نویسنده کتاب تبار ترور میگوید: مجاهدینی که به عنوان شاکی در دادگاه سوئد علیه حمید نوری شهادت دادهاند و تعدادشان کم هم نیست، ادعا میکنند شاهد قتل عام همفکرانشان بودهاند. اگر قتلعام بود که شما زنده نمیماندید تا امروز این حرفها را بزنید!
دستگیری حمید نوری در فرودگاه استکهلم در ۱۹ آبان ۱۳۹۸ (۹ نوامبر ۲۰۱۹)، حاکی از یک تلهگذاری و تبانی بین نظام قضایی سوئد و گروه تروریستی مجاهدین بود. داستان از این قرار بود که دو نفر از اعضای این گروه گزارشی را حاوی ادعاها و اتهامات واهی علیه نوری در آبان ۱۳۹۸ از طریق یک دفتر حقوقی در انگلیس به مقامات سوئدی ارائه میکنند و همزمان به بهانه حل و فصل اختلاف خانوادگی دخترخوانده نوری، وی را به سوئد میکشانند.
دادستان سوئدی بدون انجام تحقیقات جامع، از دادگاه درخواست حکم دستگیری و بازداشت نوری را میکند که مبنای این درخواست صرفا اظهارات و خاطرات واهی چند تن از اعضای گروه تروریستی مجاهدین است.
از زمان دستگیری نوری تا تکمیل به اصطلاح تحقیقات و ارائه کیفرخواست در ۵ مرداد ۱۴۰۰، حدود ۲۱ ماه به طول انجامید و در تمام این مدت نیز این تبعه ایرانی در حبس انفرادی به سر برده است که این ماجرا، حاکی از یک بازداشت خودسرانه و بدون دلایل متقن و مستند است. آخرین داداگاه حمید نوری برگزار و قاضی پرونده درخواست حبس ابد برای این کارمند قوه قضاییه کرد. برای روشن شدن ابعاد این رویداد و بازخوانی رفتار سازمان مجاهدین خلق که یکی از بانیان اصلی تروریسم در ایران است با محمدصادق کوشکی استاد دانشگاه تهران و نویسنده کتاب “تبار ترور” (مروری بر تاریخچه و کارنامه تروریستی سازمان مجاهدین خلق) به گفتوگو نشستیم.
در آغاز بفرمایید ماجرای دادگاه حمید نوری چیست؟
ماجرای آقای حمید نوری شاید یکی از عجیبترین پروندههایی باشد که طی این سالها در فضای بینالمللی مطرح شده است. او یک شهروند عادی بازنشسته قوه قضاییه است. یک شهروند عادی در هنگام بازنشستگی وقتی که وارد سوئد میشود، توسط پلیس این کشور با حکم قضایی و با عنوان اینکه از او شکایت شده دستگیر میشود.
موضوع شکایت این است که حمید نوری در اعدام زندانیان مجاهدین خلق در سال ۶۷ دست داشته است. آقای نوری دستگیر میشود و مدتها در زندان انفرادی بوده و شرایط بسیار سخت و وحشتناکی را پشت سر گذاشته و با جنجال شدیدی وارد دادگاه شده است. دادستان سوئدی کیفرخواست بسیار طولانی و سنگینی را که علیه حمید نوری نیست، بلکه علیه جمهوری اسلامی است قرائت و در آن جمهوری اسلامی را به کشتار دستهجمعی متهم میکند.
اینها ادعا میکنند که آقای نوری در اعدام تابستان ۶۷ مجاهدین خلق نقش داشته است. جالب اینجاست که همه کسانی که علیه آقای نوری شهادت دادهاند، حداکثر یکی دو جمله حرف زدهاند و یا هیچ حرفی نزدهاند. یعنی عدهای از شهود آمده و گفتهاند که جمهوری اسلامی این تعداد آدم را کشته، ولی درباره اینکه موضوع چه ربطی به آقای حمید نوری دارد، حرفی نزدهاند. فقط یکی دو نفر از شکات گفتهاند زمانی که اعدامها انجام میشد، ما در زندان بودیم و از زیر چشمبند یا بدون چشمبند دیدیم که این آقا در آن محوطه یا ساختمان هست. حداکثر شهادتی که درباره این فرد داده شده، این است که مثلاً من این آقا را در تیرماه سال ۶۷ در فلان زندان دیدم. همین و بس و هیچکس شهادت نداده و نتوانسته شکایت کند که مثلاً من دیدم که او به یکی از مجاهدین خلق شلیک کرده و یا مثلاً حکم اعدام را امضا کرده یا درخواست حکم اعدام کرده یا حکم را اجرا کرده.
هیچکسی چنین چیزی را ندیده. جالب است که حتی خود شاکیان و به نوعی نظام قضایی سوئد برای اینکه جمهوری اسلامی محاکمه بشود، تا حالا رقم سنگینی در حد چند ده میلیون هزینه کرده است، و الا علیه آقای حمید نوری تا حالا حتی یک نفر شهادت نداده که ایشان فردی را اعدام کرده یا مأمور اجرای حکم بوده یا حکمی را امضا کرده یا کسی را دار زده وجود ندارد و ایشان در آنجا یک کارمند عادی بوده.
پس شما معتقدید که…
من معتقد نیستم. خود اعضای شاکیان پرونده مصاحبه کردهاند.
پس شواهد نشان میدهد که دادگاه علیه شخص خاصی تشکیل نشده، بلکه به قصد کینخواهی از نظام جمهوری اسلامی تشکیل شده است.
برای کینه هم نیست. تعدادی از شاکیان پرونده رسماً مصاحبه کردهاند و این مصاحبهها پخش شدهاند. ما اصلاً نمیدانیم حمید نوری کیست. ما داریم به بهانه دستگیری او جمهوری اسلامی را به محاکمه میکشیم.
یعنی این دادگاه، دادگاه محاکمه جمهوری اسلامی است؟
به صراحت این را بیان کردهاند. تقریباً تمام شکات و شهود از اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند و همگی علیه جمهوری اسلامی حرف میزنند و حمید نوری صرفاً یک بهانه است، و الا هیچ کس در مورد حمید نوری حرفی ندارد.
نقشی هم نداشت و فقط یک کارمند بود.
حتی کسی به دروغ هم ادعا نکرده که ایشان حکمی را امضا کرده یا قضاوت کرده یا دادیار یا دادستان بوده. اصلاً این بحثها مطرح نیست. فقط توسط یکی دو تا از شکات و شهود در محوطه دیده شده است؛ همین و بس. ولی جالب اینجاست که این آدم مدت طولانی در انفرادی و تحت فشار شدید بوده و نمیتواند با خانوادهاش ارتباط داشته باشد.
در ابتدای دستگیریاش اصلاً خانوادهاش نمیدانستند چه بلایی سر این آدم آمده است و حالا هم که دادستان برایش حبس ابد درخواست کرده است. جالب اینجاست که تمام حقوق طبیعی و انسانی یک فرد و خانوادهاش زیر پا گذاشته شده است و هم دادگاه و هم شاکیان اذعان دارند که این آدم هیچکاره است. یعنی یک نقض شدید حقوقی انسانی در مورد آقای حمید نوری و خانوادهاش اتفاق افتاده؛ در حالی که عملاً دادگاه، دادستان و شاکیان و شهود دارند میگویند که آقای نوری کارهای نیست و ما داریم به بهانه ایشان جمهوری اسلامی را محاکمه میکنیم و باز برای این آدم درخواست حکم ابد شده است.
بالاخره این آدم همسر، فرزند و خانواده دارد که حقوقشان کلاً تضییع شده و مشکل این آدم چند سال طول کشیده است. اینجا حقوق انسانی یک فرد نقض شده، چون دولت سوئد و مجاهدین خلق میخواهند جمهوری اسلامی را محکوم کنند و خودشان هم دارند میگویند که این آدم کارهای نبوده و اصلاً موضوع ما او نیست. حمید نوری کیست؟ نکته مهم این است که کسانی جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم میکنند که خودشان چون میخواهند با جمهوری اسلامی تسویهحساب کنند، عملاً و رسماً دارند حق یک انسان و خانوادهاش را زیرپا میگذارند. این نکته بسیار مهم است.
نکته بعدی این است که در مورد کشتارهای سال ۶۷ (این تعبیر شاکیان و دادستان آن دادگاه است) هنوز هیچکدامشان نتوانستهاند عدد بدهند که وقتی میگویند کشتار در تابستان ۶۷ چند نفر اعدام شدهاند؟ یک زمانی مجاهدین خلق رقم که میخواستند اعلام کنند، میگفتند بیش از دهها هزار نفر. در مطبوعاتشان هست. بعد رساندند به ۳۰ هزار نفر و گفتند در آن تابستان خونین، ۳۰ هزار نفر کشته شدند. بعد قرار شد اسامی اینها منتشر بشود؛ چون بالاخره اینها خانواده داشتند. در اروپا لیستی منتشر شد که در آن چهار هزار اسم بود. از این چهار هزار نفر کمتر از ۵۰۰ نفر مشخصات کامل دارند. یعنی نام و نام خانوادگی، نام پدر و اینکه چه مدت عضو سازمان بوده و کجا اعدام شده است.
بقیه به این شکل است که نام کوچک را نوشته و نام خانوادگی و سن و نام پدر و بقیه مشخصات خالی است. یعنی دهها هزار فرد رسید به ۳۰ و بعد چهار هزار نفر و از این تعداد هم فقط حدود ۵۰۰ نفر مشخصات کامل دارند. اگر این چهارهزار نفری که سازمان ادعا میکند، واقعیت داشت، خانوادههایشان در این روزگاری که میشود هر اطلاعاتی را در فضای مجازی پخش کرد، تا به حال مشخصات کامل فرزندشان را که سازمان ادعا میکند در تابستان ۶۷ اعدام شده، اعلام میکردند. اگر بخواهیم فهرست سازمان را راست بدانیم و در آن مجادله نکنیم، حدود ۵۰۰ نفر است؛ در حالی که اسناد قضایی نشان میدهد که این رقم ۵۰۰ نفر هم نیست.
این مسأله که کمتر از ۵۰۰ نفر از اعضای مجاهدین خلق اعدام شدند چه زمانی اتفاق افتاد؟ زمانی که مجاهدین خلق با نام ارتش آزادیبخش ملی ایران، بعد از اینکه جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را قبول میکند، همگام با صدام، با عملیاتی به نام «فروغ جاویدان» از مرزهای غربی به ایران حمله میکنند.
سخنرانیهای مسعود و مریم رجوی هست که میگویند ما عجله داریم و در تهران همدیگر را میبینیم. اینها راه میافتند و از مرزهای غربی و از کرند به اسلامآباد غرب و تنگه حسنآباد که نزدیک شهر کرمانشاه است، میآیند.
فیلم کشتارهایی که در اسلامآباد غرب و کرند و در مسیر کردند، موجود است. تصاویر خانوادههایی که فرار میکردند و مجاهدین خلق با تانکهای اسکورپیون آنها را زیر میگرفتند، هم هست.
در سهراهی اسلامآباد پیکان قرمز رنگی را دیدم و صدا و سیما هم فیلمش را ضبط کرده. شاید ۱۱ نفر که عمدتاً کودک بودند، با این ماشین داشتند فرار میکردند که زیر تانک مجاهدین خلق له شدند و این پیکان پرس شده و خون از همه طرف جاری بود و به زحمت جنازههای بچهها را که در این ماشین له شده بودند، بیرون کشیدند یا بیماران بیمارستان اسلامآباد غرب را که بیرون آوردند و با گازوییل آتش زدند و عده زیادی زن باردار و افراد مجروح را با هم سوزاندند که فیلمهایش موجود است.
حتی عدهای از اعضای مجاهدین خلق که از اعمال خود پشیمان شده و عذاب وجدان گرفته بودند، موقعی که به اروپا برگشتند، خاطراتشان را نوشتند و منتشر کردند. در این مقطع، سازمان همگام با صدام، رفتاری بدین شکل با ملت ایران داشت و اگر عملیات مرصاد اتفاق نیفتاده بود، اینها چنین جنایاتی را در تهران هم انجام میدادند.
اسنادی که از افراد دستگیرشده مجاهدین خلق در آن عملیات به دست آمد، نشان داد که هریک از اینها به عنوان فرماندار نظامی بین یک تا سه هفته در شهرهایی که تصرف میکردند، حکم تیر داشتند. یعنی مسعود رجوی به آنها حکم داده بود که هر شهری را که تصرف کردید، فرماندار نظامی آنجا هستید و حق دارید از ۳ یا ۴ روز تا یک هفته هر کسی را که خواستید بدون دادگاه و محاکمه اعدام کنید.
این احکام، فراوان از ارتش شکستخورده مجاهدین خلق به دست آمده و در آرشیوها نگهداری میشود و شاید زمانی منتشر هم بشود. در همان زمان تعدادی از اعضای مجاهدین خلق در زندانهای مختلف بودند. سازمان با بعضی از اینها از طریق ملاقاتیهایی که داشتند ارتباط گرفت و به آنها خبر داد که ما به زودی قرار است به ایران حمله کنیم.
هر کدام از شماها این مسئولیتها را دارید، باید در زندان شورش کنید و از زندان خارج شوید و عملیات قلع و قمع و کشتار را در هر شهری انجام بدهید و هر کسی را که طرفدار جمهوری اسلامی و حزباللهی است، بکشید. بعضی از زندانیها این را پذیرفته بودند. بعضی از گروههایی که برای مشارکت با ارتش مجاهدین خلق در زندان تشکیل شده بودند، شناسایی شدند و بعضیها هم نشدند.
مرصاد اتفاق افتاد و مجاهدین خلق شکست خوردند و به آغوش صدام برگشتند. عدهای از زندانیان رسماً با ارتش رجوی متحد شده بودند و قصد داشتند ارتش رجوی به هر شهری که رسید، آنها شورش کنند و مقدمات کار هم فراهم شده بود و حتی در بعضی از زندانها شورش هم کردند که از زندان بیایند بیرون و اسلحه فراهم کنند و همراه ارتش رجوی به عنوان بازوی صدام در شهرهای مختلف کشتار به راه بیندازند. این کار در عرف جهانی و حتی کشورهایی که حکم اعدام ندارند ـ مثل کشورهای اروپایی ـ خیانت به کشور تلقی میشود و حکم اعدام دارد.
در اینجا حضرت امام، رأفت اسلامی را به کار بردند؛ یعنی فرمودند بر اساس تعالیم دینی، اصل را بر این میگذاریم که فرد، له یا علیه خودش شهادت بدهد و طبق دستور ایشان در هر شهری که زندان داشت و در آن زندان اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند، هیأتهایی تعیین شدند و گفتند که این هیأت، اعضای مجاهدین خلق را تک تک بیاورند و از آنها بپرسند که آیا به سازمان مجاهدین خلق وفادار هستی یا خیر؟ اگر گفت وفادار نیستم، مشمول عفو میشود و با او کاری نداریم و به خانهاش میرود و یا ادامه زندانش را تحمل میکند.
چند هزار تن از اعضای مجاهدین خلق این فرآیند را طی کردند. یعنی در برابر آن هیأت گفتند که ما دیگر کاری به کار سازمان نداریم و دنبال زندگیشان رفتند و بسیاری از آنها هنوز هم دارند در کشور زندگی میکنند. اما عدهای هم با علم به اینکه مجاهدین خلق به عنوان بازوی صدام عمل کردند و قصد انجام کشتار و عملیات نظامی را در شهرها دارند، گفتند: کماکان به این سازمان وفادار هستیم. پس کسانی که پذیرفتند و با رژیم بعث همکاری و به کشور خیانت کردند و آماده بودند که از زندان خارج شوند و همراه ارتش مجاهدین خلق، مردم را به رگبار ببندند، علیه خودشان شهادت دادند و محکوم به اعدام شدند که تعدادشان حدود ۳۰۰ و چند نفر است.
جالب اینجاست از بین کسانی که گفتند دیگر به سازمان کاری نداریم، حدود ۶۰۰، ۷۰۰ نفر از کشور خارج شدند و به عراق رفتند و دوباره به مجاهدین پیوستند. اما امام براساس رأفت اسلامی فرمودند علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق کسی شهادت ندهد و هر کسی خودش بگوید که آیا به همکاری با این گروه تروریستی تمایل دارد یا ندارد و هر کس گفت من کاری ندارم، مشمول عفو و آزاد شد و هر کس که گفت من مایلم با این سازمان کار کنم و اگر آزاد بشوم باز به همکاری با این سازمان ادامه میدهم و میخواستند به عنوان بازوی صدام علیه مردم مرتکب قتل و جنایت بشوند، طبیعی است که به خاطر حفظ امنیت مردم مستحق اعدام بودند که اعدام شدند.
اگر مجاهدین خلق حمله نمیکرد، جمهوری اسلامی کاری به زندانیها نداشت و آنها حبس خودشان را میکشیدند.
همین طور است. حتی در سالهای ۶۰ و ۶۱ که اوج ترورهای مجاهدین خلق بود، از ۳۰ خرداد ۶۰ تا یک سال بعد یعنی ۳۰ خرداد ۶۱، مسعود رجوی در فرانسه با مجله «المصور» مصاحبه و رسماً اعلام میکند که از پارسال تا حالا ما حدود ۵ هزار و چند نفر از شهروندان ایرانی را کشتیم که حدود ۲۰ نفرشان مسئول و بقیه مردم عادی بودند. از بین آنهایی هم که مسئول بودند، چهار نفرشان امام جمعه و افرادی از این قبیل بودند. در سالهای ۶۰ و ۶۱ افرادی از سازمان که آدم کشته بودند و دستگیر و اعدام شدند، رقمشان به هیچعنوان به هزار نفر نمیرسد، در حالی که رجوی اعلام کرده بود که بیش از ۵ هزار نفر را کشته بودند. این نکته بسیار مهمی است که در جنگی که آنها علیه مردم خودشان به راه انداختند، پنج برابر کسانی که از آنها کشته شدند، آدم کشتند.
ضعف رسانهای ما هم هست که نرفتیم و خانوادههای کسانی را که به دست مجاهدین به شهادت رسیدند، پیدا کنیم و از جنایات آنها بنویسیم. در نتیجه آنها در مقابل این ضعف رسانهای ما دست به چنین اقداماتی میزنند و جریانسازی میکنند.
کسانی که به عنوان شاکی در دادگاه سوئد حضور پیدا کرده بودند و تعدادشان کم هم نیست، همگی ادعا میکنند که ما شاهد کشتار بودهایم. سئوال این است که اگر کشتار و قتلعام بود که شما زنده نمیماندید که امروز اینجا بیایید و این حرفها را مطرح کنید. مگر شما جزو مجاهدین خلق نبودید؟ این چه جور کشتاری بود که شما زنده ماندید و کشته نشدید؟! بعضی از خبرنگاران سوئدی این مسأله را مطرح کردهاند که این چه جور کشتاری بوده که این همه آدم از آن جان سالم به در بردهاند؟
به نظر من خیلی از وابستگان سابق به منافقین آزاد شدن ودر جامعه فعلی در حال زندگی هستند وامهای موفقی در کار وزندگی هستند آنها شاهد بودن که چگونه منافقین در زندان چه روشهای وقیحانهای درپیش میگرفتن وخیلی از این کسانی که به آلبانی رفتن با زندانبان همکاری میکردن وجزو توابین بودن ودوباره بیراه رفتن وگرنه فرقه منافقین هیچ جایگاهی بین مردم ندارن به نظر من باید از آن افراد جهت روش کردن استفاده کرد جوانان باید بفهمند چه اتفاقی افتاد سال60 ومنافقین چه ضربهای به جامعه زدن