بهار سال 80 اعضای تشکیلات مجاهدین خلق در بدترین شرایط روحی و روانی بسر می بردند. اعضا بدلیل شنیدن دروغ در طی سالیان و وعده های توخالی و فریبنده سرنگونی وهمچنین تحمل فشارهای طاقت فرسای روحی وجسمی دراثر بیگاری های سخت وطاقت فرسا بشدت فرسوده و مسئله دار شده بودند.
مخالفت ها، تناقضات، کم کاری و اعتصاب خاموش و دربرخی موارد درگیری های فیزیکی اوضاع تشکیلات را بشدت وخیم کرده بود. فرماندهان هیچ پاسخی درقبال انبوه ابهامات خطی و سیاسی اعضا نداشتند و نشست های موسوم به عملیات جاری و دیگ، کارایی خودرا از دست داده بودند.
تیم های نظامی وعملیاتی اعزامی بداخل کشور براثر دریافت ضربات سخت عمدتا متلاشی ومرگ اعضای این تیم ها تاثیرات منفی روحی روانی زیادی بردیگر اعضا می گذاشت.
درچنین شرایطی دستور رجوی برای تعطیلی تمامی کارهای روزمره و رفتن به قرارگاه باقرزاده صادر شد. قرارگاه بزرگ باقرزاده درغرب بغداد و درمسیر بغداد -اردن قرار داشت. این قرارگاه که درمیان یک پادگان عراقی قرار داشت، صدام حسین آن را بدلیل امنیت بالا و به پاس خدمات رجوی در جنگ با ایران به وی هدیه کرده بود. رجوی به مرور زمان با ایجاد و ساخت ساختمانها و تاسیسات و تجهیزات آن را بمنظور برگزاری نشست های داخلی اش گسترش داده بود.
درقسمت پشت این قرارگاه مجموعه اسکان مجهزی برای استقرار مریم ومسعود واعضای شورای رهبری ساخته بودند. فرماندهان به کلیه نیروها اعلام کردند که برای مدت نسبتا طولانی به قرارگاه باقرزاده خواهند رفت. همه بنوعی شوکه شده بودند! زیرا به تجربه دریافته بودند احتمالا نشست های سرکوب گرایانه دیگری درراه است.
تمامی اعضا را با خودروهای ایفا که کاملا با کشیدن چادر محصور شده بود به باقرزاده فرستادند. همه بنحوی مضطرب و نگران بودند. بعد از رسیدن اکیپ ها به قرارگاه باقرزاده افراد سلاح های خود را تحویل و در سوله های بزرگ که با دهها تخت دو و سه طبقه برای اسکان آماده شده بود مستقر گردیدند و بعد از صرف نهار و استراحت کوتاه اعضا برای حضور درسالن نشست آماده شدند. طبق معمول لباس رسمی یکدست سبز درنظر گرفته شده بود.
اعضا می بایست قبل از ورود به سالن درچند مرحله بازرسی میشدند. بازرسی درمجاهدین وبخصوص برای شرکت درنشست های مسعود رجوی بشکلی طولانی وکاملا توهین آمیز و زشت صورت می گرفت. بنحوی که منجر به اعتراض تعداد زیادی از اعضا شد. خبراین اعتراضات به گوش رجوی رسید. وی حسابی نسق همه را گرفت وگفت موضوع به جان رهبری ربط دارد. هرکس با ان مخالف است بایستی به خودش شک کند و رگه های نزدیکی به رژیم را درخود پیدا کند.
نحوه بازرسی به این شکل بود که بجز بازرسی بدنی افراد را از زیر ددکتورهای پیشرفته هم عبور می دادند. بعد ازعبور از مراحل بازرسی افراد درمحل های یکان های خود مستقر میشدند. مسولین سازمان تلاش می کردند تا قبل از آمدن رجوی سالن را مملو از احساس وشور برای رجوی نشان دهند. تا بعداز مدتی مسعود ومریم وارد سالن شوند.
طبق معمول مسعود رجوی بعداز ورود، نشست را با تلاوت ایات قران و بعداز ان تحلیل ابکی سیاسی درمورد اوضاع ایران وشرایط وخیم رژیم ایران وچشم انداز نزدیک سرنگونی شروع میکرد. و بعد ان را به یک بحث وبند سرفصلی گره زد .موضوع بحث اینبار طعمه بود. محتوای ان به بیان رجوی این بود که هرشخص صرف نظر از رده و سطح وسطوح تشکیلاتی وسلسه ومراتب کاملا دررجوی بعنوان رهبرعقیدتی حل نشود می تواند خوراک وطعمه جمهوری اسلامی باشد. این نشست ها طولانی وگاها تا 12 ساعت طول می کشید.
بعداز صحبت های سیاسی مقدماتی که معمولا شیوه ثابت رجوی درنشست ها بود موضوع نشست که “طعمه ” بود اعلام شد.معنای طعمه به اعضایی اطلاق میشد که یا درخواست جدایی داشتند ویا درمناسبات منتقد سیاست های رجوی بودند و رجوی بعداز مدتها برخورد کج دار ومریض این بار تصمیم گرفته بود که با آنها تسویه حساب نماید وانها را سرجای خودشان بنشاند.
رجوی بحث های نشست طعمه را دریک کتابچه 58 ماده ای تنظیم کرده بود که هرماده مشخص میکرد چه کسانی می توانند طعمه تلقی شوند.
داشتن پاسپورت ویا سیتی زن کشورهای اروپایی بودن یکی از مظاهر طعمه بودن و ترکش بریدگی وخیانت محسوب میشد و اعضا می بایست پاسپورت های خود را تحویل میدادند و این مورد درگام بعد به دادن ادرس اقوام درخارج وشماره تلفن های انها هم کشیده شد. تا اعضا هیچ گونه راه گریزی برای خروج نداشته باشند.
درجریان نشست سوژهای مشخصی که از قبل شناسایی شده بودند به پای میکروفون ومقابل مسعود ومریم فراخوانده میشدند و رجوی استارت اول را می زد. بعد سیل فحش های زننده وتوهین امیز ترین کلمات نثار سوژه میشد تا بدین ترتیب وی را کاملا درجمع اعضا بشکنند.
سوژه یکی از روزهای نشست؛ زندانیان سیاسی بودند که از سال 60 هرکدام سالیان از عمرخود را درزندانهای اوین و قزلحصار گذرانده بودند وبخاطر همین سابقه زندان خود را قهرمان وعناصرمقاوم در اذهان اعضا جا میزدند . انها انتظار داشتند که در مناصب بالای فرماندهی و مسولیت قرار بگیرند. رجوی هم بخاطر اینکه بتواند درمحافل حقوق بشری از قبل انها نان سیاسی ومبارز بودن بخورد دراوایل وبعداز خروج انها از ایران حسابی انها را درداخل وخارج تشکیلات لانسه کرده بود وهمین موضوع باعث ایجاد مشکل برای خودش شده بود.
نشست های طعمه فرصت خوبی بود تا با این عده صفرصفر نماید.
رجوی درجریان نشست مطرح کرد که تمامی زندانیانی که جان سالم بدر برده واعدام نشده اند بنحوی با رژیم ایران وبازجوها همکاری کرده وحتی درمواردی تیرخلاص به همرزمان خود زده اند. انها اگرواقعا اگر برای رژیم خطرناک بودند، اعدام میشدند وبعد مثالی زد که همه را برجای خود میخکوب کرد.
رجوی گفت رژیم همه زندانیان را در سبد بزرگی انداخت والک کرد. انسانهای خوبش را کشت وتفاله های باقیمانده را بسمت من پرتاب کرد. این قیاس رجوی خشم بسیاری از زندانیان سابق را برانگیخت .
یکی از انها درهمان پشت میکروفن با صدای گرفته خطاب به رجوی گفت برادر تناقضی که الان به ذهنم زد را بگویم ؟ رجوی که فکر می کرد می خواهد درجهت اثبات بحث او موضع بگیرد گفت بفرما. آن عضوبا لکنت زبان ودر حضور هزاران نفرگفت تناقضم این است اگرهرکس اعدام نشده همکاری کرده پس شماهم در دوران شاه اعدام نشده اید؟
سکوت عجیبی سالن را فراگرفت رجوی از پاسخ درمانده شده بود. دران لحظات مهدی ابریشم چی (شریف) ومحمدعلی جابرزاده(قاسم ) به دادش رسیدند و با داد وفریاد وعربده کشی وحمله وهجوم دیگر اعضاء را تحریک به حمله و فحاشی با آن عضو ناراضی کردند. بیش از چندساعت آن بیچاره درحلقه گرگ های کف بدهان اورده رجوی اسیر بود وفحش وتف و کتک نثارش میشد. رجوی هیچ پاسخی برای این سوال نداشت اعضا به قرارگاه هایشان برگشتند درحالیکه همواره این سوال درذهن انها نقش بسته بود که اگر زنده ماندن درزندان دلیل خیانت است رجوی چرا اعدام نشد؟!
اکرامی