شکست در انتخابات!
از یکسال پیش، مجاهدین مهمترین فعالیت های خود را روی انتخابات 1400 متمرکز کرده بودند. هدف اصلی رجوی، سمت و سو دادن مردم به تحریم انتخابات بود. در این راستا مجاهدین از هیچ عملی فروگذار نکردند و بخصوص پس از ورود آیت الله رئیسی به عرصه رقابت ها، آنها مبحث حقوق بشر را (به بهانه رخدادهای دهه 60) وارد کارزار تبلیغی خود علیه نظام کردند و این موضوع برایشان یک مسئله حیثیتی شده بود که به هر قیمت نگذارند مردم به ایشان رأی دهند.
به یاد داریم که در انتخابات 1392، مسعود رجوی با هدف خاصی به انتخابات ورود کرد و برای ایجاد شک و شبهه و اختلاف افکنی، ابتدا از آیت الله خامنه ای خواست که «راه ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی را هموار سازد» و چون این تیر به هدف نخورد و سوژه از دور رقابت خارج گردید، مجدداً به دستاویز تحریم روی آورد. البته این افاضات چیز جدیدی نبود، سال ها پیش از این نیز مسعود به عمد از آیت الله منتظری حمایت می کرد و در برابر تناقض و شگفتی اعضای سازمان، مدعی شد که هدف ایجاد اختلاف بین جناح هاست و با اینکار شکاف ها را تشدید می کنیم. در هر صورت، انتخابات 1400 آنگونه که مریم رجوی می خواست پیش نرفت و استقبال باشکوه مردم بخصوص در خارج کشور به حدی برای وی دردآور و تحقیرآمیز بود که چماقداران خود را علیه هموطنان خارج کشور بسیج کرد تا با تهدید و ارعاب آنان را از حضور در پای صندوق های رأی پرهیز دهد.
اینکه چرا مریم حداقل پرنسیب های سیاسی هم در این دور رعایت نکرد علت خاصی داشت که می توان آنرا به طور تیز و مشخص به موضوع اعدام های 67 مرتبط دانست. مریم و مسعود رجوی سال هاست با مباحث حقوق بشری و مظلوم نمایی در کشورهای غربی کاسبی می کنند. مریم در 8 سال گذشته تلاش داشت تا از آیت الله رئیسی چهره ای ترسناک ارائه دهد و ایشان را سمبل اعدام مجاهدین جلوه دهد. ورود وی به انتخابات 1400 و یقین به پیروزی اش در رقابت ها، مسئله را از یک حالت سیاسی به یک مسئله ایدئولوژیک برای سازمان مجاهدین مبدل ساخت. اینک، مریم رجوی خود را در برابر یک مسئله هویتی و یک انتخاب «آری یا نه» مردمی بین مجاهدین و جمهوری اسلامی می دید که شکست در آن، به معنی نفی علنی و آشکار مردم نسبت به مجاهدین بود. چیزی که در انتخابات گذشته چندان مفهومی پیدا نمی کرد.
به زبان دیگر، مردم با انتخاب کسی که مریم رجوی او را متهم به اعدام مجاهدین می کرد، در واقع تشکل مجاهدین را نفی و نقطه مقابل آنها را تأیید می کردند. این مسئله دلیل اصلی خشم مریم از احتمال قریب به یقین پیروزی آیت الله رئیسی بود. کسانی که دستی در ایدئولوژی داشته باشند بخوبی این نکته را درک می کنند. به همین دلیل مجاهدین اینبار هیچ پرنسیبی را در خارج کشور رعایت نکردند و حتی به بانوان ایرانی نیز با چوب و چماق حمله ور شدند. البته سایر جریانات منحط و منقرض خارج کشور هم از این امر مبرّا نبودند چرا که هویت آنان نیز در خطر قرار داشت.
خط تخریب!
پس از این شکست بزرگ سیاسی/اجتماعی که مجاهدین از مردم ایران دریافت کردند، خط دیگری در خارج کشور در دستور قرار گرفت و آن تخریب هرچه بیشتر رئیس جمهور منتخب به هر قیمت بود. کنفرانس های تابستانی مریم رجوی با گروه زیادی از لابی ها و شخصیت های عمدتاً بازنشسته غربی و عربی در همین راستا برگزار گردید. با فرارسیدن سالروز عملیات شکست خورده فروغ جاویدان (مرصاد)، مجاهدین دوباره بحث اعدام ها را در هماهنگی کامل با سعودی و نهادهای اسرائیلی برجسته کردند که اینبار با کمک همان نهادها، موضوع را به دادگاه ارجاع دادند. دادگاه هایی که در سال های گذشته با برنامه ریزی انجمن های وابسته به صهیونیزم، نمایش «اقدام به بمبگذاری در سخنرانی مریم رجوی» را علیه جمهوری اسلامی برگزار کرده بودند، اینبار بازی حقوق بشری «اعدام ها» را با همراهی برخی از اعضای مجاهدین به نمایش گذاشتند. کلید زدن محاکمه «حمید نوری» که با دسیسه همان نهادها و سازمان مجاهدین به اجرا درآمد، بخشی از این سناریوی چند وجهی است.
همزمان با این دادگاه نمایشی، شاهد اکسیون های گسترده مجاهدین در شهرهای مختلف کشورهای غربی بودیم که مکمل سایر اقدامات علیه رئیس جمهور دوره سیزدهم است. قرار بود برای سفر احتمالی رئیس جمهور به نیویورک نیز سناریوی دیگر مهیا شود که عملاً با منتفی شدن این سفر، دسیسه به انجام نرسید. نمونه مشابهی نیز در اروپا تدارک دیده شده بود که باز هم به بن بست رسید. اما این بازی همچنان ادامه دارد. مجاهدین به همراه سایر جریانات وابسته در صدد هستند هرطور شده رئیس جمهور منتخب ایران را به دام بکشانند. هدف از نمایش های خیابانی، مهیا ساختن افکار عمومی ایرانیان ساکن خارج و مردم اروپاست. نمایش «شهادت دادن و ارائه سند در دادگاه» نیز برای آماده سازی مقدمات قانونی این دسیسه صهیونیستی/رجوی است.
در آخرین نمونه تلاش ها، برخی از شورای رهبری مجاهدین از جمله مهناز میمنت (جانشین مسئول اول مجاهدین) و مهری حاجی نژاد نیز به میدان کشیده شده اند که از طریق دادگاه های آلبانی بحث شهادت دادن را جلو ببرند. ظاهراً سازمان موفق نشده برای آنان ویزای ورود به سوئد را فراهم سازد و در نتیجه از طریق دادگاه های آلبانی می خواهند به این نمایش گستره بیشتری بدهند. کنفرانس مطبوعاتی مشترک شورای ملی مقاومت و استراون استیونسون (لابی اسکاتلندی مجاهدین) نیز ضلع دیگری برای تکمیل این پازل است.
مزدور و هم جبهه!
نکته قابل توجه دیگر، شعارهای عجیب و درهم و آشفته ای است که روی بنرهای تبلیغی اجیرشدگان در اکسیون ها به چشم می خورد. این شعارها اشاره قابل توجهی به «مزدوران» و کسانی دارد که «با رژیم هم جبهه هستند»!. «هم جبهه بودن با رژیم» اشاره به ایرج مصداقی دارد که خود بخشی از همین پازلی است که مجاهدین در آن قرار دارند. در واقع مریم رجوی احساس می کند که مصداقی رقیب او در بازی های حقوق بشری است و می خواهد گوی مجاهدین را از میدان بازی به نفع خود بیرون بکشد. مصداقی از هواداران دهه 60 مجاهدین بود که پس از اعلام برائت از رجوی از زندان آزاد گردید و به خارج کشور رفت و دوباره به صورت نیمه مستقل به همکاری با سازمان پرداخت. بعد از سقوط صدام، وی که از طریق برخی جداشدگان با فضیحت ها و جنایات رجوی در داخل مناسبات آشنا شده بود، تصمیم گرفت به جای همکاری با سازمان، خود به صورت مستقل به کسب و کار حقوق بشری بپردازد، به همین خاطر به نهادهای متصل به نمایندگان ویژه حقوق بشر ایران نزدیکتر گردید. انتقادهای او به مسعود رجوی و درگیر شدن با سازمان، زمینه را برای شهرت او فراهم آورد که یک خطر نسبی برای حضور مجاهدین در عرصه حقوق بشری بود. لذا مریم رجوی نیز برای از دور خارج کردن وی، او را وابسته به جمهوری اسلامی و هم جبهه ای با نظام خواند.
اشاره مجاهدین به «مزدور» نیز همان کسانی هستند که از مناسبات مجاهدین فرار کرده اند و در این سالیان دست به افشای اقدامات ضدانسانی و ضداخلاقی رجوی زده اند و بسیاری از هموطنان را نسبت به ماهیت خطرناک این فرقه آگاهی داده اند. اما بطور واقع چه کسانی «مزدور» هستند؟ آیا کسانی که سال ها از صدام حسین حقوق ماهیانه می گرفتند، و کامیون های پر از طلای اهدایی ملک عبدالله را به قرارگاه های خود در عراق می بردند، و بعد هم پنتاگون و سیا منبع مالی آنها شدند و از صهیونیسم جهانی خط گرفته اند، مزدور هستند یا کسانی که نگاه شان به اوضاع سیاسی و منطقه ای تغییر کرده و زوج تبهکار رجوی را افشا می کنند؟
مریم نمی گوید خودش با چه کسانی در 35 سال گذشته هم جبهه بوده و با آنان علیه تمامیت ایران و مردم کشورش جنگیده است!؟ آیا کسانی که سیاست های ضدایرانی او را افشا می کنند لزوماً باید با جمهوری اسلامی هم جبهه باشند؟ در اینصورت سازمان تحت رهبری او که بی وقفه خط سیاسی دشمنان ایران را پیش می برده هم جبهه با چه دولت هایی است؟ چرا هم جبهه با مردم ایران شدن جرم است ولی هم جبهه شدن با اغیار و اضداد ملت ایران نشان از رشد و بالندگی است؟
با اینحال، مردم ایران سال هاست قضاوت خود را کرده اند. آنها غرور ملی خود را با هر ضعف و کمبودی که وجود داشته حفظ کرده اند و در برابر هجوم دشمن و ایادی آنها هرگز جبهه را رها نکرده اند. مواضع سفت و سخت آنها در برابر برخی اقدامات و تحرکات خارجی بیانگر این واقعیت است که هرگاه منافع ملی آنان به خطر بیفتند، هم جبهگی با جمهوری اسلامی را به خزیدن زیر پر و بال دشمن ترجیح می دهند. در قضیه تنش در مرزهای شمال غربی کشور همه جهانیان شاهد اتحاد مردم ایران در برابر دسیسه خارجی بودند. همان مردم، در انتخابات هم لگدی سخت به مریم رجوی و سازمان تحت رهبری او زدند. خشم مریم از مردم ایران و رئیس جمهور منتخب آنان هم طبیعی است. خطی که مریم در پیش گرفته هر چند نیشی بر زخم های عمیق مردم ایران باشد، اما از ابتدا محکوم به شکست است. در نهایت، دولت های غربی هم حاضر به شرط بندی روی یک اسب مرده نخواهند بود. آنها بین جمهوری اسلامی و مجاهدین، هرگز روی کسانی شرط نمی بندند که از سوی مردم ایران طرد شده و در خارج کشور هم جز تعدادی نیروی اجیر شده برای نمایش های خیابانی، کسی برایشان نمانده است.
حامد صرافپور