در قسمت اول از این سری مقالات به یکی از قربانیان فرقه رجوی به نام مهران غلامی پرداخته شد.
بهمن عتیقی
بهمن عتیقی متولد 1352 در بندر ماهشهر استان خوزستان بود. وی در 23 خرداد 1376 توسط یکی از عوامل تیم های قاچاق انسان به بهانه اعزام به یک کشور اروپایی به پادگان اشرف منتقل شد. به وی گفته شده بود که قرارگاه اشرف یک کمپ موقت بمنظور اخذ ویزا برای انتقال اشخاص به اروپا است. ولی وی هیچگاه به اروپا اعزام نشد و در اشرف گرفتار گردید.
برای اولین بار او را که بتازگی به اشرف آمده بود و در قسمت پذیرش آموزش های نظامی و تشکیلاتی می دید، در یک میهمانی شام بهمراه مهدی بایمانی و عبدالرسول قنواتی که آنها هم بعدها قربانی فرقه رجوی شدند، دیدم . با توجه به اینکه همشهری من بودند به مسئولین پذیرش درخواست داده بودند که می خواهند من را ببینند. در یکی از شب های پنجشنبه تیرماه 76 آنها را در قسمت پذیرش پادگان اشرف دیدم .
آنها را در یک برنامه هنری شرکت داده بودند، که در گروه سه نفره آنها مهدی بایمانی خواننده ترانه بندری می خواند و بهمن ضرب و عبدالرسول هم نیهمبون (یک ساز دست ساز بندری) میزدند. بعد از اتمام برنامه هنری شان همدیگر را در آغوش گرفتیم و با لهجه شیرین ماهشهری خوش و بش و احوالپرسی کردیم. من برای اولین بار بود که آنها را از نزدیک می دیدم و شاید روزی که من ایران را ترک کرده بودم، آنها هنوز بدنیا نیامده بودند. کنجکاو شدم که از کجا من را می شناسند! که مهدی و عبدالرسول گفتند: در خیابان شریفی همسایه خانواده شما بودیم. از طریق خانواده هایمان در جریان فعالیت های شما و نحوه خروجت از ایران قرار گرفتیم و خیلی دوست داشتیم از نزدیک شما را ببینیم. صداقت و سادگی توام با مهربانی و خونگرمی خاصی در آنها موج میزد.
لحظاتی بعد ما چهار نفر سر یک میز شام غرق در گفتگو و بیان خاطرات از ماهشهر شدیم . در جمع آنها بهمن عتیقی از همه خجالتی تر و کم حرف تر بود. در خلال صحبت با آنها فهمیدم اصلا با مجاهدین خلق و اصولا مقوله سیاست هیچگونه آشنایی و شناختی ندارند و همین بهانه ای شد تا دلیل حضور آنها در اشرف را بپرسم. هر سه نفر جواب دادند که شرایط کار در ایران مناسب نیست و از طرف دیگر عشق ور ویای زندگی در خارج را داشتیم. یکی از کانال ها که همشهری و از هواداران مجاهدین خلق بود گفت یک قاچاقی را می شناسد که از طریق عراق افراد را به اروپا می برد. ما خیلی مشتاق شدیم و برق شوق و امید در چشمانمان دمید. از او خواستیم ما را به آن قاچاقچی معرفی کند. به همین سرعت و یک هفته بعد خودمان را در پادگان اشرف دیدیم.
قاچاقچی به ما گفت: برای مدت کوتاهی در یک کمپ معروف به اشرف خواهید بود و بعد از حل وفصل ویزا و اخذ پناهندگی به اروپا خواهید رفت. من از بیان صحبت های آنها تعجب کردم و چندبار سوال کردم مطمئن هستید؟ پاسخ هرسه نفر آنها مثبت بود. علیرغم اینکه این فرضیه را فرض محال می دیدم ولی از آنجایی که همچنان به مجاهدین اعتماد کامل داشتم خودم را قانع کردم که احتمالا تاکتیک و شیوه جدیدی در دستور کار قرار گرفته است.
بهرحال مدتی بعد از آن دیدار من به مکان دیگر منتقل شدم، به همین خاطر دیگر به ندرت بهمن را می دیدم. بعد از جدایی از فرقه مجاهدین خلق با خانواده بهمن عتیقی آشنا شدم و آخرین اخبار وضعیت بهمن را به آنها دادم. آنها هم گفتند ما در سال 82 و بعد از سرنگونی صدام به اشرف رفتیم و با بهمن دیدار کردیم که همان موقع به بهمن گفتیم از سازمان جدا شود و بهمن گفت خیال شما راحت باشد من در برنامه های نظامی آنها شرکت نخواهم کرد و با توجه به قول هایی که وزارت خارجه آمریکا به ما داده است، احتمال رفتن ما به خارج خیلی زیاد است و باور داشت که بعد از سالیان به آرزوی خود یعنی رفتن به اروپا خواهد رسید.
در جریان آخرین ملاقات خانواده عتیقی با بهمن مسئولین مجاهدین خلق برای اینکه این خانواده حاضر به همکاری و پرداخت کمک های مالی نشده بودند، سناریویی را برای این خانواده و با هدف ایجاد مشکل امنیتی ترتیب دادند تا دیگر این خانواده نتوانند به اشرف مراجعه و روی بهمن تاثیر بگذارند. مسئولین مجاهدین خلق در پوش یک بسته شرینی مقادیری سی دی و اعلامیه که در آن مردم را دعوت به شورش و نا آرامی کرده بود را جاسازی کرده بودند که به طور اتفاقی پدر بهمن وقتی درب جعبه شرینی را باز می کند متوجه این موضوع میشود و همانجا و قبل از رسیدن به نقطه بازرسی مرز ایران بسته را به بیرون پرتاب کرده بودند.
خانواده بهمن بعد از آن سال چندین بار به همراه دیگر خانواده ها به عراق رفتند اما مسئولین کمپ اشرف هرگز به آنها اجازه ملاقات ندادند و در تبلیغات خود آنها را وابسته به اطلاعات ایران معرفی کردند. سیاوش برادر بهمن از 7 فروردین 89 بیش از چهار بار علیرغم تمامی مشکلات خانوادگی و تهدیدات امنیتی داخل عراق و مشکلات اخذ ویزا در مقابل درب پادگان اشرف برای دیدار با برادرش دست به تحصن زد. ولی نه تنها موفق به دیدن بهمن نشد بلکه مورد شدیدترین آزار و اذیت ها قرار گرفت .
در تاریخ 19 فروردین 1390 بدنبال تحریکات سران مجاهدین خلق بر علیه ارتش عراق که مسئولیت حفاظت از اعضای مستقر در پادگان اشرف را بر عهده داشت، درگیری رخ داد که طی آن بهمن از ناحیه نخاع مجروح گردید. سیاوش برادر بهمن نحوه مرگ وی را کمی مشکوک تلقی می کند و می گوید: مجاهدین تاریخ مجروح شدن بهمن را 19 فروردین اعلام کردند ولی من خودم به اتفاق یکی از خانواده ها در روز 22 بهمن سال 90 او را در مقابل درب اصلی ضلع غرب معروف به باب اسد در 50 متری خودمان دیدم و این با ادعای سران این سازمان در تناقض است .
نکته قابل توجه این بود که عکس بهمن را نشان می دادند که بشدت خونریزی کرده بود و بجای اینکه او را سریعا به بیمارستان منتقل کنند در صحنه نگه داشته و از نحوه خونریزی او بهره برداری تبلیغاتی می کردند و در نهایت احتمالا بدلیل عدم انتقال به موقع او و شدت خونریزی فوت کرده است. سرانجام فرقه مجاهدین خلق اعلام کرد که بهمن عتیقی در اردیبهشت 1390 در سن 38 سالگی فوت کرده است و این چنین بود که بهمن عتیقی با وعده های فریبنده زندگی در خارج کشور و اخذ پناهندگی بوسیله تیم های قاچاق انسان به پادگان اشرف آورده شد و قربانی جنگ افروزی سران این فرقه شد و با یک دنیا امید و آرزو و در سنین جوانی چهره در خاک سرد فرو کشید و خانواده و پدر و مادرش برای همیشه داغدار او شدند.
اکرامی