سال 1380 به صورت قانونی و از طریق مرز زمینی جهت پیدا کردن شغلی مناسب به ترکیه عزیمت کردم و در یکی از هتل های شهر استانبول ترکیه مستقر شدم. در هتل محل اقامتم تعدادی ایرانی ساکن بودند که بعضی از آنها اصلا از هتل بیرون نمیرفتند ولی چند نفر مشخص همیشه تردد داشتند. من از این مورد که در کشوری غریب و بی کس آنهم در هتل و نزدیکی اتاقم چند نفر ایرانی اقامت داشتند، خیلی خوشحال بودم و هرگز فکر نمیکردم این خوشحالی روزی بلای جانم شود!
در یکی از روزها یکی از همین ایرانی ها وقتی فهمید من هم ایرانی هستم با من احوالپرسی کرد و خودش را افشین معرفی کرد. روز بعد و دیگر روزها مستمر همدیگر را در ساعت طولانی میدیدیم. این دیدارها موجب شد من را به اتاق خودشان دعوت و با دوستان خود آشنا نماید. در دورهمی های شبانه متوجه شدم همه آنها نیز جویای کار و عزیمت به یکی از کشورهای اروپایی هستند و منتظر افشین هستند. این شخص که به بیرون از هتل و شهر بیشتر تردد داشت گفت: اگر خواستی میتوانم شما را هم به همراه بچه ها به اروپا بفرستم.
من که با شنیدن این پیشنهاد سر از پا نمیشناختم در همان لحظه پیشنهاد او را پذیرفتم. افشین پس از اینکه مدارک ورود قانونی من به خاک کشور ترکیه را دید سریع گفت کار شما برای رفتن به اروپا آسان تر از همه است و به زودی انجام میشود. وی در صحبت هایش به من و دیگران میگفت دوستانی در سفارت دارد و نگران هزینه نباشید و پس از رسیدن به مقصد و مشغول به کار شدن، هزینه ها از شما دریافت میگردد.
چون دیدم تعدادی ایرانی در هتل به افشین اطمینان کرده و هیچ مبلغی در ابتدای کار پرداخت نکرده بودند، من نیز اعتماد کردم و مدارکم را 2 روز به وی تحویل دادم. با بازگرداندن مدارک، بلیط های پرواز به کشور عراق به عنوان مسیری امن از این کشور به کشور اروپایی را به ما تحویل دادند. و همان لحظۀ دریافت بلیط ها، در یکروز گرم تابستانی من و برخی دیگر با هدایت و همراهی افشین راهی فرودگاه استانبول شدیم. من که در رویای آینده ای روشن سیر میکردم هیچگونه فکری نمیکردم و نداشتم جز همراهی با بقیه و پرواز که در نهایت پس از مدتی کوتاه همراه دیگران به غیر از افشین سوار هواپیما شدیم.
فریدون ابراهیمی که سال ۱۳۹۵ از فرقه رجوی رها یافته است با پریشانی از آن فریب بزرگ، می گوید: پس از رسیدن به فرودگاه بغداد با خوش آمدگویی تعدادی ایرانی با سلاح و تشریفات خاصی فرودگاه را به محلی ناآشنا ترک کردیم. پس از ساعتی وارد محلی شبیه پادگان نظامی شدیم و پس از پذیرایی در سالن غذاخوری به سمت استراحتگاه هدایت شدیم که در این استراحتگاه نیز تعداد زیادی ایرانی بودند که مدتی بعد متوجه شدم آنها هم مانند من از کشور ترکیه، پاکستان، امارات و ایران به اینجا کشانده شده اند و بعضی از آنها قصد بازگشت داشتند.
این استراحتگاه محلی بود به نام “ورودی”. پس از دو ماه قرنطینه اجباری در این محل و گفتگو با دیگران تازه متوجه شدم که شخص افشین در ترکیه از مزدوران مزدبگیر و قاچاقچیان آدم ربای فرقه رجوی برای کشاندن افراد به قرارگاه اشرف بود. با آنچه دیدم فهمیدم که دیگر هیچ راه بازگشتی نیست و مسئولین فرقه در پاسخ به درخواست های بازگشت و خروج علنی بازگو کردند هر کس میخواهد برگردد ابتدا باید به نیروهای حکومتی و ارتش عراق تحویل داده شود که پس از ۲ سال زندانی شدن، به ایران برگردانده می شود.
فریدون ابراهیمی