مقاله آقای منوچهر هزارخوانی با عنوان ” مشارکت در سکت بازی ” که در رابطه با سکت مطالبی مرقوم فرموده اند توجه مرا به این نکته جلب نمود که میزان حل شدگی ایشان در مناسبات فرقه ای مجاهدین بسیار بالاتر از آن است که جائی برای تحقیق بیشتر در مورد فرقه ها و متدهای شناخته شده آنان در ذهنشان داشته باشند.
احساس کردم که ایشان اصلا عوض نشده اند و همان آقای هزارخوانی سال 60 با همان برداشتها و نگرشها و تخیلات سیاسی و مصلحت گرایانه باقی مانده اند.
آقای هزارخوانی در مطلبی که نوشته اند، فرموده اند:
“نقل از مجاهد شماره 663، 26خرداد83 هجوم نیروهای ویژه پلیس فرانسه به اقامتگاه پناهندگان ایرانی در حومه پاریس در ژوئن سال جاری، بهنام «مبارزه با تروریسم» صورت گرفت. نیروهای تهاجم کننده آن قدر به کشف «مخفیگاههای سلاح و مهمات» و پیداکردن ارتباطات گسترده الکترونیکی این سازمان با شبکههای بینالمللی تروریستی مطمئن بودند که ظاهراً ازهمان ابتدا کار را تمام شده میپنداشتند. اما نه انبار سلاح و مهماتی در خانهها پیدا کردند و نه ارتباطی با شبکههای تروریستی. وقتی معلوم شد ازبابت ارتباط با شبکههای تروریستی هیچ سند و حتی نشانهیی وجود ندارد (البته منظورم سند قابل ارائه به دادگاه است، نه وراجیهای مغرضانه «اسلامشناسان»، «شرقشناسان» یا «متخصصان خاورمیانهیی» که اگر هم نان خود را میخورند، هلیم حاج آقا خاتمی را هم میزنند)، آنوقت اندک اندک موضوع اتهام عوض شد”
به آقای هزارخوانی باید عرض کنم در این خصوص گزارشات پلیس بسیار روشن و واضح نوشته شده است. فکر نمی کنید که پلیس بین المللی در این حمله حساب شده که فقط هم به مراکز تجمع مجاهدین صورت گرفت، به اهداف خودش که همان کشف ارتباطات مجاهدین با صدام و دیگر متحدان آنان و کشف مبلغ چند ملیون نا قابل و جواهرات با ارزش خانم رجوی بود، رسید؟.
واقعا فکر می کنید که پلیس فرانسه در اورسوا به دنبال کشف تانک چیفتن و تیربار و قناسه بود و یا شما خالصانه بازهم به دنبال نجات سیاسی آقای رجوی هستید؟.
آقای هزارخوانی شما که اظهار می دارید دستگیری مریم رجوی و حمله پلیس و کشف ارتباطات و ملیونها دلار کشف شده، ظالمانه است. می شود بفرمائید که عملیات خود سوزی سازمان یافته در زمان دستگیری خانم رجوی که به مرگ و ناقص العضو شدن چندین نفر ختم گردید، ظالمانه نیست؟
آیا بهتر نبود این مشخصه شناخته شده فرقه ای را بیشتر تجزیه تحلیل می کردید و برای فرار از جوابگوئی به سئوالات مطرح شده، آن را به گردن ” اسلام شناسان و یا متخصصان خاورمیانه ای” نمی انداختید؟
به دنباله مطالب آقای هزارخوانی گوش فرا می دهیم.
“اما حالا که به اینجا رسیدهایم، بگذارید نظری اجمالی هم به سکتهای خطرناکی بیندازیم که در سالهای اخیر نگرانیهای زیادی در جوامع مختلف به وجود آوردند. این سکتها، که عموما منشأ مذهبی دارند، پایان هزاره دوم را زمان بازگشت نجاتدهنده موعود و دوره آخرالزمان میانگاشتند و از همین رو برای رسیدن به رستگاری، خودکشی جمعی را – که همیشه هم داوطلبانه و انتخابی نبود – تجویز میکردند، خطر عمدهشان درهمین بود. اما عمل خونبار آنها – که شاید این نظر شباهتکی با «اقدام تروریستی» پیدا کند – ناشی از دید آخرالزمانی آنهاست، نه برای انتقامجویی از- یا دهنکجی به – فلان ابر قدرت قهار. حال میشود پرسید آیا طرزفکر و عمل سازمان مجاهدین کوچکترین شباهتی به طرزفکر و نحوه عمل این سکتها دارد؟ جواب منطقی، روشن و قاطع این است که نه، به هیچ وجه.”
آقای هزارخوانی!
ضمن تائید بیاناتتان در مورد سکتی که نام بردید، از شما درخواست می نمایم که هیئتی از روانشناسان و متخصصین به پادگان اشرف اعزام نمائید تا خدای ناکرده رهبر عقیدتی برای تحت فشار قرار دادن سیاست بین المللی، دستور خود کشی جمعی را صادر نماید. دلیلم هم واضح است. برای تحت فشار قرار دادن دولت فرانسه و آزادی چند روز جلو تر خانم مریم رجوی، بیش از ده نفر می بایست خود را بسوزانند. فکر نمی کنید که ممکن است این معادله برای خروج از بحرانهای دست بگریبان، در ابعاد وسیعتری در اشرف صورت گیرد؟
در قسمت دیگر بیان کردید که ” عمل خونبار آنان ناشی از دید آخر الزمانی آنهاست نه برای انتقامجوئی از – یا دهن کجی به- “. آیا می خواهید بدانید که، اتفاقا این قسمت هم شامل حال مجاهدین می شود.
برای اینکه توان انتقام گرفتن را پیدا کنی می بایست کینه مقدس انقلابی! را در وجودت بپرورانی.برای پروراندن کینه مقدس انقلابی می بایستی با دیدگاه سیاه و سفید از دشمنت غولی بسازی ” در این مسیر هدف وسیله را توجیه می کند یعنی شانتاژ و دروغ و تهمت و…هم در مسیر نابودی دشمن قابل توجیه و قابل قبول می شود.
و اما از دهن کجی که سخن به میان آوردید می توانم بگویم که “پیشتاز نامیدن مجاهدین ” خود بزرگترین دهن کجی به مردم مقاومی است که زیر حکومت دیکتاتوری با چنگ و دندان از خواسته های خود دفاع می کنند و رجوی ها را هم به عنوان قیم نمی پذیرند.
آقای هزارخوانی می بینید که زیاد هم جوابتان منطقی، روشن و قاطع به نظر نمی رسد.
اقای هزارخانی شما اظهار داشته اید که:
“حال اگر بخواهیم بحث و جدل را کوتاه کنیم و به طور ساده بپذیریم که مشخصه اصلی یک سکت یقین کاملی ست که به حقانیت مطلق خود و بطلان دیگران دارد و تنزه طلبی مؤثرترین وسیله برای حفظ و تداوم چنین روحیه ای است، ببینیم دشمنان دیرینه و شناخته شده مجاهدین از این دیدگاه چگونه آنها را ارزیابی کردهاند و چه انگی به آنها زدهاند. قدیمیترین و «بیرونی» ترین این دشمنان را میتوان ساواک زمان شاه و حواشی و ملحقاتش دانست که به مجاهدین عنوان «مارکسیستاسلامی» داده بودند. این عنوان را – که اگر به زبان هندسه ترجمه کنیم میشود مثلث پنج ضلعی- هنوز هم خیلی ها بکار میبرند. از مدعیان اسلام پناهی، قبل از همه آقای بنیصدر را داریم که از زنجیره بیپایان افتخاراتش یکی هم این را شمرده بود که برای نخستین بار به مجاهدین لقب «منافق» داده است”
اما طبق نظر شما ” مشخصه اصلی یک سکت، یقین کاملی است که به حقانیت خود دارند ” کاملا در باره مجاهدین صدق می کند، آنجا که می گویند و لابد شما هم می گوئید، “ایران رجوی- رجوی ایران” ونیز دیدگاه سیاه و سفید مبنی بر اینکه ” هرکه با ما نیست برماست” کاملا و مشخصا مختصات فرقه مجاهدین را دارید بازگو می کنید.
نوشته اید که «ساواک زمان شاه به مجاهدین عنوان “مارکسیست اسلامی” داده بودند. و هنوز هم خیلی ها بکار می برند» این عنوان را همانطور که گفتید خیلی های دیگر هم بکار برده اند، هم اسلامی ها و هم مارکسیست ها و تنها ساواک شاه نبود که این اصطلاح را بکار برده و این نشان می دهد که مسئله آنقدر اظهر من الشمس است که خان هم فهمیده، مگر همه محتویات و تعبیر و تفسیر های منابع مجاهدین مخلوطی از مارکسیسم و آیات قرآن و نهج البلاغه نیست؟ چرا قبل از پیدایش مارکسیسم و تئوری های مارکسیستی کسی نتوانست مانند آقایان حنیف نژاد و سعید محسن و… چنین تفسیر هائی بر قرآن بنویسند و استنباط های ضد استثماری و غیره بنمایند؟ اصول ایدئولوژیکی و تشکیلاتی مجاهدین دقیقا همان اصول و متون مارکسیستی است. شما که خود یک مارکسیست هستید بهتر از هرکس دیگر می توانید به این حقیقت پی ببرید و اگر مصلحت اجازه نمی دهد آن امر دیگری است. اتفاقا فرقه ها نیازمند تدوین تئوری های جدید هستند تا مریدان را جذب نمایند وگرنه اگرمجاهدین بر پایه همان اسلام سنتی بدون برداشت های مارکسیستی سازمانی را تاسیس می کردند که برای جوانان جاذبه ای نداشت.
آقای هزارخوانی! ایکاش می توانستید بجای استفاده از سپر پنج ضلعی! برای فرار از پاسخ به سئوالات، روشن و واضح می گفتید که چرا اصرار دارید به جای استفاده از کلمه “فرقه” کلمه “سکت” را بکار ببرید؟
آقای هزارخوانی توجه شما را به لیستی از کتابهائی که متخصصین و محققین فرقه شناسی نوشته اند جلب می نمایم. البته اگربتوانید زمانی را به مطالعه و تفکر در این مورد اختصاص بدهید بسیار خوب و مفید است. خواهشمندم که در این مورد خودتان را سانسور نکنید. درحین مطالعه کتابها و مقالات فکر کنید که انسان آزادی هستید که هیچگونه وابستگی و اجبار و حصار مرئی و نا مرئی بر شعور و درک تان، حاکم نیست.
درهمین جا از شما دعوت می کنم که در یک جلسه پرسش و پاسخ حضوری، با شرکت روزنامه نگاران و حامیان مقاومت و علاقمندان به آشنائی با سکت و فرقه و علائم آن شرکت نمائید تا بیشتر با هم در این رابطه گفتگو کنیم.
امیدوارم که دعوت مرا که برای چندمین بار از طریق کانون رهائی برای جلسات پرسش و پاسخ به عمل آورده ام، پاسخ مثبت بدهید.
لیست تعدادی از مطالب و کتابهای در دسترس درمورد فرقه و فرقه شناسی
1- علائم و مشخصه فرقه گرائی چیست؟
نویسنده: پرفسور فرمیرسخ
ترجمه آقای رضا اسدی
2- روانشناسی خشونت و ترور ” سایت رهائی” مسعودجابانی
3- کتاب فرقه ها در میان ما نوشته خانم مارگارت تالر سینگلر ترجمه ابراهیم خدابنده
4- بحثی پیرامون شرط ساختاری فرقه ” مرکزیت دمکراتیک” و چرا مجاهدین را فرقه می خوانم ” از نوشته های آقای مسعود بنی صدر ” سایت مسعود بنی صدر
مسعود جابانی، نهم می 2007