در پی انتشار گزارشی تحقیقی از زندگی یکی از کودکان قربانی مجاهدین خلق با نام امین گل مریمی در نشریه آلمانی دی تسایت، محمد رجوی فرزند مسعود رجوی به عنوان رهبر کیش شخصیتی مجاهدین خلق، لینک گزارش را در صفحه فیس بوک خود منتشر کرد و نوشت: «مقاله نشریه آلمانی زایت درباره سرگذشت یك دوست خوب و صمیمی من امین گل مریمی».
محمد رجوی که پس از انتقال مجاهدین خلق به آلبانی از این گروه جدا شد و در نروژ به زندگی عادی بازگشت در پروفایل حساب کاربریاش، خود را چنین معرفی میکند: « فرزند اشرف ربیعی و مسعود رجوی. مستقل هستم و به هیچ گروه سیاسی تعلق ندارم.»
او که در تمام سالهای پس از خروجش از تشکیلات علیرغم آن که تلاش کرده است مستقل بماند و وارد میدانهای سیاسی و تبلیغاتی نشود، در مواردی چون انتشار سرگذشت امین گل مریمی آن هم به نحوی چنین پر جزئیات و مفصل، نتوانست سکوت کند.
از سوی دیگر، چنان که انتظار میرفت رسانههای تبلیغاتی مجاهدین خلق، روزنامهنگار آلمانی لوییزا هومریش را که دومین بار است گزارشی پر جزئیات درباره قربانیان مجاهدین خلق مینویسد، بار دیگر مامور وزارت اطلاعات ایران خواندند و سعی کردند با ارائه شواهدی به اصطلاح خلاف آنچه در گزارش هومریش آمده است او را برای مخاطبان خود بیاعتبار کنند. برای نمونه دو تن از میلیشیای هم دوره امین گل مریمی و محمد رجوی مطالبی در سایت فرقه منتشر کردند که در آن خود را وامدار کمکهای خیرخواهانه و آرمان آزادی خواهی مجاهدین خلق معرفی کردند!
بنابراین علیرغم آن که کاربران بسیاری در بخش نظرات، محمد رجوی و امین گل مریمی را برای این افشاگریها تشویق کردند، طبیعی بود که در پی انتشار مقاله هومریش در حساب کاربری محمد رجوی، افرادی هم یافت شوند که بافتههای تبلیغاتی مجاهدین خلق را تکرار کنند. از جمله فردی با نام کاربری جلال که با نوشتن یک جمله سبب خیر شد و باب افشاگریهایی از سوی محمد رجوی را گشود.
جلال نوشت: «من منکر مشکلات و تضییغات در کمپ اشرف و آن شرایط حاد نیستم، ولی صادقانه بگویم نحوه نگارش این بحر طویل! نشریه “دی تسایت” بسیار به نگارش و انشاء کنتراتی وزارت اطلاعات شبیه هست.»
علاوه بر اینکه کاربران دیگر پاسخ هایی در رد ادعای این فرد نوشتند، پاسخهای محمد رجوی به عنوان کسی که فرزند رهبری مجاهدین خلق است و همه سالهای کودکی خود تا نیمه جوانی را درون تشکیلات مجاهدین خلق گذرانده است و درباره نارضایتیهای او از حضور در تشکیلات شواهد بسیاری وجود دارد، در خور توجه ویژه است.
محمد رجوی در اولین واکنش به اظهارات این فرد نوشت: «باز دوباره ماشین اتهام زنی و افتراء بی پایه و بی اساس به راه افتاد ! از كی جنابعالی شده اید كارشناس نگارش و انشاء وزارت اطلاعات ؟ حداقل به خودت زحمت بده و با چند نفر كه در قرارگاه اشرف بودن برو صحبت كن و بعد بیا اظهار نظر كن ! شرم بر تو كه حتی یك روز هم در قرارگاه اشرف نبودی و الان میای به كسی مثل امین گل مریمی فقط به جرم اینكه حقیقت رو بیان كرده چنین بر چسب سخیف میزنی ! البته صد تا آلت دست دیگر هم اگر پیدا بشن باز هم نمیتونن مانع از افشای حقیقت بشن.»
اینکه فرد مورد نظر، حقیقتا «آلت دست» یا هوادار مجاهدین خلق است یا خیر، در این مقال اهمیت چندانی ندارد، آنچه اهمیت دارد، مهر تاییدی است که محمد رجوی بر سرگذشت پراندوه کودکان و نوجوانان میلیشیا در سالهای گرفتاری در حصارهای کیش رجوی میزند.
در جایی که فرد هتاک ادعا میکند که « به حرمت والدینت خویشتنداری میکنم و پاسخ در خور نمیدهم»، سمپاتی او به مسعود رجوی بیشتر روشن میشود ولی «خویشتن داری» او تداومی ندارد چرا که به همان روش همیشگی مجاهدین هر آن کس که تشکیلات را نقد کند، را عامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی میداند حتی سوسیال دمکراتها و لیبرالهای آلمان و نشریات آنها چون اشپیگل، تسایت و فراکفورتر!
بدین ترتیب، گویی که بازی برای محمد رجوی رو شده باشد در پاسخ به این فرد مینویسد: «نه بفرما پاسخ درخور بده جناب جلال آقا! من از او محدثین دروغگو و سایر دار و دسته مجاهدین نترسیدم كه بخواهم از یك آلت دست دون پایه بترسم. برای من خیلی مشخص است كه تو از كدام اتاق فكر تغذیه میشی و رفتارت دقیقاٌ مثل طیف افراطی مجاهدین هست. البته هر چند كه تلاش میكنی كه خودت رو مستقل و غیر وابسته به مجاهدین نشون بدی ( كه البته این یك ترفند سوخته و لورفته است ) ولی كارت چیزی نیست به غیر از خاك پاشیدن روی حقیقت كه البته در این زمینه هم قطعاٌ ناكام خواهی بود.»
فرد موردنظر که انتظار چنین برخوردی از فرزند «برادر مسعود» ندارد! به عنوان آخرین حربه مورد استفاده همه عوامل مجاهدین، در پاسخ آخر به فحاشی و توهین روی میآورد و محمد رجوی را به داشتن مشکلات روحی متهم میکند: «فقط میخوام بگم دچار توهم توطئه شدید هستی و نیاز به روانکاو داری، دیگه اراجیف کافی است! تهوع آور هست! فقط خواستم بگم من مسئول مشکلات حاد روحیات نیستم کهداری اینطور ترکتازی می کنی! شرم هم خوب چیزی است که تو فاقد آنی! دیگه داری میزنی به کاهدون! متاسفم واقعاً برایت.»
اینکه محمد رجوی در پی سالها اسارت در تشکیلات مجاهدین و چندین بار تلاش ناموفق برای فرار از فرقه ، هم اکنون دچار آلام روحی است که موجب بد بینی یا چنان که این فرد میگوید «توهم توطئه» شده باشد، قطعا نه تنها از جنایات ساختار حکمرانی مجاهدین خلق نمیکاهد بلکه شاهدی دیگر است بر رنجهایی که بر اعضای گرفتار مجاهدین خلق رفته است.
به هر روی، فرزند مسعود رجوی در پاسخ به اتهامها مینویسد: « این تو هستی كه عمیقاٌ دچار روان پریشانی هستنی و تصور میكنی كه برای خودت كسی هستی و دهن كثیف ات رو باز میكنی و چرت و پرت میگی و مثل بسیجی ها فحش و دشنام میدی! برای یك عنصر مغزشوئی شده و بد دهن كه ذره ای ادب و نزاكت نداره نمیشه كاری كرد ! ضمن اینكه اگر از سوسیال دموكراسی و لیبرالیزم خوشت نمیاد، كسی مجبورت نكرده كه در آلمان باشی بلكه میتونی چمدان رو برداری و بری كره شمالی و یا كوبا تا از مواهب دیكتاتوری بهرهمند بشی ! البته كمپ آلبانی هم هست كه با آغوش باز از تو استقبال خواهند كرد. خوب افشاء شدی و دست ات رو شد و مشخص شد كه از بدترین دشمنان آزادی هستی !»
«مغزشویی»، «کره شمالی»، «کوبا»، «دیکتاتوری» و «کمپ آلبانی» واژه هایی هستند که در کنار هم متبادر یک مفهوم است: «دشمنی با آزادی». اکنون که افرادی چون محمد رجوی، امین گل مریمی، امیر وفا یغمایی و دیگر کودکان میلیشیای مجاهدین خلق، در فضای دمکراسیهای غربی و نشریات آزاد از سرگذشت خود در کیش شخصیتی مسعود رجوی صحبت میکنند، صحنه تبلیغات برای دمکراسیخواهی و آزادیطلبی مورد ادعای مجاهدین خلق، هر روز تنگتر میشود. همچنین، با روشن شدن خطری که از سوی این فرقه جوانان را تهدید میکند، احتمال گرفتن عضو جدید به صفر میرسد و در عین حال ریزش نیرو در کمپ آلبانی در کنار آگاهی جامعه بین المللی از ذات غیر دمکراتیک آن روند سیر قهقرایی را برای کیش شخصیتی رجوی پرشتابتر میکند.
مزدا پارسی