این سازمان در15 شهریور 1344 به رهبری محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین تاسیس شد. ولی بعد از انقلاب 57 عبدالرضا نیک بین از فهرست رسمی بنیان گذاران حذف شد وعلی اصغر بدیع زادگان که از سال 1345 به سازمان پیوسته بود جایگزین او شد. سازمان مجاهدین بعداز شکل گیری به مبارزه مسلحانه برعلیه رژیم شاه پرداخت.
درسال 1350 سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه (ساواک) تمامی بنیان گذاران و کادرهای مرکزیت را دستگیر و زندانی کرد. مدتی بعد تمامی آنها بجز مسعود رجوی اعدام شدند. رجوی بدلیل ارتباط برادرش کاظم با ساواک و همکاری همه جانبه اش درحین بازجویی با انها و تخفیف مجازات او از طرف ارتشبد نصیری رییس وقت ساواک با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد. رییس ساواک در نامه اش به شاه نوشته بود با توجه به اینکه رجوی در حین بازجویی بیشترین همکاری را با این اداره داشته با تخفیف حکم ایشان از اعدام به حبس ابد موافقت فرمایید.
وی با آزادی عملی که در زندان به یمن ساواک بدست اورده بود توانست با قرار گرفتن در راس تشکیلات مجاهدین خلق این سازمان را از اهداف اولیه اش منحرف و بسمت اهداف قدرت طلبانه و کیش شخصیت خود بکشاند. در سال 54 در ادامه همان انحرافات ایدئولوژی مارکسیستی بر سازمان حاکم گردید و تعدادی از کادرهای مرکزیت که بر پایبندی خود بر ایدئولوژی اسلامی مجاهدین خلق اصرار ورزیده بودند ترور شدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 مسعود رجوی بهمراه تعداد دیگری از کادرهای باقیمانده از زندان آزاد و با صدور اطلاعیه ای جنبش ملی مجاهدین که شاخه سیاسی سازمان تلقی میشد را اعلام و شروع به عضو گیری نمودند. مسعود رجوی علیرغم اینکه هیچ اعتقادی به رهبری آیت الله خمینی نداشت و معتقد بود رهبری انقلاب به سرقت رفته است و خود را رهبر اصلی انقلاب می دانست مدتی بصورت تاکتیکی و صوری با رهبری انقلاب اسلامی همراه شد اما در نهایت این روند ادامه پیدا نکرد و در مقابل نیروهای انقلاب و دولت قرار گرفت.
وی در مقطع 30خرداد با اعلام مبارزه مسلحانه به حرکت های خشونت آمیز و انفجارات تروریستی برعلیه نظام نوپای جمهوری اسلامی دست زد و بعد از شکست در فاز نظامی و دستگیری و کشته شدن بسیاری از اعضا و هوادارانش، رجوی که تاقبل از آن در تحلیل سیاسی خود مدت زمان سرنگونی دولت را 6 ماه پیش بینی کرده بود با فرار به فرانسه عملا به شکست مفتضحانه خود صحه گذاشت. ماجراجویی احمقانه و کودکانه ای که در جریان ان بسیاری از اعضا وهواداران صادق و بیگناه دستشان بخون الوده و درنهایت قربانی شدند.
اما پایان مشروعیت سیاسی واجتماعی رجوی وقتی رقم خورد که در سال 65 به عراق رفت و در جنگ تجاوزکارانه صدام برعلیه مردم ایران متحد وی شد. این اقدام وی خشم ونفرت مردم ایران را برانگیخت. خیانتی که هیچگاه از حافظه تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد.
بعداز اتش بس و در بن بست قرار کرفتن رجوی سازمان وی به یک فرقه مخرب کنترل ذهن تبدیل شد. او با جا زدن خود بعنوان رهبر عقیدتی متدولوژی را جایگزین ایدئولوژی نمود واز تکنیک ها وشیوه های مغزشویی برای ایجاد نظم اهنین وجلوگیری از فروپاشی تشکیلات استفاده کرد. لازمه استمرار این تشکیلات قطع ارتباط اعضا از دنیای خارج و خانواده هایشان و ضدیت با انها بود.
رجوی بعد از عملی نشدن وعده هایش مبنی بر سرنگونی کوتاه مدت جمهوری اسلامی و موج مسئله داری نیروهایش و جهت انحراف اذهان نیروها معجونی بنام انقلاب ایدئولوژیک را در دستور کار قرار داد که براساس ان اعضا مجبور شدند برای به اصطلاح هرچه پاکیزه شدن در مبارزه همسران خود را طلاق و کانون خانواده را متلاشی سازند و رجوی را بعنوان رهبر خود انتصابی عقیدتی خاص الخاص بپذیرند. وی که براساس این تعاریف به هیج کس پاسخگو نبود مشخص می کرد که اعضا چه اعتقادی داشته باشند؟ چگونه فکر کنند؟ و به چه شکل بمیرند و بپذیرند و متعهد شوند که خون و نفس ها در اختیار رجوی باشد. مبانی اعتقادی رجوی همانند دیگر فرقه های معاصر هدف وسیله را توجیه می کند می باشد. پادگان نظامی اشرف در عراق و در حال حاضر اسارتگاه مانز در کشور البانی نمونه والگوی کوچکی از جامعه ای است که رجوی می خواهد برای اینده مردم به ارمغان بیاورد و در آن حاکمیت داشته باشد! جامعه ای که افراد آن از داشتن ابتدایی ترین حقوق انسانی یعنی حق ازدواج و تشکیل خانواده محروم می باشند. حق تماس با یکدیگر و اطلاع از وضعیت هم را ندارند.
مسعود رجوی در جریان حمله نظامی نیروهای ائتلاف تحت رهبری امریکا و سرنگونی حامی و متحدش صدام حسین گریخت و از انظار عمومی مخفی شد. همان رجوی که اعضا را برای ترغیب درعملیات به فدای حداکثر و ترسیم تابلوی عاشورا گونه دعوت میکرد و خودش را رهبر و سمبل فدا و صداقت می دانست. گمانه زنی های مختلفی در مورد سرنوشت وی وجود دارد ولی انچه مشخص است دیگر حیات و یا مرگ وی هیچ تاثیری در صحنه سیاسی و اجتماعی مردم ایران ندارد . سازمان وی تحت رهبری مریم قجر عضدانلو در حال حاضر در کشور البانی بعد از انحراف از اصول انقلابی و ملی به یک برگ سوخته در دست محافل و جریانات استعماری و جناح های جنگ طلب امریکایی و جاسوسی صهیونیستی تبدیل شده است. انها در کشور البانی برای گذران چند روز زندگی خفیف و خائنانه به بالاترین ارزش ها ومنافع ملی مردم کشور خود خیانت می کنند و این گونه میراث بنیان گذاران این سازمان را به تاراج گذاشته اند! باشد تا عبرت روزگار گردند.
رستم آلبوغبیش