اعتماد به نفس، پیرو می آورد و پیروِ بیشتر، اعتماد به نفسِ افزون تر، و هر دو دست در دست یکدیگر جذابیت و قدرت سخنرانی و قانع سازی رهبر را تقویت خواهند کرد.
بهای این اعتماد به نفس فوق العاده ی رهبر را بقیه پیروان با از دست دادن اعتماد به نفس خود باید بپردازند. اگر رهبر فرقه به طور اتفاقی یا به دلیل قدرت رهبری اش به رهبری کشوری چون آلمان یا چین برسد این تمام ملت است که باید قدرت تفکر، قضاوت، و … خود را وانهاده و تنها به اعتماد به نفس رهبر تکیه کند و تقدیری را پذیرا شود که رهبر برای آن ها رقم زده است، حتی اگر آن عاقبت به معنی مرگ میلیون ها نفر و ویران شدن کل کشور باشد.
… اعتماد به نفس با خود معجزه به بار می آورد، به خصوص اگر کار کسی کنترل فکر دیگران باشد؛ دکتر رابرت هیر در کتاب دانش سیاه می نویسد:
«یک جانی روانی می تواند یک کنسرت را برای گوش های دیگران (عمدتاً پیروان) اجرا کند. {هر مزخرفی را که بنوازد، دیگران به صورت یک قطعه ی موسیقی بزرگ و هنرمندانه خواهند شنید.}»
طبق تعریف، تمام قاتلان ذهن و فکر، افرادی با اعتماد به نفس فوق العاده هستند. – اعتماد به قدرت خود در تحمیل اندیشه ی خود به ما، اعتماد به این که همه ی انسان ها ضعف هایی دارند که می شود از آن ها به نفع خود استفاده نمود؛ آن ها با اعتماد کامل و هنر مخدوش سازی ذهن می توانند اعتماد به نفس ما را از بین ببرند. … مردان با اعتماد به نفس، بیان شیوا، چهره ی نیکو، حرکات موزون دست و صورت و نحوه ی برخورد پر جاذبه را، هنرمندانه با یکدیگر ترکیب نموده و به ما آینده و راه و روشی را نشان می دهند که آن قدر خوب است که بعید می نماید که واقعی باشد. آن ها به این معجون، قدری کاریسمای ذاتی یا اکتسابی، ادویه ی خوش عطر صحبت از آزادی جهت پوشاندن اهرم های فشاری که به کار می برند، اضافه کرده و به این ترتیب معجون مسحور کننده ای می سازند که در دهان شیرین و در معده سمی است. قاتلان ذهن، با بیان منطقی وارد می شوند و با بحث های بی وقفه خود، نکته پرانی های خود، و وقتی که لازم باشد حتی با تهدید، هر کاری می کنند تا به نتیجه ی دلخواه خود برسند.”
موفقیت و اثبات صحت افکار و پیش بینی ها، باعث تشدید اعتماد به نفس می شود. اما معکوس این گفته صحت ندارد به این معنی که شکست پیش بینی ها لزوماً باعث از بین رفتن یا کم شدن اعتماد به نفس رهبر فرقه نمی شود. چرا که منبع اصلی این اعتماد به نفس در درون آن ها و منبعث از «خود» یا «اِگوی» غول پیکر درونی شان است. این برعکس رهبران معمولی است که اعتماد به نفس و مشروعیت خود را از طریق موفقیت در ارائه ی راه حل ها و رهبری خویش کسب می کنند و شکست در آن ها نیز باعث تضعیف اعتماد به نفس شان می شود. به همین دلیل رهبران فرقه در صورت شکست همواره صدها بهانه در آستین دارند که چرا پیش بینی آن ها درست از آب درنیامده است. و به طرز شگفت آوری، پیروان نیز هر بار این بهانه ها را پذیرفته و دیگران را به خاطر شکست رهبری سرزنش می کنند.
وقتی شما اعتماد به نفس کافی داشته و مخاطبان معتقد به خودتان داشته باشید که هر چه بگویید برایتان با تمام وجود هورا بکشند؛ حتی اگر شما سخنران ماهری هم نباشید، سرانجام از طریق تمرین روی مخاطبان خود، این حرفه را فرا خواهید گرفت و تبدیل به یک سخنران ماهر خواهید شد. به این ترتیب رهبران فرقه یا سخنرانان ماهری هستند یا بالأخره خواهند شد به طوری که فرا می گیرند که با کلمات بزرگ خود و شوک هایی که به مخاطبان وارد می کنند هر گروه از مخاطبان را به شور و وجد درآورند.
حرف های رهبر فرقه لازم نیست که معقول به نظر بیاید یا برای مخاطبین قابل فهم باشد، برخی اوقات این که آن ها حرف رهبر را نفهمند از قضا خوب هم هست چرا که بهتر متوجه فاصله عمیق خود با رهبر می شوند. دستیاران رهبر به پیروان خواهند گفت که قرن ها برای ما طول خواهد کشید که بفهمیم رهبر چه گفته است و چه کرده است.
رهبران فرقه ها نه تنها متخصص استفاده از لغات هستند، بلکه بعضی معتقدند که صدای آن ها به مرور تغییر می کند تا بتواند حداکثر تأثیر را روی مخاطبین بگذارد.
دکتر لانگ توضیح می دهد که: “ما هم اکنون می دانیم که صدا به خودی خود قدرت آرامش بخش، آزار دهندگی، تخدیر یا هیپنوتیزم دارد. برای مثال، حساب شده است که فرکانس صدای هیتلر در یک جمله معمولی در سخنرانی هایش 228 ارتعاش در ثانیه داشت، این در حالی است که فرکانس صدای بلند عصبانی معمولی 200 ارتعاش در ثانیه دارد.” او توضیح می دهد که چگونه نازی ها از قدرت بیان و صدای هیتلر در مخدوش سازی ذهن مردم استفاده می کردند …
کتاب: فرقه های تروريستی و مخرب – نوعی از برده داری نوين
نوشته: دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های: 95 الی 97
انتخاب و تنظیم: عاطفه نادعلیان