نامه ی سرگشاده به مسعود رجوی

نامه ی سرگشاده به مسعود رجوی
آرش صامتی پور، بیست و ششم دسامبر 2006

آقای رجوی سلام
نمی دانم من را بجا می آورید یا نه. معمولا اربابان قدرت حافظه ی درستی در بیاد آوردن قربانیان خود ندارند. اصولا برای همین بود که به ما قرص و نارنجک می دادید تا بیاد آورده نشویم.
پیام دوم شما را خواندم و احساس کردم لازم است این نکات را بدانید و با خود مرور کنید. بلکه در این نقطه شما تکانی بخورید و بچه های مردم از شر این شجره ی خبیثه و زندانی که که برایشان ساخته اید خلاصی یابند. گرچه با شخص شما سر هیچگونه سازشی ندارم.
نخست بگذارید در قبال آنچه نوشته اید با هم سر فصل مهمترین اخبار تهران را مرور کنیم منظورم مهمترین وقایعی است که فکر و ذهن مردم را این روزها اشغال کرده:
۱- آغاز جام حذفی فوتبال باشگاه های ایران
۲- درگذشت مرحوم ناصر عبدالهی خواننده ی پاپ در بیمارستانی در تهران
۳- کشف آثار تمدن پنج هزار ساله در گرگان
4-…
باور کنید و هوادارانتان هم بدانند که خبری نیست و این شیپوری که دارید می دمید تنها پرده ی گوش خودتان و اطرافیانتان را می آزارد. به چه چیزی دل خوش کرده اید که در نامه تان نوشته اید که هر ایرانی در هر کجا به شادی مشغول است؟ و لابد هم این شادی را در کسب اجازه، برای صدور پیام های زنجیره ای از جانب خودتان می دانید! و مردم به همین مناسبت جشن گرفته اند!
آقای رجوی تقریبا یک صفحه از مطلب منسوب به شما اینگونه آغاز می شود:
افشای…
شما اگر بلد بودید چیزی را افشا کنید جلوی افشای متن و فیلم صحبت هایتان با رییس استخبارات و افتضاحاتی که بین شما و حکومت صدام جریان داشت را می گرفتید. قابل توجه اینکه وقتی در وبلاگ منتسب به فرقه ی شما نوشتم نظرتان راجع به مقوله ی دیدار رجوی با حبوش چیست، بلافاصله پیام من را پاک کردند که نشان از اوج گزش مقوله ی مربوطه داشت.
رهبری که برای پیروانش حکایت نقل می کند که مردم ایران می گویند ایران شده اسپانیا مهدی بیا بیا همان به درد غیبت کبری و صغری می خورد و نه بیشتر! لابد این هم از کرامات شیخ ماست: شیره را خورد گفت شیرین است…
آقای رجوی… اینک به یمن وجود انجمن نجات عقبه ی جبهه در ایران را کاملا از دست داده اید. خانواده های اعضای فرقه اینک بیدار و امیدوار سدی سترگ در برابر تمهیدات شما علیه آزادی عزیزانشان هستند و مترصد کوچکترین فرصت برای باز پس ستاندن جگرگوشگانشان از چنگال شما.
همه ی اینها را گفتم که سایر خوانندگان این نامه ی علنی بدانند که پیام شما فقط و فقط برای یک منظور تهیه شده است و مخاطبی ندارد بجز اعضای در زنجیر در اشرف.
اینک بساط فرقه در خاک عراق رو به برچیده شدن می رود و لذا لازم است رهبر مفقود کتبا ( و نه بصورت شفاهی!) به میدان بیاید برای حفظ نیرو ها از تلاش برای رهایی. با تمهیداتی که انجمن نجات اندیشیده و با آغاز موج آگاهی در اشرف سرکردگان فرقه ی شما دیگر به تنهایی نمی توانستند در کنترل نیرو موثر باشند. آنان یا چون صدیقه از دیدگاه نیرو عنصر واخورده و بی عرضه هستند و یا همچون برادر رحمان آلزایمر گرفته و فرق شفاهی و کتبی و محل آن را تشخیص نمی دهند. آیا این آخر و عاقبت برای شما سئوال بر انگیز نیست؟
آقای رجوی شما این نامه ها را نوشته اید که به گروگانهایتان انگیزه و روحیه بدهید و بجز این هیچ تاثیر دیگری ندارید. شاید هم به نام شما این نامه را نوشته اند برای همان منظور. همه ی آن صغری و کبری های کذایی را چیده اید برای قسمت آخر پیام ( و بیچاره بچه های مردم که ناچارند صف بکشند و زیر عکس رجوی ها بایستند و این اراجیف را گوش بدهند. در پایان هم به سوی عکس رهبری کف بزنند و هلهله کنند که اگر این کار را نکنند بدا به حالشان در نشست عملیات جاری.)
برخی قسمتهای این بخش با تاکیدات و توضیحات بنده را ذیلا می آورم تا بخوبی روشن شود که شما چه می خواهید و چه می کنید.
به اسرایتان در اشرف گفته اید: (نقل به مضمون چون راستش حسش نبود همه ی افاضاتتان را تایپ کنم.)
بر تعهدات خود بیفزایید و روی یک تکه کاغذ تواناییهایتان را بنویسید.
اینها یعنی سرتان را توی برف فرو کنید، بیشتر کار کنید و کمتر فکر کنید.
حرف برادران مسئول و ارشدتان را بگوش جان بشنوید و (همین را با الفاظ مشمئز کننده در باره ی صدیقه و مژگان هم فرموده)
یعنی اوضاع بلبشو است. بچه ها با مسئولین فرقه درگیر می شوند و حرف آنها را نمی خوانند.
قدر حمایت بی کران و بی چشمداشت مردم عراق را بدانید…که ما را جزیی از خانواده و عشیره ی خود تلقی کردند.
یعنی با پسماند های حکومت صدام و القاعده در عراق زد و بند داریم.
خود را تا ابد مرهون لطف و حمایت مردم ایران بدانید.
این یکی دیگر باید گفت زهی بیشرمی… اساسا مگر شما هنوز خود را ایرانی می دانید؟
و مهمتر از همه:
مثل همان زمان که گفتم شلیک نکنید… اکنون هم هیچ بی انظباطی و کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی نشان ندهید و به اقدامات خود بخودی دست نزنید.
بی انظباطی و کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی
آری
بی انظباطی و کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی
متوجه شدید؟
بی انظباطی و کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی اینها آن چیز هایی هستند که رجوی بزبان اشهد خود بدان اعتراف می کند…
وضعیت در قرارگاه اشرف وخیم تر از آنچه است که ما می گوییم. ببینید گند کار تا کجا بالا گرفته که رجوی مجبور است مستقیما به اوضاع اشاره کند. به آنچه که روزانه رخ می دهد.
آقای رجوی پیام شما را خواندم. حرف جدیدی نداشتید بجز اینکه به اسرای فرقه بگویید اینقدرشدید بی انظباطی و کج خلقی و بی حوصلگی و نافرمانی نکنند.
این نامه را نوشتم تا همه از زبان من که برخواسته از تجربیاتم است به موضوع بنگرند. آقای رجوی…با شما سر هیچ نوع سازشی ندارم. وعده ی ما دادگاه جنایت علیه بشریت.

آرش صامتی پور، بیست و ششم دسامبر 2006

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا