کودک سربازان و سرباز برده ها، برگی از تاریخ ننگین رجوی در ارتش صدام

داستان کودک سربازان و سرباز برده ها از تراژدی های فراموش نشدنی در درون سازمان مجاهدین است. و اینکه رهبران مجاهدین چگونه آنان را به جبر و علیرغم میل باطنی شان و بدون هرگونه شناختی از ماهیت خطرناک این فرقه به قرارگاه اشرف کشانده و آینده شان را نابود کردند. پیوستن رجوی به ارتش صدام از یک سو و شکست مفتضحانه وی در عملیات «فروغ جاویدان» از سوی دیگر ، باعث شد رهبران مجاهدین برای جایگزین کردن نیروهای از دست رفته خود با هدف تداوم خدمت رسانی به ارتش صدام به روش های ضد انسانی دیگری روی بیاورند.

یکی از این روش ها که می شود گفت کثیف ترین نوع آنها هم بحساب می آید، اجبار و فریب اسرای جنگی ایرانی برای انتقال آنان از اردوگاه های اسرای عراقی به قرارگاه اشرف تحت کنترل رجوی بود. نیروهای عراقی در همکاری با مجاهدین شرایطی را برای اسرای جنگی ایرانی فراهم کرده بودند تا آنها مجبور شوند برای فرار از آن شرایط به مجاهدین بپیوندند.پناه بردن به مجاهدین همانند افتادن از چاله به چاه بود. چرا که آنان خیلی زود دریافتند که بشکل دیگری دوباره اسیر شده اند. تا این بار در قالب نه اسیر جنگی بلکه سرباز برده در ماجراجویی های ضد ایرانی وطن فروشانه رجوی هزینه شوند.

اسرا و کودکان در مجاهدین

بحران نیرویی در درون مجاهدین و فشار صدام آنقدر جدی بود که رجوی به کودکان اعضای خود که هیچ ربطی به مجاهدین نداشتند هم رحم نکرد. رجوی روزی که کودکان اعضای خود را برای تمکین بیشتر والدین آنان از رهبری سازمان و به بهانه جنگ در سال ۱۳۶۹ به اروپا فرستاد بود حال که بزرگ شده بودند رجوی دوباره با این ترفند که شما را برای دیدن پدر و مادرتان به عراق می فرستیم تا با آنها ملاقات کنید آنان را نیز به قرارگاه اشرف کشاند تا کمبود نیرویی خود را در بی رحمانه ترین شکل آن یعنی کودک سرباز پر کنند.
بدین ترتیب رجوی در حالی مدعی داشتن پایگاه اجتماعی در ایران بود که بدنه آن از کودک سرباز و سرباز برده ها تشکیل می شد. که فریب، (بدون انتخاب آگاهانه) در قدم اول و زور و اجبار به تمکین، در قدم بعدی وجه مشترک حضور این انسانهای بیگناه در قرارگاه اشرف بود.

اسیران ایرانی نیز به دو روش گرفتار فرقه رجوی شده بودند یکی اینکه خود مجاهدین در جنگ بصورت مستقیم آنها را اسیر می کردند و روش دوم این بود که با همکاری نیروهای عراقی وضعیت را آنچنان برای آنها در اردوگاه های عراق سخت می کردند که آنها مجبور می شدند برای فرار از وضعیت سخت و امید به آزاد شدن از دست نیروهای عراقی به مجاهدین پناه ببرند.

حال امروز بعد از سالها این کودک سربازان و سرباز برده ها که توانسته اند از فرقه رجوی جدا شوند در زمان ها و موقعیت های مختلف واقعیت های پنهان این سازمان را آشکار کرده اند و گویا این افشاگری ها به مذاق سران مجاهدین خوش نیامده و در تلاش برای مقابله با آن هستند. فرقه رجوی مدعی این است که بزرگترین اپوزیسیون ایران می باشد اما مصاحبه یک نفر پایه های این سازمان را چنان به لرزه می اندازد که فرقه برای مقابله با آن تمام نیروهایش را بسیج می کند.

امین گل مریمی یکی از کودک سربازانی بود که بعد از سالها فقط خواست آنچه بر سرش آمده را توضیح داده و با دوستانش به اشتراک بگذارد. به قول خودش تا با بازگو کردن آنها دیگر درگیر اتفاقات دردناک گذشته خود نباشد. اما فرقه رجوی هرچه در توان داشت انجام داد و هزینه هنگقتی هم کرد تا بتواند مصاحبه امین را از روی سایت دیتسایت آلمانی پاک کند.

تعدادی دیگری از افرادی که زمانی در فرقه رجوی به عنوان کودک سرباز مورد سؤاستفاده قرار گرفته بودند در کلاب هاوس دور هم جمع شدند تا واقعیت ها را بیان کنند که سازمان به آنها هم واکنش نشان داده و سخنان آنان را دروغ اعلام می کند.! امیر یغمایی پسر اسماعیل یغمایی که اکنون هم خود و هم پدرش از سازمان جداشده اند برای سومین بار در کلاب هاوس اقدام به بازگو کردن سرنوشت تلخ خود در مجاهدین کرده اند.

در جلسه سوم کلاب هاوس امیر یغمایی، امین گل مریمی و محمدرضا ترابی بر حقانیت امین گل مریمی و دیگر کودک سربازان سابق مجاهدین خلق صحه می‌گذارند و حقایق دیگری به ۲۴ موردی که در مقاله «دیسایت» عنوان شده است، افزوده می‌کنند. آنها و دیگر افرادی که در این اتاق صحبت می‌کنند، در این جلسه ۴ ساعته بارها بر صداقت و استقلال رأی خود و دوستان‌شان تاکید می‌کنند.
هدف از این گفتگوها فقط بازگو کردن گذشته افرادی هست که به اجبار و فریب در فرقه رجوی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند حال چگونه صحبت های چند نفر باعث شده که پایه های یک سازمان به لرزه بیافتد سوالی است که باید سران فرقه به آن پاسخ دهند.
از طرف دیگر سرباز برده هایی که روزی اسیر این فرقه بوده اند و امروز توانسته اند از آن رها شوند نه تنها در هر زمانی این فرقه را رسوا کرده اند بلکه امروز خواهان حق و حقوق ضایع شده خود توسط این فرقه می باشند و سازمان باید پاسخگوی این جنایات باشد.
اسیران جنگی مجاهدین یا به اصطلاح امروزی سرباز برده های سابق مجاهدین نیز طی شکایت نامه ای که اکنون به دادگاه لاهه ارجاع داده شده خواستار بررسی سازمان مجاهدین از طریق سازمان های حقوق بشری هستند تا واقعیت های این سازمان هرچه بیشتر بر عموم مردم جهان مشخص شود.

حال سوالی که از مسعود و مریم رجوی داریم این است که مگر شما مدعی این نیستید که پشتوانه مردمی دارید و بزرگترین اپوزیسیون ایران محسوب میشوید! حال چطور شده که سازمانی این چنینی با مصاحبه ای در یکی از سایت های اروپایی اینگونه به هم می ریزد و با تمام قوا به آن بتازد؟

شاید پاسخ این سوال برای سران فرقه رجوی که هیچ صداقتی در وجودشان نیست کمی سخت باشد اما مردم ایران پاسخ آن را به خوبی می دانند و نمی توانند با گروه وطن فروشی که در طول تاریخ به مردم خود پشت کرده و همواره دنبال منافع بیگانگان بودند همسو شوند.

علت اینکه امروز بازگو کردن گذشته افرادی مانند امین گل مریمی و یا امیر یغمایی فرقه رجوی را این چنین به پرت و پلاگویی واداشته این است که آنها هیچ وقت به میل و علاقه خود مجاهدین را انتخاب نکردند و به اجبار و فریب در این تشکیلات حضور داشته اند. چرا که اگر خلاف این می بود نباید آنچه که رجوی طی بیش از ۴ دهه گذشته بدست آورد تنها یک تکه زمین در آلبانی با هزاران کیلومترها دورتر از مرزهای ایران آنهم صرفا برای ادامه حیات فیزیکی اعضای باقیمانده همراه با سران این گروه می بود.

با توجه به سرنوشت کودک سربازان و سرباز برده ها می توان نتیجه گیری کرد که فریب یکی از اصلی ترین روش های جذب افراد در این فرقه بوده است. سازمان مجاهدین مانند سرابی است که از دور به دریا می ماند اما هرچه به سمت آن نزدیک می شویم به بیابانی بی آب و علف و خشک و سوزانی می رسیم که دیگر گریز از آن به سختی امکان پذیر بوده و تنها مرگ خروجی آن است.مسلما امروز هم آن تعدادی که در این فرقه باقی مانده اند حاصل روند مغزشویی، تحمیل روانی و بازسازی فکری در طول سالیان گذشته بوده که اگر روزی آنان نیز بر حصارهای ذهنی و ترس درون شان غلبه کنند اوضاع سازمان بگونه دیگری رقم خواهد خورد.

نویسنده : علی صدر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا