فضای باز سیاسی بعد از دوران دیکتاتوری محمدرضا پهلوی باعث گردید حضور گروههای زیادی را در جامعه آنروز ایران شاهد باشیم.
هر کدام از این گروهها نیز برای خود نشریه ای تولید و اهداف سازمانی خود را پیش می بردند.
شناخت من از سازمان «مجاهدین» متکی بر مبارزات این گروه در زمان شاه بود. و باید اعتراف کنم نه من و نه دیگر کسانی که در آن مقطع تاریخی خاص هوادار «مجاهدین» شدند از محتوای ایدئولوژی و اعتقادات این گروه هیچ نمی دانستیم.
بعبارت دقیق تر مبارزات این گروه در زمان شاه از یک سو و نقش بستن آیه فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا (که مشی مسلحانه این گروه را ترویج می کرد) بر روی آرم سازمان از سوی دیگر عامل موفقیت مقطعی آنان در فضای سیاسی سالهای بعد از انقلاب بود که خیلی زود باعث شد در محیط مدرسه و دانشگاه ، بازار و اداره نفوذ کرده و هوادارانی را برای خود جذب کنند.
برداشت های سطحی از دیدگاههای «مجاهدین» و عدم اشراف نسبت به طرح های بشدت برنامه ریزی این گروه در آن سالها، باعث خسارات سنگین به نسل جوان و تحصیل کرده کشورمان گردید.
واقعیت این است که در آن دوران بیشتر فعالیت ها و موضع گیریهای سیاسی سازمان مد نظر بود. و هوادران کمتر در ماهیت دوگانه ایدئولوژی این گروه کنکاش می کردند.
سازمانی که در ظاهر سلاح و عمل مسلحانه را کنار گذاشته و در فضای باز سیاسی آن روزگار کشور فعالیت می کرد. در خفا اما سلاح های غارت شده از پادگانها را در خانه های تیمی مخفی و به ایجاد یک شبکه زیرزمینی مسلح، ظاهراً برای تأمین حفاظت از خود، آموزش جنگ های چریکی را در خانه های امن خود در دستور کار قرار داد. امری که برای خیلی از نیروهای سازمان یک ابهام و سوال بزرگ بود.
هیچوقت یادم نمی رود، روزی را که مسئولم سوالی را از من کرد و گفت روی آن فکر کن و بعدا جوابت را بده و آن این بود که اگر روزی سازمان اعلام جنگ مسلحانه کند چکار میکنی؟
سوالی که هرگز در ذهنم خطور نکرده بود. و بیشتر آنرا یک شوخی تلقی می کردم، تا اینکه امری جدی تلقی گردد. فکر نمی کردم روزی چنین اتفاقی بیفتد. چرا که با تحقق انقلاب 57 و رفتن شاه دیگر هرگونه عمل نظامی زود هنگام آنهم علیه دولتی که خود انقلابی بود هرگز مشروعیتی نداشت.
برگزاری نماز جماعت در دانشگاهها كه اولین بار توسط «مجاهدین» بدعت گذاری شد ، خود بر محبوبیت سازمان اضافه میكرد.
بر این اساس بود که سازمان همیشه شعار اسلام انقلابی را سر میداد و انقلاب اسلامی را نفی میكرد و آنرا شعار عقب مانده و ارتجاعی میدانست كه از جانب حاكمیت داده میشود.
بدین ترتیب تشكیلات «مجاهدین» تلاش می کرد یك مرزبندی ایدئولوژیكی بین آرمانهای سازمان با عقاید دینی حاكم بر متولیان دین كه در راس حاكمیت بودند ترسیم کند.
ناکامی های «مجاهدین» در عرصه فرآیند های دموکراتیک برای قبضه قدرت نیز باعث می شد سازمان مسیر دیگری که خود ترسیم کرده بودند را سریعتر طی کرده و در تقابل با سیاست های دولت نوپای انقلاب بر علیه آن موضعگیری کنند.
نخستین مواضع سازمان در تقابل با مواضع نظام، حمایت آنان از شورش گری جدایی خواهانه در کردستان در سالهای بعد از انقلاب تا سال 1359 و غائله ترکمن صحرا در فروردین 1358 بود.
طرح انحلال ارتش، تشنج آفرینی در انتخابات مجلس خبرگان و عدم شرکت در رفراندوم قانون اساسی در سال 1358 از دیگر اقدامات «مجاهدین» بود که ناسازگاری آنان با انقلاب از یک سو و ناکامی هایشان در عرصه رقابت های دموکراتیک از سوی دیگر را نشان میداد.
راه اندازی رژه «میلیشیا» در۲۰ فروردین ۱۳۵۹، در تهران در واقع ابراز قدرت «مجاهدین» در مقابل دولت و بسیج مردمی بود که از دل انقلاب زاده شده و در ۵ آذر ۱۳۵۸ به فرمان آیت الله خمینی تشکیل شد.
زمان خیلی زود می گذشت و «مجاهدین» بسرعت حال ترک عرصه ی فعالیت های سیاسی و نزدیک شدن به دروازه های خشونت بودند.
نسلی که فعالیت در عرصه سیاسی کشور برایشان جذابیت داشت بدون اینکه از ماجراهای پشت پرده طراحان اصلی آن باخبر باشند حال به قربانگاهی فرستاده می شدند که می بایست رودرروی انقلاب و مردم می ایستادند. تا شاید توهم «انقلاب در انقلاب» رجوی جامه عمل بپوشد.
غائله 14 اسفند ماه سال 1359 در دانشگاه تهران و سخنرانی بنی صدر بمناسبت (سالروز درگذشت محمد مصدق) خلق السائه نبود. بلکه طرحی هدفمنند از سوی «مجاهدین» برای سواستفاده از پست و مقام بنی صدر در راستای اهداف سازمانی این گروه بود.
از این رو «مجاهدین» سعی کرد با نزدیک شدن به بنی صدر، سنگری مهم و قابل اعتناء را در درون حاکمیت برای خود تضمین کند، تا با استفاده از این جایگاه قانونی و البته نیروهای شبه نظامی خود در کف خیابانها که میلیشیا نامیده می شد، برنامه سلطه گام به گام در حکومت را به پیش ببرد.
سازمانی که تا اواسط تابستان 59 از دشمنان سرسخت بنی صدر محسوب می شد، رندانه و به صورت خزنده شروع به سرمایه گذاری روی موضگیری های ضدنظام رییس جمهور کرد و با صدوربیانیه ها و اعلامیه ها و انجام سخترانی ها خود را به عنوان حامی اصلی رییس جمهور در برابر «فاشیسم مذهبی» و «ارتجاع روحانیت» و «حزب چماقداران» (حزب جمهوری) مطرح کرد، کار به جایی رسید که خیلی زود با چراغ سبز بنی صدر، اعضای سازمان به صحنه گردانان اصلی دفتر رییس جمهور موسوم به «دفتر هماهنگی همکاری های مردم و رییس جمهور» تبدیل شوند.
سازمان به نیروهای خود و به ویژه میلیشیا برای اجرای سناریوهای خطرناک ، امید بسیار زیادی بسته بود. تا قبل از 30 خرداد 60، سازمان مدعی بود که حدود 10 هزار نیروی میلیشیا دارد و به این نیرو بسیار مینازید. اما با ورود زودهنگام به عرصه تقابل مسلحانه ، عملا موجب ضربه خوردن و نابودی بخش عمده این میلیشیا شد.
در 29 خرداد سال 1360 رجوی به همراه بنی صدر که در توهم تکرار قیام 57 بود، از هواداران سازمان در سرتاسر کشور خواست فردا به خیابان ها بریزیند تا کار حکومت را یکسره کنند.
بدین ترتیب در تعدادی از شهرهای کشور از جمله در تهران هواداران مجاهدین به خیابانها آمدند و درگیریهای گسترده ای بین نیروهای انتظامی و مردم از یک سو و طرفداران بنی صدر و «مجاهدین» از سوی دیگر شروع شد. که نتیجه آن تعداد قابل توجهی کشته از هر دو طرف بود.
سپس رجوی ادعا کرد که رژیم تظاهرات مسالمت آمیز آنان را سرکوب کرده است. البته این یک مظلوم نمایی مضحک از سوی سازمان بود.
چرا که «مجاهدین» از مدتها قبل برای چنین روزی تدارک دیده بودند. یعنی از زمانیکه هنوز انقلاب پیروز نشده بود و «مجاهدین» به همراه سایر گروهها از جمله فدائیان در حال غارت پادگانهای ارتش و مخفی کردن انبوه سلاح برای چنین روزی بودند.
پیشتر گفته بودم سازمان در مقطع سالهای 58 و 59 بحث جنگ مسلحانه را در بین اعضاء مطرح کرده و زمینه های فکری آنرا آماده می کرد.
سی خرداد 1360 نیز حاصل اقدامات مخفی و بستر سازی های مناسب در سالهای قبل بود.
یادم می آمد قبل از شروع سی خرداد 1360 مسئولین تشکیلاتی، ماها را نسبت به وقایعی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد توجیه می کردند.
در روز سی خرداد 1360 نیز براساس توجیهات تشکیلاتی همه هواداران سازمان حداقل به تیغ های موکت بری و تیم های عملیاتی نیز به سلاح های گرم مسلح بودند. گفته شده بود که اگر مانعی از سوی مامورین بر سر راهتان دیدید مقابله به مثل کنید. حتی پیشاپیش تیم های عملیاتی هم آماده عملیات از روز بعد سی خرداد سال 1360 بودند.
سی خرداد 1360 ناقوس شومی بود که توسط رجوی در پهنه سیاسی کشور نواخته شد.
آنچه که حاصل ماجراجویی رجوی در سی خرداد سال 1360 بود، انبوهی کشته و زندانی و آواراگی برای هواداران سازمان و خسارات جبران ناپذیر بر فضای سیاسی کشور بود که تر و خشک را باهم سوزاند.
از فردای آن روز دیگر نه از میلیشیای 10 هزار نفره مجاهدین خبری شد و نه از تظاهرات عظیم و اعتصابات جمعی و نه از تکرار قیام 57.
آنچه که بعد از ماجراجویی های رجوی و عمل مسلحانه این گروه برجای ماند دربدری ، آوارگی و زندانی شدن تعداد زیادی از هواداران سازمانی بود که دیگر حضور علنی در بین مردم نداشت و رهبرش به همراه بنی صدر که از بابت سرنگون کردن رژیم شکست خورده بودند به پاریس گریختند.
ادامه دارد…