“در دنیای ما نباید هیچ هیجان و احساسی مگر ترس، انتقام، نفرت {از دشمن} ، احساس گناه و ناراحتی وجدان و احساس پیروزی {بر دشمن} وجود داشته باشد. هرگونه احساس و هیجان دیگری باید نابود گردد. همین الآن ما داریم عادات فکری را که از دوران ماقبل انقلاب همچنان باقی مانده می شکنیم. ما تمام روابط بین فرزندان و اولیائشان را از بین بردهایم، روابط بین مردان و همسرانشان و بین مردان با دوستانشان را محو کردهایم. دیگر هیچ فردی جرأت نمی کند که به فرزند خود، همسرش یا دوستش اعتماد کند.
اما در آینده دیگر همسری و دوستی وجود نخواهد داشت که به او اعتماد بشود یا نشود. کودکان از بدو تولد از مادرانشان گرفته خواهند شد، درست مانند تخم مرغی که از مرغ ها گرفته می شود. غریزه ی جنسی به کلی نابود و محو خواهد شد. تولید مثل، مراسمی می شود مثل تمدید کارت های جیره بندی. ما لذت بردن جنسی را به کلی از بین خواهیم برد. … دیگر هیچ گونه عشقی وجود نخواهد داشت مگر عشق به برادر بزرگ {رهبر حزب}.” جورج اورول، 1984
دکتر مسعود بنی صدر در کتاب “فرقه های تروریستی و مخرب – نوعی برده داری نوین” صفحه های 490 الی 493 نوشته است:
به جز افرادی مثل من که به هنگام پیوستن به مجاهدین خلق ازدواج کرده و اغلب با همسرانشان به آن ها پیوستند؛ ازدواج در سازمان اساساً از طرف رهبری و مسئولین ترتیب داده می شد. آن ها بودند که دو نفر را برای ازدواج انتخاب می کردند و بعد از معرفی آن ها به یکدیگر، مراسم ساده ازدواج برپا می شد.
حتی اگر در این میان کسی می توانست به خود جرأت داده و زوج خود را خودش انتخاب کند، هنوز برای ازدواج، محتاج اجازه ی سازمان بود. داشتن دوست دختر یا دوست پسر حتی برای هواداران تشکیلاتی ممنوع بود.
حتی قبل از انقلاب ایدئولوژیک نیز سازمان سعی داشت این را برای اعضا و هواداران جا بیندازد که مسئولین آن ها حتی از همسرانشان در امور شخصی و خصوصی و جنسی به آن ها نزدیک تر هستند. از سال 1361 آن ها ما را آموزش می دادند که به طور هفتگی از خود گزارشی بنویسیم و در آن حتی مشکلات جنسی خود را نیز مطرح کنیم.
در آن سال ها هنوز عشق، ازدواج و روابط جنسی در سازمان محکوم نشده بود و حتی در یک مورد رجوی ازدواج را وظیفه ی مذهبی افراد دانست و از مجردها و کسانی که زوج خود را در مبارزات مسلحانه از دست داده بودند، خواست که هر چه زودتر ازدواج کنند. رجوی در آنجا گفت: “در گزارش های تشکیلاتی، مواردی به چشم می خورد که برادران یا خواهرانی که همسرانشان به شهادت رسیده اند، بعضاً از شدت تأثرات عاطفی به مسئولین خود گفته اند که از این پس، ترجیح می دهند که تا پایان عمر، مجرد بمانند … اما این به هیچ وجه نقطه نظر انقلابی و درستی نیست و پیامبر (ص) و ائمه ی اطهار (ع) و همه ی مصلحین و راهبران انقلابی جهان نیز آن را رد کرده اند.
علی هذا سازمان در جمع بندی سالیانه، به خواهران و برادرانی که همسرانشان شهید شده اند – کما این که به سایر برادران یا خواهران مجردمان ازدواج مختارانه را در صورت امکان، توصیه می کند. ما بایستی بر اساس قرآن و به سُنت راهبران ایدئولوژیکی خود، زندگی زناشویی را بخشی از زندگانی مبارزاتی خود تلقی کنیم و نه زائده ای جدا از آن. در همین رابطه قابل ذکر است که در فهرست شهدای سال گذشته ی ما، اسامی زوج های مجاهدی به چشم می خورد که بعضاً 2 یا 3 هفته بیشتر از ازدواجشان نگذشته بود.
به این ترتیب، ما اکنون مفهوم ازدواج حضرت قاسم در شب عاشورا را بهتر می فهمیم. حضرت حسین (ع) شخصاً عقد ازدواج او را با دختر خود جاری نمود، اگرچه می دانست که دامادش فردا در خون خواهد تپید. زیرا که این ازدواج و آن شهادت از دو مقوله ی مختلف نبودند.” با همین تحلیل بود که رجوی خود، چند ماه پس از کشته شدن همسر اولش با همسر دومش ازدواج کرده بود و شاید از همان زمان خیال ازدواج با همسر سومش را نیز در سر داشت.
بعد از آخرین عملیات نظامی مجاهدین خلق با نام فروغ جاویدان یا مرصاد و تحمل شکستی سخت و از دست دادن بیش از یک سوم افرادشان، مجاهدین خلق ناگهان با یک افسردگی جمعی به خصوص در میان مسئولین و اعضای رده بالا رو به رو شدند.
تمام کسانی که امیدوار بودند که به زودی پیروزمندانه وارد تهران می شوند، خود را شکست خورده در نزدیکی بغداد می دیدند، بدون هیچ چشم انداز روشنی نسبت به آینده و این که چه چیزی در انتظار آن هاست. خیلی از آنان همسران خود را از دست داده و امید خود را برای این که روزی به ایران برگردند را هم از دست داده بودند، چرا که به نظر می رسید به زودی پیمان صلح بین ایران و عراق به امضا خواهد رسید و این به معنی پایان همکاری مجاهدین خلق با عراقی ها، گرفتن کمک از آن ها و اجازه عبور از مرز ایران و عراق و انجام عملیات تروریستی در خاک ایران بود و همه این ها به معنی این بود که آن ها برای همیشه در عراق محبوس خواهند ماند.
جهت مقابله با این حالت ناامیدی و افسردگی، به تمام فرماندهان دستور داده شد که یک فضای شادی و سرور و پیروزی در پایگاه ها به وجود آورند. خود رجوی در اولین سخنرانی خویش با اعضا پس از آن عملیات، در کمال ناباوری اعلام کرد که ما برنده ی آن نبرد بوده ایم، چرا که بیش از پنجاه هزار از پاسداران انقلاب را کشته و حکومت ایران را بی آینده کرده ایم و آن ها به زودی سرنگون خواهند شد.
اگرچه بعضی از خبرنگاران خارجی دوست سازمان و شاید بعضی از نمایندگان پارلمان های اروپا و آمریکا ممکن بود این ادعا را قبول کنند، اما ما اعضا که می دانستیم به چه منظور به ایران رفتیم و قرار بود ظرف دو هفته در تهران باشیم و اکنون در عراق نیازمند بخشش و رحمت صدام، دیکتاتور آن کشور هستیم به سختی می توانستیم ادعای برنده بودن آن نبرد را بپذیریم. بسیاری از اعضای عزادار همسران، فرزندان، اولیا یا برادران و خواهران و دوستان خود بودند. چرا که در آن نبرد از جوانان زیر 18 سال تا پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های 60 ساله شرکت کرده و بسیاری بدون داشتن کوچک ترین آمادگی های نظامی در همان یکی دو روز اول کشته شده بودند.
بنا به این دلایل، شاید برای اولین بار رجوی احساس کرد که پیروانش به حرف او اعتقادی ندارند و او باید برای رفع این مشکل کاری کند.
در مرحله ی اول او دستور داد که تمام مسئولین رده بالا که مجرد هستند به فوریت ازدواج کنند. این دستوری بود که می بایست بلافاصله اجرا شود.
ناگهان افراد از بیمارستان ها و شهرهای مختلف به اینجا و آنجا فرستاده شدند که با مجروح دیگری یا فرد سالم همسر از دست داده ای ازدواج کنند. در تمام پایگاه ها مراسم ازدواج بر پا شد، حتی من که هنوز از همسرم جدا نشده بودم، اما به دلیل شرایط موجود یکدیگر را نمی دیدیم (او از سازمان جدا شده بود و من هم به کشوری دیگر منتقل شده بودم) دستور گرفتم که هر چه زودتر یا همسرم را پیش خود بیاورم یا از او جدا شده و با یکی از خواهران سازمانی ازدواج کنم.
این ازدواج های اجباری، نه تنها به سازمان کمکی نکرد بلکه مشکلات جدیدی به وجود آورد؛ چرا که تعداد زنان مجاهدین خلق یک سوم مردان بود و در نتیجه در برابر هر مرد متأهل، سازمان می بایست با مشکل دو مرد مجرد رو به رو گردد. به خصوص که در این دوران مجردها هر هفته می بایست شاهد جمع شدن مسئولین با خانواده های خود و شادی هر چند ظاهری و مصنوعی آن ها باشند.
رجوی برای رها شدن از تمام این مشکلات و به طور خاص این احساس که او مسئول شکست و کشته شدن این همه افراد بوده است، می بایست اقدامی فوری انجام می داد؛ لذا مرحله ی تازه ای از انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کرد.
رجوی تمام تقصیر شکست را از دوش خود برداشت و به دوش اعضا و به ویژه به گردن فرماندهان انداخت و به دنبال آن دستور داد که همه ی افراد از زوج های خود جدا شوند و بدین ترتیب بر عشق، ازدواج و روابط جنسی در سازمان نقطه ی پایان گذاشت. سیاستی غیرانسانی که بیش از 30 سال است همچنان در سازمان ادامه دارد. جدایی ها مسأله ی افراد مجرد را حل کرد. در پی آن به منظور از بین بردن کانون خانواده، جنگ آمریکا و عراق را بهانه قرار داد و از تمام اعضا خواست که فرزندان خود را به ایران، اروپا و آمریکا بفرستند تا نزد اقوام شان زندگی کنند یا به هواداران سازمان سپرده شوند. از آن پس حتی جمع شدن های آخر هفته برای دیدن فرزندان هم منتفی شد و تمام اعضا موظف شدند که تمام عشق و وفاداری خود را تنها به رجوی و همسرش بدهند…
انتخاب و تنظیم: عاطفه نادعلیان