاهد آخرين برخوردهای افترا آميزی که با وی توسط زنی به نام نرگس يعقوبی صورت می گرفت بودم.
در يک جمع 10 الی 20 نفره انصارآقای رجوی، بيش از يک ساعت با دهان های کف کرده او را مورد حمله و هجوم قرار دادند و از به کار بردن هيچ توهين و تحقيری فرو گذار نکردند، اما واکنش او تنها سکوت بود
بالاخره نرگس يعقوبی ديگر نتوانست تحمل کند از جا بلند شد و در حالی که ديوانه وار فرياد می زد آمد و تف کرد توی صورتش و گفت، اگر يک جو غيرت داشته باشی می روی خودت را می کشی! از اين ماجرا چند ساعتی گذشته بود که.با صدای داد و فرياد از اتاق کارم بيرون آمدم.
دودی که از سمت صدا به هوا بلند شده بود توجه ام را جلب کرد سريع خودم را به آنجا رساندم(تعميرگاه زرهی) درب اتاقی که آتش گرفته از داخل بسته شده بود، برای باز کردن آن درب را شکستيم.
در حين خاموش کردن آتش، صدای ناله ای می آمد، ولی به دليل دود زياد قابل تشخيص نبود که از کجاست با فروکش کردن آتش و دود با بدن سوخته ای که در برخورد اول قابل شناسايي نبود روبرو شديم.
وقتی او را به بيرون اتاق آورديم ديدم محمد افتخاری است او با استفاده از نفت و بنزين و قفل کردن درب از داخل، خودش را به آتش کشيده بود بلافاصله او را به درمانگاه قرارگاه اشرف برديم، در مسير راه، من در حالی که نمی توانستم خودم را کنترل کنم از محمد سئوال کردم چرا اين کار را کردی؟! او به زحمت و با کلمات بريده بريده گفت، نامه ای نوشته و روی ميز کارش گذاشته است!
وقتی به بهداری رسيديم تعدادی از جمله ثريا شهری(طاهره) نيز آنجا حضور داشتند من به همراه دکتر نفيسه، وحيد و اکبر، او را به اتاق اورژانس برديم، بلافاصله طاهره، دکتر نفيسه را صدا زد او بعد از چند دقيقه با يک ضبط صوت برگشت و از روی نوشته ای خواست سوالاتی از محمد بکند، ولی محمد فقط ناله می کرد و هذيان می گفت،اما نفيسه برای اينکه بتواند سوالاتش را بپرسد به صورت سوخته محمد که پوستش کنده می شد سيلی می زد! اما بی فايده بود وتلاششان ناموفق ، محمد تمام کرده بود.
طاهره، به خاطر اينکه از پزشک قانونی عراق برگه مرگ در اثر سانحه گرفته شود، دستور داد جسد را به بغداد منتقل کنيم، بعد از چند روز جسد را برای دفن به قرارگاه اشرف آورده و در آنجا ، علت مرگ محمد را سانحه و بی احتياتی از جانب او اعلام کردند و روی سنگ قبرش نيز نوشته شد، مجاهد شهيد…! تا از مرده اش نيز دکانی به نام دکان شهدا ساخته شود.
البته ماجرا به همين جا ختم نشد و بنا به دستورآقای رجوی نادر رفيع نژاد که مسئول پرونده سازی و درست کردن شهيد قهرمان از قربانيان نگون بختی که ديگر زبان نداشتند بود ، از من که مسئول آو در آن زمان بودم می خواست که پای سناريوی او امظاء بگذارم که يکی از مقربان انقلاب خواهر مريم بوده و به دليل احساس گناه دست به اين کار خود به خودی زده؟!!!
و با گرامی داشت ياد و خاطرة تمامی کسانی که مظلومانه، در سکوتی سرد و سنگين، تنها راه خلاص شدن از اين همه ددمنشی و ارعاب را در چنين مرگی يافتند.