به مناسبت چهار خرداد که سالگرد اعدام بنیان گذاران سازمان می باشد می خواهیم نگاه مختصری به اصول پایه ای سازمان داشته باشیم و اینکه اکنون سازمان به نقطه دگردیسی رسیده ناشی از چه می باشد! برای شناخت این دگردیسی باید قدری به گذشته و تاسیس مجاهدین بپردازیم تا برایمان مشخص شود که رجوی بعد از اعدام بنیان گذاران چه خیانتی انجام داده است.
رجوی برای اینکه روی اسامی بنیان گذاران سازمان را خاک بپاشد ابتدا نام عبدالرضا نیک بین را حذف نمود. در سال 1344 حنیف نژاد و سعید محسن و عبدالرضا نیک بین سازمانی را بنا نهادند که بعدا نام مجاهدین به آن گفته شد ولی نیک بین در سال 1347 به خاطر اختلافاتی که با بنیان گذاران در مورد خط و استراتژی داشت از آنان جدا شد. عبدالرضا نیک بین در صحبت هایش عنوان داشت من بدون هیچ مشکلی از آنان جدا شدم و حنیف نژاد و سعید محسن و پوران و منصور بازرگانی در مراسم جشن عروسی من شرکت کردند.
سئوالی که وجود دارد آیا اکنون رجوی این گونه با افرادی که خواهان جدایی هستند برخورد می کند؟
بعد از جدا شدن عبدالرضا نیک بین به جای وی اصغر بدیع زادگان در سال 1345 به جمع بنیان گذاران اضافه می شود ولی رجوی بعد از اعدام اولیه سران سازمان هیچ وقت نامی از نیک بین نبرد و این مسئله را انکار نمود .در شهریور سال 1350 ساواک به دستگیری گسترده ای دست می زند که در این جریان مسعود رجوی هم دستگیر می شود وی که تحمل زندان و شکنجه را نداشت از همان لحظه به لو دادن مکان مخفی حنیف نژاد پرداخت که این مسئله در کتاب “در دامگه حادثه ” که نویسنده آن پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک شاه است به تفصیل آمده است که چگونه رجوی در لو دادن مکان مخفی آنان همکاری نموده است.
قبل از فهم این مسئله باید به نکته ای اشاره کنیم که اگر اکنون سازمان در این موقعیت است و دست به جنایت و همکاری همه جانبه با غرب می زند و یا در جریان جنگ ضد میهنی علیه کشورش وطن فروشی نمود ناشی از پایه های اصلی آن و بنیانگذاران اولیه است.
نفرات زیادی به اظهار نظر در مورد حنیف نژاد پرداختند که یکی از آنان بهمن بازرگانی است وی از نزدیک با حنیف نژاد در ارتباط بود و کاملا وی را می شناخت. او عنوان می کند که مجاهدین و در راس آنها حنیف نژاد مثل شریعتی و یا بازرگان نه مذهبی سنتی بودند و نه مذهبی مدرن. برای آنان نقش سازمان در تغییر و تحولات انقلابی اهمیت اساسی داشت و جهان بینی و ایدئولوژی بیرون سازمان ارزش چندانی نداشت و مثال فرقه حسن صباح را می زند. چون در درون مناسبات حسن صباح بیرون از تشکیلات فرقه اسماعیلیه چیزی وجود نداشت هر چه که بود در درون فرقه بود و مطلبی خارج از تشکیلات وجود نداشت . بعد از حرفهای بهمن بازرگانی می توان این گونه نتیجه گرفت که حنیف نژاد معمار یک دیوار کج بوده است.
اگر در مورد حرفهای بهمن بازرگانی دقت کنیم اکنون هم می توان به خوبی به شرایط تشکیلات بعد از اعدام بنیان گذاران پی برد. چون بعد از به قدرت رسیدن رجوی به عنوان سر سازمان همین شیوه را ادامه داده است دیگر بیرون از تشکیلات برایش مهم نبوده و هرگز حاضر نشد به انتقادات بیرون از خودش گوش کند و یا هرگز حاضر نشد شکستی را قبول نماید یعنی اینکه حاضر نشد آن دیوار کجی که حنیف نژاد بنیان نهاده بود را تعمیر کند و هم چنان بر این دیوار کج اصرار دارد.
ابتدا باید دید که چگونه آنان اعدام شدند و آیا اعدام آنان چه تاثیری روی تشکیلات سازمان داشت چون هر چقدر که جلوتر می رویم شاهدیم که سر به نیست کردن مخالفین، تغییر ایدئولوژی در این سازمان بیشتر دیده می شود. رجوی که تحمل هیچ گونه مخالفی را در برابر خود ندارد اقدام به ترور شریف واقفی و صمدیه لباف نمود. چون ایدئولوژی شان بیشتر از این نمی توانست به درک درستی از شرایط آن زمان برسد و تنها راه را حذف مخالفین خود می دید و همانگونه که بعد از پیروزی انقلاب ایران وی نیز این شیوه را ادامه داد و در مناسبات به حذف فیزیکی علی زرکش که مخالف رفتن رجوی به دامان صدام بود پرداخت و یا ابوذر ورداسبی که او هم مانند علی زرکش در عملیات کشته شد و یا حتی شاهد بودیم که تعدادی را به صرف نفوذی بودن در زندانهای اشرف شکنجه کردند و کشتند. اکنون می توان نتیجه گرفت وقتی معمار اولیه یعنی حنیف نژاد دیوار کجی را بنا نهاده باید هم این گونه ادامه داشته باشد چون وقتی رجوی با خیانت به آنان به قدرت مطلقه در مناسبات رسید هر کسی که در مقابلش ساز مخالف می زد از سر راه بر می داشت.
بعد از اعدام بنیان گذاران می توان به جد گفت که کار سازمان تمام شد و دیگر توان بلند شدن نداشت و شاهد هستیم بعد از پیروزی انقلاب، رجوی به جای پرداختن به مسئله انقلاب و مردم ایران راه دیگری را انتخاب نمود که همانا خیانت به وطن بود و اگر بخواهیم در مورد تشکیلات و مناسبات آن حرف بزنیم باید عنوان کنیم مناسبات فرقه بسیار اسفبار است و هیچ چیز سر جایش نیست. تنها چیزی که در مناسبات به آن اهمیت داده می شود گفتن دروغ است و هر کسی ریا کاری بیشتری داشته باشد می تواند به مدارج بالاتر تشکیلات برسد.
من در این مقاله فقط سعی نمودم هر چند کوتاه به مسئله اعدام بنیان گذاران و خیانت رجوی بپردازم. اینکه ایدئولوژی اسلامی سازمان روی فریبکاری، حقه بازی و شیادی سوار است و اگر اکنون کاسه گدایی نزد جنگ طلبان غربی می گیرند به خاطر انحراف آنان از پایه می باشد چون اگر ایدئولوژی شان روی پایه و اساس درستی بنا نهاده شده بود هرگز به این وضعیتی که گرفتار شدند نبودند .
حتی اگر حنیف نژاد اکنون زنده بود نیز همان خط رجوی ها را ادامه می داد چون دیوار کجی را بنا نهاد که هر چقدر به بالاتر می رود کج تر شده و دیگر قابل تعمیر نیست و این گونه است که سران فرقه و اعضای بی سواد و نا آگاه آن برای جنایت کاران غربی دست و سوت زده و فکر می کنند که می توانند با اندیشه ای غلط به قدرت برسند. این در حالی است که مردم ایران از ماهیت کثیف شان آگاهی داشته و هرگز حاضر نیستند خیانت کارانی مانند رجوی در ایران به قدرت برسد.
هادی شبانی