مجاهدی در اشرف 3 هستم

از اسیر اشرف 3 به مسعود رجوی

مجاهدی در اشرف 3 هستم. اخیرأ توسط خواهران مجاهد رده بالا توجیه شدم و رفتم خط مقدم و علیه خانواده رژیمی خود موضع قاطع گرفتم وعلیه آنها فحاشی کردم و از ناخانواده خود یعنی ناپدری، نامادری، نابرادری و ناخواهری خود ابراز انزجار نموده و اعلام کردم من فقط مجاهد هستم .

اما برادر مسعود! وقتی شب سرم را روی بالش گذاشتم فکر کردم سبک می شوم اما اینطور نبود و تا صبح خوابم نبرد و تناقضاتی عجیب ذهنم را احاطه کرد .

من سال 67 سرباز بودم . رزمندگان مجاهد شما که جلودار ارتش صاحبخانه( یعنی ارتش بعث) بودند مرا به همراه تعدادی دیگر اسیر کردند . من درسال 67 به ارتش شما پیوستم وفکر می کردم افتخاری کسب کرده ام که نمونه ندارد !

بعد از 33 سال از آن روز اکنون به عنوان نتیجه مبارزه خود رفتم و محصول آن را چیدم و این محصول در فحاشی به اجداد و خانواده خودم تجلی پیدا کرد .

کمپ فرقه رجوی در آلبانی

یک روز کنجکاو شدم و جویای حال سرباز هم روستایی خودم که با هم اسیر شما شدیم (او مثل من ماندگار نشد ورفت) شدم. متوجه شدم آن دوست من بعد از رهایی از اسارت به روستا رفته و زمین های پدری را آبادکرده و چهار فرزند دارد. پسر اولش مهندس شده و دستگاه آب شیرین کن تولید کرده و به هم وطنانش خدمات ارائه می دهد. فرزند دومش هم مخترع یک دستگاه درخدمت سالمندان شده .  دو فرزند دختر هم دارد که معلم شده اند وبه فرزندان ایران زمین آمورش می دهند.

من اما آمدم 33 سال به اصطلاح مبارزه و سوابق بودن در مجاهدین را بررسی کردم و دیدم که :
1- تمامی نوارهای کاست، ویدیو و سایر موارد صوتی تصویری موجود در آرشیو مجاهدین را به اجبار صدبار نگاه کردم و عنصر دلخواه شما شدم که در نهایت بروم به خانواده خود فحاشی کنم .

2- درطول این سالیان کارم شده بود جارو و نظافت خیابان ها، علف کنی، شمارش پیچ و مهره و زنگ زدایی تانک و نفربر اسقاطی و تعمیرات و سرویس آنها و مجددأ تقدیم به ارتش صدام برای اشغال کشور کویت .

3- من طی این سالیان همه خاک عراق را به همراه مجاهدین چندبار الک کردم و خاکریز و چاله و سنگر ساختم و ایران فرضی درست کردم وآنرا بارها تسخیر کردم اما ته همه آنها شد روبرو شدن با خانواده خونی خود و سایر هم وطنان و پدر و مادرهای چشم انتظار و سنگ زدن به سر و صورت آنها .

4- وقتی عملکرد خود را در مقابل عملکرد آن دوست نپیوسته خود درسال 67 قرار می دهم می بینم که من در مقاطعی شدم تروریست و در مرزها سرباز هم وطن ایرانی خود را کشتم و چشم چوپان بیچاره مرزی را درمی آوردم و اطلاعات مرزی میهن خود را به دشمن تقدیم می کنم و به خیال باطل خود مجاهد مبارزی شده ام که قرار است آزادی و صلح و رفاه را برای کشورم به ارمغان ببرم .

5- من در مرور زمان دین واعتقادات و شعائر ایدئولوژیک خود را با اصول و قوائد فرقه ای جایگزین کردم و تبدیل به عنصری بی اراده و ترسو شدم و آنقدر بی اعتقاد و بی ایمان شده ام که می توانم به پدر ومادر خود در آن سوی سیاج های شما سنگ پرت کنم .

آقای مسعود رجوی من یک روز به دستور تو رزمنده صدام شدم! یک روز هم غلام حلقه به گوش آمریکا و یک روز هم مزدور عربستان و اسرائیل و دیگر خودم هم نمی دانم طی این 33 سال اسارتم مرا به چه موجودی تبدیل کرده اید. اما در یک کلام تو خودت هم اولین کسی بودی که به پدر و مادرت پشت کردی و خیانت کردی و به تمامی مقدسات و کشور و هم وطنان خیانت کردی وهمه ماها را هم جرم خود کردی . آیا جوابی داری که به من بگویی که من خود را حداقل درجواب فحاشی به خانواده خودم قانع کنم ؟؟؟

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا