در قسمت قبل گفته شد که رجوی با فریب دادن افراد هوادار مقیم اروپا و کشاندن شان به عراق با عنوان اینکه پیروزی نزدیک است ، آنان را به عراق آورد.
عصر روز 31 تیر سال 1367 برای نشست رجوی در سالن عمومی اشرف جمع شدیم تا به صحبت های رجوی گوش کنیم. خیالمان راحت شد که می توانیم بدانیم داستان آینده چگونه خواهد بود و چکار باید بکنیم!
رجوی به محض ورود عنوان داشت ما کارهای بزرگی در پیش داریم مگر نگفته بودیم امروز مهران ، فردا تهران .شما باید به جای چندین نفر کار کنید و انرژی بیشتری برای کار آینده بگذارید. وی در ادامه برای اینکه کفه سازمان و خودش را سنگین تر نشان دهد عنوان داشت ایران به خاطر فتح شهر مهران تن به صلح داده است و شما حکومت ایران را مجبور کردید که صلح را قبول کند (توهم رجوی). در این نشست کسی نتوانست از وی سئوال کند اگر این گونه است و صلح طناب دار حکومت است پس چرا تن به قبول سرنگونی داده است؟ کدام حکومتی است که چنین وضعیتی داشته باشد ولی باز قبول کند و تن به صلح داده و سرنگون شود؟ این نوع تحلیل های کشکی فقط از ذهن پوک رجوی بیرون می آید .
از آنجایی که رجوی همیشه خودش را قطب عالم می داند این گونه سعی نمود سر نیروهایش شیره بمالد تا کسی نتواند از وی و سیاست هایش انتقاد کند. رجوی با دریدگی خاص خود عنوان داشت وقت آن رسیده به سمت ایران برویم و عملیاتی بزرگتر از قبلی انجام دهیم. ما قرار بود روز 5 مهر این کار را انجام دهیم و حالا که جلو افتاده باید بیشتر کار کنیم. زمان کمی داریم .
رجوی در ادامه برای اینکه قدری این عملیات را احساسی کند و به نیروهایش انگیزه بدهد عنوان داشت: این بار قرار است به تهران برویم و اگر نرویم دیر می شود و اگر در عراق بمانیم خلق قهرمان از ما سئوال می کند چرا زمانی که می توانستید به ایران بیایید، نیامدید و ما آن موقع چه جوابی خواهیم داشت؟! این در حالی بود که مردم ایران از سازمان مجاهدین تنفر داشتند و علت آن هم رفتن رجوی به عراق و همکاری گسترده نظامی با ارتش عراق و انجام ترورهای کور بود که از رجوی چهره ای منفور برای مردم ایران ساخته بود. رجوی بارها عنوان کرد که مردم ایران به کمک نیروهایش خواهند آمد اما این گونه نشد و خبری از حمایت مردمی نبود.
در ادامه رجوی گفت دو خط پیش روی ما قرار دارد. یا یک مرکز استان را بگیریم و بعد آنرا رها کنیم و برگردیم و یا اینکه به سمت تهران حرکت کنیم . نسبت به کارهایی که در گذشته انجام دادید گرفتن استان بسیار کم است و باید کارهای بزرگتر از گذشته انجام دهیم و آن هم گرفتن تهران است . برای این کار بهترین مسیر از سمت غرب یعنی قصرین شیرین و سر پل ذهاب به کرمانشاه است چون ارتش عراق تا سرپل ذهاب را دارد و نیاز به خط شکنی نیست و زمان کمتری برای تصرف شهر تهران صرف می کنیم و در عرض دو روز یا سه روز تهران را فتح می کنیم! یک هفته برای آماده سازی و حرکت وقت داریم و باید با تمام توان خود کار کنید .
در طول یک هفته شاهد بودیم انواع سلاح های عراقی وارد قرارگاه شد. از توپهای 106 تا 122 میلیمتری، خودروهای آیفا و نفربرهای نظامی ساخت روسیه و برزیل، انواع سلاح های سبک و نیمه سنگین و انواع مهمات. در مدت چند روز همه افراد درگیر بودند. تعدادی هم مشغول زرهی کردن خودروهای جیپ بودند. کسی وقتی برای خوابیدن نداشت و فقط مسئولین بودند که دست به کاری نمی زدند و همیشه در نشست های بی محتوا در حال نقشه کشیدن برای به کشتن دادن افراد بودند. اگر کسی ذره ای به لحاظ نظامی اطلاعاتی داشت می دانست که این کار شدنی نیست! چون قبل از سازمان، ارتش عراق با تمام امکاناتش نتوانست از یک شهر عبور کند و حتی هیچ وقت ادعا نکرد که قصد گرفتن تهران را دارند ولی رجوی با دریدگی خاص خود قصد داشت سه روزه به تهران برسد!
دوباره سازماندهی ها عوض شد و بر اساس نوع عملیات سازماندهی من نیز عوض شد و چون در توپخانه مشغول بودم قرار شد که همه افراد توپخانه در یگانهای رزمی سازماندهی شده و هر یگان توپخانه یک توپ خودکششی 122 میلیمتری داشته باشد و من به لشکر مهین رضایی انتقال یافتم و تعداد ما چهار نفر بود که هر چقدر عنوان می کردیم که این مقدار برای کار توپخانه کم است مسئولین با حقه بازی می گفتند آن طرف مرز به شما نیرو می دهیم و ما در ایران مشکل نیرو نداریم .ارتشی که دلش را به نیروهای آن طرف مرز خوش می کند معلوم است که چه وضعیتی باید داشته باشد و تحلیل های آن روی واقعیت های موجود بنا نهاده نشده است .
هر کسی از کمبود نیرو می نالید این جمله به وی گفته می شد. چون رجوی در نشست عنوان کرد که اگر یگانها کمبود نیرو داشته باشند من کلی نیرو در آن طرف مرز به شما می دهم و … فرماندهان حلقه بگوش رجوی هم حرفهای او را تائید می کردند که بله در ایران ما کلی نیرو داریم و حتی خبرهایی داریم که نیروها خودشان را برای پیوستن به سازمان سازماندهی کردند. حرفهای بی خاصیتی که هیچ ارزشی نداشت و فقط باد هوا بود و این گونه سعی می کردند به نیروها انگیزه جنگیدن بدهند.
ادامه دارد
هادی شبانی