لاپوشانی های مسعود رجوی در رسیدن به اهدافش

در ایام انقلاب سال 1357 من در دبیرستان تحصیل می کردم. آن زمان در دبیرستان فضای سیاسی باز بود و روی من تاثیر گذاشته بود. تحت تاثیر آن فضا و با تشویق دیگر همکلاسی هایم در آن ایام ضمن شرکت در تظاهرات ضد شاهی و تشویق کردن همکلاسی ها برای شرکت در تظاهرات و تعطیلی دبیرستان ، به خیابان می آمدیم و با مردم همراه می شدیم و با گروهها و سازمانهای سیاسی هم آشنا شدم. برای این که به شناخت بیشتری دست پیدا کنم در زمینه سازمانهای سیاسی فعال در دوره شاه به طور کلی، مطالعه کردم حداقل تاریخچه سازمانهای معروف را مانند چریک های فدائی، حزب توده و سازمان مجاهدین خلق را مطالعه کردم حتی زندگینامه خیلی از افرادی که در دوره شاه کشته شده بودند را مطالعه کردم .

گذشت تا روزی که در اثر شناخت ناکافی جذب سازمان مجاهدین خلق شدم و در ترکیه به این سازمان ملحق شدم. تا وقتی در استانبول مستقر بودم باز هم از وقتم استفاده می کردم و یک بار دیگر تاریخچه سازمان را مرور کردم ، اما دریغ از یک کلمه یا جمله ای که از عبدالرضا نیک بین از بنیانگذاران اولیه سازمان گفته باشند. محمد حنیف نژاد و سعید محسن و عبدالرضا نیک بین معروف به عبدی از پایه گذاران سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 بودند.

سعید محسن در بازجویی های ساواک (شهریور۱۳۵۰) می نویسد: “از همان اوان کار، ما [خودش و حنیف نژاد] با یکی از نهضتی ها به نام نیک بین آشنا شدیم. مطالعات وی کمک فراوانی به بالا بردن ما داشت. آقای نیک بین با من از دوره دانشجویی سابقه رفاقت داشت و در کوی دانشگاه من او را می شناختم. بعد از شروع کار ما ، در حدود تابستان ۴۴ ، وی نیز گاهی به خانه ما رفت و آمد داشت و در حدود زمستان همان سال وی از کار ما مطلع شد.” سعید محسن ادامه می دهد: “از لحاظ مطالعات اقتصادی آقای نیک بین نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیف نژاد در این مورد از وی استفاده می کردیم….”(بازجویی های سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام)

سعید محسن توضیح میدهد که اغلب کتب آموزشی گروه تازه تاسیس شده که، تا سالها بعد هم نامی نداشت، توسط عبدالرضا نیک بین (عبدی) تنظیم می شده است ، نیک بین در سال ۱۳۴۷ از تشکیلاتی که خود یکی از پایه گذاران آن بود جدا شد. با این همه به دلیل نقش و حضور وی در “بنیان گذاری” و به ویژه حضور پررنگی که در “تعلیمات اولیه” گروه داشت ، برای من خیلی جای تعجب داشت چرا اسم او در تایخچه سازمان نیست و هیچ اشاره ای هم نکردند؟

وقتی می گویم لاپوشانی مسعود رجوی یعنی همین، ناگفته نماند رجوی جدای از لاپوشانی، در خیلی از موارد محصول کار دیگران را به اسم خودش تمام کرد ، مریم عضدانلو زن سوم مسعود رجوی در یک نشستی گفته بود کتاب راه حسین را در واقع مسعود رجوی نوشته اما به اسم احمد رضائی معروفی گردید، مریم حتی فراتر رفته و گفته بود متون های ایدئولوژیک را آن وقتها که حنیف نژاد حضور داشت این مسعود رجوی بود که تهیه و تنظیم می کرد. بدرستی جدای از لاپوشانی، رجوی دزد هم بود و محصول کار دیگران را به نام خودش اختصاص می داد. مسعود کلاس هایی را که در سال 1358 در دانشگاه تهران تحت عنوان تبیین جهان برگزار می کرد من چندین بار این کتابها را خواندم اما هرگز نتوانستم جمعبندی درستی از آن داشته باشم. بعدها متوجه شدم مسعود رجوی در زندان دست نوشته های یکی از زندانی ها را قاپیده و بعد از انقلاب در دانشگاه به نام خودش تمام کرد .

یکی از شاهکارهای دیگر رجوی انقلاب ایدئولوژیک است که از سال 1364 به بعد ساری و جاری کرده است. از بند الف شروع شد تا الی آخر ادامه یافت اما اگر در وصف همین انقلاب یک آدم بی طرفی سئوال کند هیچ یک از اعضای سازمان قادر نیستند جواب درستی ارائه دهند. در حقیقت خود مریم رجوی هم نمی تواند جمعبندی درستی از انقلاب رجوی داشته باشد. او گفته بود پروسه انقلاب را می خواهیم در قالب کتابی گردآوری کنیم اما دیدیم هرگز نتوانست چنین کاری را انجام دهد. اگر از اعضای سازمان در رابطه با انقلاب ایدئولوژیک سئوال شود هر کدام یک جوابی را ارائه می دهند که متفاوت است. رجوی تنها اکسیری را که برای اعضای خودش عرضه کرد همین انقلاب درونی و ایدئولوژیک بود که این هم تو زرد از آب در آمد.

محمد رضا گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا