داریوش قنواتی در قسمت قبل خاطرات خود گفت که چگونه با صدای افسر آمریکایی به خودش می آید: سیاج را خواباندم. مرا به آن طرف منتقل کرده و سوار خودروی هامر کردند و این لحظه برای من که توانسته بودم بالاخره از جهنم فرقه نجات پیدا کنم بهترین لحظه زندگی ام بود. توی آسمانها سیر می کردم. آمریکایی ها مرا به مقر خودشان بنام تیف بردند.
مدتی بعد مسئولین صلیب سرخ به تیف آمریکایی ها آمدند و همه را ثبت نام کردند برای پناهندگی در خارج کشور. آنها گفتند نام سه کشور اروپایی را بنویسید تا با یکی موافقت شود. خط تلفنی را هم به تیف آوردند تا با خانواده هایمان تماس برقرار کنیم. اولین تماس را که با خانواده ام برقرار کردم مادرم وقتی صدای مرا شنید با جیغ از هوش رفت. وقتی دوباره بر اوضاع مسلط شد شروع به صحبت کردن کردیم. بعد از آن تصمیم گرفتم به ایران برگردم. رفتم پیش جرجیس و فرم انصراف از رفتن به خارج و درخواست بازگشت به ایران را نوشتم.
زمستان 83 در اکیپ سوم با اتوبوس ما را به مرز ایران آوردند. برای آخرین بار تک تک ما را در یک اتاق ضد صوت بردند و نفر صلیب به من گفت آیا به اراده خودت به ایران میروی؟ آیا کسی تو را اجبار کرده برگردی؟ به وی گفتم بله من به اراده خودم می خواهم برگردم وطنم و نزد خانواده ام. اتفاقا همان روز که لب مرز ایران بودیم، باران می بارید. وقتی وارد خاک وطن شدیم بوی خاک وطن به من و بقیه آرامش خاصی داد که من خم شده و آن را بوسیدم و خدا را شکر کردم که توانستم بعد از گذر از یک دوران سخت به خاک وطن برگردم.
اما از طرف دیگر با توجه به دروغ هایی که رجوی قبلا به ما گفته بود که اگر هر جدا شده از ما به ایران برگردد مورد شکنجه و آزار قرار می گیرد و بخصوص مورد لعن و نفرین مردم و خانواده ها قرار می گیرد، فکر می کردم حالا باید در ایران هم یک دوران زندان و شکنجه را سپری کنم و همچنین تحمل خشم و نفرین خانواده ام را باید تحمل کنم. با این باور وارد خاک ایران شدم، اما ناباورانه مسئولین ایرانی که در آن طرف مرز ما را از صلیب سرخ تحویل گرفتند با نهایت احترام با ما برخورد کرده و خوشامدگویی گفتند. بعد سوار اتوبوس شده و به سمت قصر شیرین حرکت کردیم. بعد از استراحتی کوتاه همراه با پذیرایی از ما به سمت تهران حرکت کردیم که باز ما می ترسیدیم که حتما می خواهند ما را به زندان اوین ببرند. اما وقتی به تهران رسیدیم ما را در یک مجتمع تفریحی که همه جور امکاناتی داشت مستقر کردند و این باعث تعجب ما شده بود. ساعتی بعد از استراحت مسئول آنجا آمد و گفت ما می دانیم که شما فریب خورده و قربانی فرقه مجاهدین هستید اما خیالتان راحت باشد و جای نگرانی نیست چون همه شما مورد عفو قرار گرفته اید و اینجا هم چند روزی جهت انجام چکاپ پزشکی مهمان ما هستید و بعد نزد خانواده هایتان برمی گردید ولی انتظار دارم وقتی پدر و مادرهایتان را دیدید دست و پای آنها را ببوسید و از آنها بخاطر اینکه سالها رنج فقدان و دوریتان را متحمل شدند طلب عفو کنید.
بعد از چند روز هرکدام از تهران به سمت مراکز استان و شهرهای خودمان رفتیم که تا زمان رسیدن به نزد خانواده هایمان لحظات بسیار احساسی داشتیم. با خودم فکر می کردم که اگر با خانواده ام روبرو شدم چه جوابی دارم که به آنها بدهم؟ حتما مرا سرزنش خواهند کرد اما در لحظه دیدار با آنها وقتی برخورد گرم و صمیمانه و سرشار از عشق و عاطفه مادر و دیگر اعضا خانواده را دیدم همه آن ذهنیت هایم فرو ریخت و همه آن دروغ هایی که رجوی شیاد برای ما بافته بود برایم برملا شد. از روز بعد از ورودم به منزل به مرور بستگان و اهل فامیل و دوستان سابق به دیدارم آمدند و به من و خانواده ام تبریک می گفتند که واقعا حس زیبایی بود .
بعد از گذشت مدتی از ورودم به ایران و به یاد آن نفراتی که هنوز در اسارت فرقه مجاهدین بودند افتادم. با خودم می گفتم ای کاش می شد برای نجات آنها هم کاری کرد. چون می دانستم اکثر آنها واقعا دوست دارند که از جهنم رجوی نجات پیدا کنند. برخی از خانواده های همشهری ام که عضوی از آنها اسیر فرقه بود به دیدارم آمدند و از وضعیت فرزندانشان سئوال می کردند و میگفتند آیا راهی هست که ما هم بتوانیم فرزندانمان را نجات دهیم؟ و من بر اساس وظیفه انسانی و از آنجایی که از حال و روزاعضای گرفتار در فرقه با خبر بودم به آنها قول دادم هرکاری که از دستم برآید دریغ نخواهم کرد. خوشبختانه مدتی بعد متوجه شدم که برخی از دوستانی که قبل از من نجات پیدا کرده و به ایران بازگشته بودند در کسوت انجمن نجات به منظور رهایی دیگر اعضای اسیر فرقه فعالیت می کنند. این بود که داوطلبانه در کنار این دوستان قرار گرفتم و خوشبختانه بر اثر تلاش های بی وقفه انجمن نجات با همت و یاری خانواده های اعضای گرفتار در فرقه تاکنون تعداد زیادی از فرقه منحوس رجوی نجات پیدا کردند و این تلاش ها قطعا تا افشای کامل فرقه و نجات اعضای گرفتار در آن ادامه خواهد یافت .
در پایان لازم است به این موضوع اشاره کنم که فرقه مجاهدین خلق طی سالیان با فریبکاری عده ای را به عراق کشاند و با کار روانی و شستشوی مغزی آنها را اسیر و زندگی شان را تباه کرد. رجوی جنایتکار و شیاد سالها تحت حمایت دستگاه استخبارات صدام (اطلاعات عراق) نگذاشت جهانی از ظلم و جنایتی که او در حق اعضای گرفتار خود کرده و می کند خبردار شود. در یک کلام اگر بخواهم فرقه رجوی را تعریف کنم می گویم مجاهدین فقط فارسی صحبت می کنند! کارنامه این فرقه جز خیانت به مردم و کشورش و جنایت در حق اعضای خود چیزی نیست. به همین خاطر هم همواره در بین مردم ایران منفور بوده و خواهند بود و یقین دارم که رجوی روزی حساب همه جنایت و خیانت های خود را پس خواهد داد. آرزوی قلبی من این است که یک روز متدلوژی و شناخت فرقه ها در مدارس و آکادمی های کشورمان تدریس شود تا فرزندانمان در مقابل فرقه ها از نظر تئوریک واکسینه شوند.
به امید رهایی هر چه زودتر همه اعضای در بند فرقه رجوی
یبر (داریوش) قنواتی از اعضای رها یافته از فرقه مجاهدین