مقدمه :
به گفته خود مسعود بعد از اینکه در کمیته مشترک همه رهبران سازمان را ساواک دریک اتاق قرار داد “محمد آقا” پرچم سازمان مجاهدین را به من واگذار کرد!
بنده با مطالعه ی کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، به یک سری از تناقضات در تشکیلات برخوردم که بیان آن خالی از لطف نیست:
در همان سالهائی که مسعود رجوی رهبری سازمان را به عهده داشت مدعی بود بعد از ضربه سال 50 به یک جمعبندی رسیده است و تجارب خود را به بیرون زندان منتقل کرده بود. تشکیلات خارج زندان به رضا رضایی وصل شده بود.
این بازنگری تشکیلات ، مرا یاد بازنگری تشکیلات در موقع ازدواج مسعود رجوی انداخت.
اشرف، همسر اول خود را در ایران به کام مرگ فرستاد و با فیروزه بنی صدر به خاطر معروفیت سیاسی پدرش ازدواج کرد .
رجوی بعد از مدتی آن ازدواج را هم بهم زده و با همسر دوست خود یعنی همسر مهدی ابریشمچی ازدواج کرد !
مسعود یک شبه همان مریم را که آن زمان رئیس دفترش بود به نام همردیف خود اعلام و با او ازدواج کرد؟!
مسعود رجوی بعد از شکست در عملیات فروغ و تلفات بسیار به یک دجالگری دیگر دست زد و طلاق همگانی را اعلام کرد.
علت شکست، قطع نیروها از نقطه ی رهبری اعلام شد! که در ادامه بحث درآوردن حلقه و ظهور پدیده ای به نام زن مجاهدخلق اعلام شد و تمامی اذهان از شکست رجوی در عملیات فروغ منحرف و با این کار به عمر ننگین سازمان نیز اضافه شد!
درسال 1368 رجوی دستور داد که ابتدا باید مسئولان بالای سازمان همسران خود را طلاق داده تا بدین وسیله زن مجاهد ارزش و جایگاه خود را در سازمان پیدا کند؟!
درهمان زمان رجوی از فرصت پیش آمده ی حمله عراق به کویت، سوء استفاده کرده و کودکان را نیز از والدین جدا کرد و طلاق و ازدواج صوری سال 63 و64 و همردیفی مریم، منجر به شروع انقلاب درونی برای تمام لایه ها درسال 1369 شد .
در روند دجال گری رجوی ، سوء استفاده از زنان شروع شد و در سال 76 و 77 ، بحث ذوب در رهبری مطرح و جنایت جنسی رقص رهائی رقم خورد. بدین ترتیب که با دادن یک هدیه وخواندن یک خطبه عقد ، استثمار جنسی از زنان در شکل نوین و شرم آور آن شروع شد؟؟!!
زنان مجاهد! بقدری در این پروسه ، له شدند که اغلب دچار بیماری های خاص و افسردگی شدند ، اما راه نجاتی برای آنان وجود نداشت ، چرا که به یمن حکومت صدام حسین ، هر صدای مخالفی سرکوب شده و مخالفان با سیاست های کثیف رجوی ، شکنجه و زندانی می شدند!
نامه فرزندان که از خارج برای والدین ارسال می گردید، یا اساسا به والدین داده نمی شد ، یا بصورت گزینشی تحویل می گردید! ( من یک روز از سعید نوری سوال کردم پسرت برای تو نامه می دهد یانه ؟ گفت نامه او را به من نمی دهند! ولی از خاله تشکیلاتی اش باخبر هستم که نامه می فرستد) .
رجوی در نشست ها برای ما از خاطرات زندان شاه تعریف می کرد که چگونه دستور تشکیلاتی را برای فعال نگه داشتن اعضاء و هواداران به بیرون زندان می رساندیم.
در اوائل تاریخچه ی سازمان ، اساسا زنان نقشی در جنبش نداشتند، اما بعدها بدلیل تضادهای موجود، زنان به عنوان یک ابزار برای مخفی کاری و پوشش ، وارد سازمان شدند! از همان ابتدا هم هرگز نقشی جدی برای زنان در سازمان در نظر گرفته نشده بود، برای روشن شدن موضوع به چند نمونه ی مستند اشاره می گردد:
حضور پررنگ تر زنان و تحکیم سلطه تقی شهرام ( بنقل ازکتاب مورد بحث)
از مسائل عمده ای که پس از تغییر ایدئولوژی، هم توسط ساواک بدان دامن زده می شد و هـم در سطح جامعه و از طریق خانواده های مذهبی مرتبط با مجاهدین خلق مورد تأیید قرار می گرفت، وضع نامطلوب «جایگاه زنان در سازمان مجاهدین خلق» بود.
سازمان مزبور، در ابتدای تشکیل و تا سال 1350 سازمانی بیشتر «مذکّر» و «مردانه» بود و حضور زنان کمرنگ تر بود. همسران و بستگان نزدیک مجاهدین خلق (به علت اینکه اعضای متأهل مـعدود بودند) یا نمی دانستند که آنها در چه جریانی قرار گرفته اند و یا اطّلاع جزیی داشتند و هیچ یک به طور کامل در متن قضایا قرار نداشتند. پس از ضربه شهریور 50 ، به تدریج که مسئله تهیه خانه های امن تیمی مطرح شد، موضوع عضویت دختران و زنان به صورت جدی پیش آمد؛ ولی به طور مشخص، از آغاز دوره حاکمیت رضا رضایی ، در سطحی محدود، عضوگیری آنها آغاز شد. در آن دوره، به دلیل شرایط سخت خودسازی که در آن اوایل و تا یکی دو سال پس از شهریور 50 وجود داشت، مسئله ازدواج اعضا نیز ـ به طور کلی ـ در دستور کار سازمان قرار نداشت. جریان «انحصار ازدواج در سطح مرکزیت و کادرهای بالا» از همین دوره آغاز شد؛ و در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق اعضای سـازمان ازدواج نکـرده و در تنگنای عاطفی و اخلاقی قرار داشتند، رضا رضایی با لیلا زمردیان ازدواج کرد.
در دوره ای که مرکزیت و سازمان ترکیبی جدید یافت و به خصوص سلطه تقی شهرام بر تشکیلات محقق شد، مسئله عضوگیری دختران و زنان، به مثابه برنامه ای جدی و اساسی مورد توجه قرار گرفت. دلایل این امر بدین قرار بود.
1ـ داشتن پوشش و محمل مناسب جهت خانه های تیمی، عملیات شناسایی و نـیز کـنترل امـنیت قرارها؛
2ـ یکدست کردن نسبی ترکیب جنسیتی سازمان؛
3ـ رقابت با چریک های فدایی؛
4ـ حل مشکل جنسی کادرها و اعضای تشکیلات؛ به خصوص پس از روند تغییر ایدئولوژی که عملاً به صورت انحصار ازدواج تشکیلاتی در دست مسئولان باقی ماند و همین امر، در سـال های 56ـــ1355 از معضلات روند انتقادی به «مرکزیت خودکامه» از سوی دیگر اعضا و به خصوص کادرهای خارج از کشور گردید.
در مورد نحوه و چگونگی عضوگیری زنان، مرکزیت به این دو معیار یا فصل مشترک رسیده بود:
الف ـ عضوگیری از زنان و دخترانی که نسبت خانوادگی نزدیکی با اعضای سازمان به ویژه زندانیان و اعدامیان داشتند.
ب ـ عضوگیری از آن دسته زنان و دخترانی که اعضای سازمان، به طور مستقیم، در خصوص آنها شناسایی و بدان ها اعتماد نموده بودند.
در قسمت اول، تعداد نسبتا قابل ملاحظه ای ـ به تدریج ـ عضوگیری شدند کـه مـعروف ترین آنـها عبارت بودند از:
لیلاّ زمردیان (خواهر علیرضا زمردیان ، عضو زندانی سازمان)
پوران بازرگان (همسر سابق محمد حنیف نژاد ـ خواهر منصور بازرگان عضو زندانی سازمان)
حوری بازرگان (همسر لطف الله میثمی و خواهر منصور بازرگان عضو زندانی سازمان )
فاطمه امینی (همسر منصور بازرگان ـ خواهر عبدالله امینی ، که توسط پوران بـازرگان بـه سـازمان معرفی شده بود)
صدیقه رضایی (خواهر احمد، رضا و مهدی و …رضایی )
بتول فقیه دزفولی (خواهر خلیل فقیه دزفولی ، که پس از دستگیری برادرش مخفی شد).
در قسمت دوم، چون شناسایی مبنای عضوگیری بود، معاشرت های بیشتری را برای اعضا ایـجاب می کرد. وضعیت ارتباطی گروه طوری نبود که به راحتی بتوانند از دانشجویان و فرهنگیان عـضوگیری کنند. از سوی دیگر، سازمان در صدد نخبه گزینی نیز نبود بلکه بنا به همان معیار، صرف داشتن اطمینان به فرد و تشخیص اینکه برای زندگی مخفی و مبارزه آماده است، کفایت می کرد. در این مورد، شیوه ای توسط مرکزیت مارکسیست شده و به ویژه با ابتکار بهرام آرام ، اعمال شد که در مواقع مکرر و موارد متعدد، بحران زا و فاجعه بار شد.
اعضای سازمان، به طور معمول، هر کدام با خانواده های یکی دو سمپات آشنا بودند. در روند ارتباط اعضا با سمپات ها، فرضاً یک کاسب یا کارمند که بر مبنای اعتقاد و ایـمان اسـلامی خـود بـا یکـی از عضوهای سازمان ارتباط فعال داشت، همه زندگی اش را در اختیار آن عضو می گذاشت. روابط این گونه سمپات ها با اعضا، معمولاً بر این محورها قرار داشت:
1ـ کمک های مالی مستمر می کردند.
2ـ اطلاعات جمع آوری شده را در اختیار عضو قرار می دادند.
3ـ عضو را در اوقات و زمان های مختلف در خانه خود جای می دادنـد؛ خـانه آنـها عـلاوه بـر یک مخفیگاه مناسب، گهگاه حالت خوابگاه و محل استراحت داشت.
4ـ در خانه خود، با کمک افراد دیگر سازمان یا به تنهایی، جاسازی هایی برای اختفای مدارک، اسلحه و دیگر تدارکات، تعبیه می کردند.
5ـ در شرایط و جو مناسب و مساعد، به عنوان پشتوانه تبلیغاتی سازمان عمل می نمودند.
وقتی یک عضو به خانه سمپات خود می رفت، در واقع عضو آن خانواده شمرده می شد و نزدیک ترین روابط عاطفی را با همه اعضای خانواده برقرار می ساخت. ایـن روابـط ـ در اغـلب مـوارد ـ خـالصانه و بی شایبه بود ولی همان گونه که خواهیم دید، خیانت و ریب به تدریج جای این خلوص و صفا را گرفت؛ و آن هم از زمانی شروع شد که در شرایطی خاص، عضو، بیش از آنکه با سمپات خود مرتبط باشد، وقت بیشتری را با خانواده او صرف می کرد.
ابتدای این قضیه، مقارن آغاز خانه گردی های اعضا در آذر ماه 1353 بود که مصائبی را به دنـبال داشت. در آن وضع اختناق آمیز، بیشتر اعضا، روزها و شب های بسیاری را بناچار در خانه های سمپات ها می گذراندند. ارتباط های داخلی سازمان به حداقل رسیده بود و گـاهی یک عـضو تـا بـیش از دو مـاه، شبانه روز، در خانه متعلق به سمپات خود مقیم بود.
در آن زمان، بیشتر اعضا روند تغییر ایدئولوژی را طی کرده مارکسیست شده بودند؛ لیکن سمپات ها بی خبر بودند و اعضا را در عبادات و ظواهر شرعی مشاهده مـی کردند؛ بـنابرایـن جـایی بـرای هیچ گونه نگرانی نبود. ضمن این اقامت ها و روابط، اعضای مخفی سازمان، خواه ناخواه، مـقداری کـار سیاسی و تبلیغی روی همسران سمپات ها انجام می دادند؛ که به طور مـعمول تأثـیر زیـادی بـر جـای می گذاشت. به گونه ای که دیدگاه سـیاسی و گـاه ایـدئولوژیک یک زن، دیگـر سـازگاری و تـناسبی بـا دیدگاه های سیاسی و اعتقادی شوهر در آن زمینه ها نداشت و به قول تقی شهرام « ممکن بود زن یک دوره دیالکتیک خوانده باشد ولی شوهر هنوز در بند دعای توسل باشد»
«یادداشت های تقی شهرام، مندرج در پرونده فاطمه فرتوک زاده ».
ادامه دارد…
سیروس