در ادامه ی این داستانسرائی ها که بمنظور تبرئه ی مسعود رجوی درمورد خیانت بزرگش دایر به پیوستن علنی به صدام بپا شده، در نوشته ی مشروح مورد نقد چنین آمده است :
” یکهفته پساز آخرین باری که عوامل رژیم با حمایت سرویسهای فرانسوی برای حادثهسازی به اطراف اقامتگاه آمدند، بهاتفاقآرا تصمیم گرفت که مسئول شورا بهمنظور خنثیکردن توطئههای رژیم و برای سازماندادن نیروهای نظامی مقاومت، بهجوار خاک میهن در کشور عراق عزیمت کند “.
ترکیب اولیه وغیر مجاهد شورا، ثابت میکند که این اعضاء که هیچکدام حقی به صدام درجنگ موجود نمیدادند، تصمیم نمیگرفتند که رئیس خود را دراختیار صدام قرار دهند واین تصمیم خائنانه وزبونانه ی رجوی، صرفا وصرفا کار او بوده وانداختن اتخاذ این تصمیم خائنانه که بمنظور بازکردن جبهه ی جنگ دیگری علیه ایران بود ودرعین حال رجوی را ازانتقاد اعضای غیر مجاهد شورا مصون ویا دور نگه میداشت و اهرمی برای کنترل همه جانبه ای براعضای سازمان به او میداد ، فقط وفقط کار خود مسعود رجوی بوده که در سایه ی دیکتاتوری صدام که نهادهای نصف ونیمه ی حقوق بشری هم قدرت وارد شدن به عراق رانداشتند، هرچه را که لازم بداند برسر اعضاء وتشکیلات بیآورد که عملا چنین هم شد.
این مهاجرت شوم از بابت خوشگذرانی و ازمیدان به در بردن رقبای احتمالی ، برای مسعود رجوی ایده آل بود ولی درعوض بقایای افکار نیمه انقلابی- نیمه آنارشیستی سازمان مجاهدین خلق را ازبین برد وازاین تشکیلات ، فرقه ای مستبد، منحط و وطن فروش ساخت.
بازهم :
” در بیانیه اجلاس فوقالعاده ۲۳اردیبهشت سال۱۳۶۵، شورای ملی مقاومت بااشاره به « توطئههای پنهان و آشکار رژیم و حامیان بینالمللیاش … آمده است: درواقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابلتحمل میکند ، وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از اینآرمان والاست “.
بعضی ازاعضای غیر مجاهد شورا آرمان هایی داشتند و بزودی دریافتند که این شورا که دراولین جلسه اش عکس مسعود بر در ودیوار نصب شده بود ، تشکیلاتی نخواهد بود که فکرش را میکردند وخام خیالانه امیدهایی بدان بسته بودند و ازاین رو بزودی صفوف آنرا ترک کرده وهرکس به فراخور حال خود ، حاضر به تایید نگرش متوهمانه و ضد مردمی رجوی نشد.
بقیه ی اعضای شورا که مجاهد بودند، بزودی تحت تاثیر القائات مسعود رجوی وکار چاق کنی های مریم وبخصوص درهراس از شکنجه وزندان های مخوف صدام ، بتدریج تسلیم شده واگر درگذشته به استقلال و …، علاقه ای داشتند، این علاقه را طلاق دادند!
سپس :
” نظربه همه اینملاحظات ، برای خنثیکردن توطئههای دشمن ازیکسو و پاسخگویی بهالزامهای مرحله جدید تدارک قیام ازسویدیگر، محل اقامت آقای مسعودرجوی، مسئول شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت در بیانیه خود تأکید کرده بود که شورا اینانتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروی نظامی مقاومت لازم میداند “.
این قیام جدید چگونه تدارک دیده شد ونتایجش چه بود؟
جز ازدست دادن دوستان شورایی غیر مجاهد که بکار رجوی در فرانسه میخورده و احزاب اروپایی را به رجوی نزدیک تر میکرد وسبب حمایت بعضی ها از رجوی میشد واین حمایت ها او را قادر میساخت که تظاهراتی برپا کرده وعرض اندام نماید.
ضمنا اعضای استخوان دار وغیر مجاهد شورای ملی مقاومت وحتی خود بنی صدر که قرار بود رئیس جمهور منتخب این شورا برای آینده ی ایران باشند ، هرگز موافق اینگونه کسب آمادگی نظامی ( با توسل به صدام) نبودند و پرواضح بود که با اتخاذ این تصمیم از طرف رجوی ، اصول اخلاقی حکم میکرد که نام این شورا را لغو کرده ونام خودشان را بر روی این شورای استحاله شده میگذاشت که البته رجوی رابطه ای با اخلاقیات ندارد و من توقع بیجایی ازاو نمودم!
همچنین :
“قسمتهایی از پیام تودیع رهبرمقاومت بههنگام ترک فرانسه :اگر بپرسید برای چه میروی، در یککلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها… مگر شرایط ما و انقلابیون، شرایط عادی است. تا آنجاییکه من بهیاد دارم، در نقاط عطف در سر بزنگاههای خطیر و تاریخی همیشه اینطور بود، شب سیخرداد اینطور بود، شب پرواز به پاریس همینطور بود و خیلی شبها و روزهای دیگر. ما در کشاکشیم با مهیبترین نیروی ارتجاعی افسارگسیخته تاریخ ایران… ایناز نظر داخلی. از نظر بینالمللی هم وقتی که ما شروع کردیم، در شرق و غرب عالم هیچکس با ما نبود و هیچکس انقلاب و قیام جدیدی را بر مردم ایران روا نمیدید. هیچکس خواستار دگرگونی بنیادی در میهن بهخونتپیده ما نبود و اینخواست خلق و اراده شهدا و اسرا و رزمندگان مجاهدخلق بود که سرانجام برشورید “.
وبجای برافراختن آتش ها درکوهستان ها، دردشت های عراق هیمنه ها برافروخته وریشه ی عاطفه وانسانیت را درصفوف کسانی که اغلب خود را مجاهد خلق میدانستند ورفته رفته وبا سرعتی بی نظیر به مرید های رجوی تبدیل شدند ، سوزاندید!
رجوی ندانسته دراین سخنان به نکته ی مهمی اشاره کرده است :
اولا: تقریبا کسی خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی- درداخل وخارج- نبود و این میرساند که شرایط ذهنی برای انقلابی که مسعود برافروخته بود، مهیا نبوده است.
ثانیا ، جمهوری اسلامی قادر بود که اکثریت قاطبه ی اهالی ایران را با خود همراه سازد ومعنی این حرف در تئوری های انقلاب این است که شرط ” عینی انقلاب ” هم مهیا نبوده است.
با این وضع ودر شرایطی که رجوی ها ادعا دارند که سر از ” تئوری های انقلاب ” درمیآورند و گاها آنرا به رخ ماها هم میکشند ، چرا دست به این اقدامات خونین زد که شرایط تحقق نداشت؟!
چرا به امثال من که این مسائل را مطرح کرده و سعی در بازگشائی راز ورمز های شکست مجاهدین خلق دارد میتازید و سازشکار و ترسویمان معرفی میکنید؟!
همینطور :
“چهکسی در هرکجای اینکشور و اینمیهن از تهران تا اقصینقاط کردستان وقتی که حقی از کسی تضییع میشد، پرچم حقطلبی برمیافراشت، از زنهایی که میخواستند آنها را بهزور وادار به حجاب اجباری بکنند تا آلونکنشین و اقلیتهای مذهبی؟ چهکسی سینه سپر کرد؟ که بود که بهدفاع از حقوق زنان برخاست؟ “.
بیش از آنکه پرچم حق طلبی ازطرف شما برافراشته شود ، شما این حق را منحصر به رجوی دانسته وانقلاب بهمن 1357 را دزدیده شدن حق رهبری رجوی که از سر توهم ویا انحصار طلبی فکر میکردید ، متعلق به اوست میدانستید وسایر کارهایتان درمورد کردستان و … بازی های سیاسی بیش نبوده و سنگ مردم کرد را به سینه زدن بیشتر ازبابت سر مرز بودن آنها بود که امکاناتی برای فرار بشما تهیه میکرد و شما درزمانی که احتیاج به آنها نداشتید ، به نیروهای آنها حمله کرده وکشت وکشتار براه انداختید.
درمورد مخالفت با حجاب اجباری تشکل های دیگری وجود داشتند که فعال تر شدند و تظاهراتی در25خرداد 1360 ( 5 روز قبل از اعلام قیام مسلحانه ی شما ) براه انداختند .
شما خیال نکنید که با این گستردگی تبادل معلومات تاریخی ، میتوانید چشم درچشم مردم نهاده وبه آنها دروغ بگویید!
گذشت آن زمانی که زانسان گذشت…
صابر
ادامه دارد