کنترل فکر يا ذهن – قسمت نهم

در قسمت هشتم از این مجموعه مقالات به “قانون ارزشمند بودن کالایی که کمیاب است” پرداختیم.

روش ‏های نفوذ یا تأثیرگذاری: بعد از آن که جذب کننده با استفاده از روش ‏های استدلالی و سایر شیوه ‏ها توانست فردی را به فرقه جذب نموده و اعتقاد جدیدی را در او به وجود آورد، حرکت بعدی او متوجه این موضوع است که فرد جذب شده را به یک پیرو مبدل سازد، به عبارت دیگر او را از یک شنونده و پذیرنده، به فردی فاعل تبدیل نماید که به نوعی و به نسبتی عقاید جدید خود را در عمل هم نشان دهد….

شیوه‏ تصویر بزرگ

در این شیوه که در مقاطع مختلف و به شکل ‏های گوناگون به کار برده می ‌شود، برای مثال، جذب‌ کننده‏ یک فرد جدید، او را وامی‏ دارد که به جای فکر در مورد زندگی معمولی، مشکلات و مسئولیت‏ های روزمره‏ خود، تصویر بزرگی را تصور کرده و خود را در آن ببیند. ایده‏ پشت این شیوه، این است که: اگر فردی مجبور شود در ذهن خویش، از خود و مسائل خویش فاصله بگیرد، هر چه بیشتر بهتر، به طوری که حتی کره زمین نقطه‏ ای کوچک در کهکشان بی ‌نهایت شود، در نتیجه مسائل فردی‏ آنقدر کوچک و بی ‌ارزش می ‌گردند که فرد قادر می ‏شود مسائل و مشکلات و مسئولیت ‏های روزمره خود را فراموش کرده و آماده‏ پذیرش حرکت و زندگی فرقه ‏ای شود. می ‏توان این شیوه را در زمان استفاده کرد، مثلاً جذب‌ کننده به فردی که می ‏خواهد او را جذب کند، می ‏گوید که در زمان به جلو برود، نه یک سال و دو سال، بلکه صد‏ها سال و هزاران سال، در آن نقطه‏ زمانی مسائل و مشکلات و مسئولیت ‏های فردی او و خود او کجا هستند؟ از او اگر ثروتمند‏ترین یا فقیر‏ترین فرد باشد چه چیزی باقی‌ مانده است؟ همه ما از فقیر و غنی، خوشبخت و بدبخت، توانا و ناتوان در آن نقطه برابر هستیم و جز تلی از خاک هیچ نیستیم. بنابراین چرا او باید برای چیزهایی که آنقدر سریع ارزش خود را در طی زمان از دست می‏ دهند، ارزش قائل شود؟ چیزهایی همچون درس و مشق، دانشگاه، شغل، مال و اموال، و …

حال اجازه دهید همین شیوه را به شکل دیگری به کار ببریم، بگذارید شما را که مسائل و مسئولیت ‏های شخصی ‏تان را بهانه قرار داده ‏اید که فرضاً در برنامه فرقه شرکت نکنید، به جایی ببرم که دیگر نتوانید فوریت و اهمیت مسائل و مسئولیت‏ های شخصی خودتان را ببینید. این بار من با داستان‏ هایی که می ‏گویم (که ممکن است بعضی از آن ها واقعی بوده و بعضی دیگر کاملاً فرضی و یا تخیلی یا بزرگ شده واقعیت باشند) شما را وادار می‏ کنم که شوربخت‏ ترین و بد شانس ‏ترین انسان‏ های روی زمین را به یاد آورید، کسانی که جایی برای خواب و خوراکی برای خوردن ندارند و عزیزان خود را به دلیل فقر از دست داده‏ اند، در مقایسه با آنان شما مجبور می ‏شوید که مشکلات خود را فراموش کرده و حداقل از ذکر مجدد آن ها احساس شرم کنید. به این ترتیب اگر من فرد ماهری باشم می ‏توانم شما را وادار کنم که زندگی شخصی را کنار گذاشته و وارد صحنه‏ ای شوید که فرضاً فقر و بی ‌عدالتی را از بین ببرید.

به نظر من این شیوه یک تأثیر هیپنوتیسمی یا تخدیرکننده دارد. در مجاهدین خلق برای راضی کردن هر فردی به انجام هر عملی و در هر مرحله ‏ای، وقتی که تمام شیوه‌ های دیگر شکست می خورد؛ این شیوه به کار گرفته می‏ شد. برای مثال وقتی که می‌ خواستند هواداری مدت بیشتری را صرف کار جمع ‌آوری کمک مالی در خیابان کند، یا کار و زندگی را رها کرده و در تظاهراتی یا جلسه ‏ای عمومی شرکت کند، و او امتحان یا فرزند بیمارش را بهانه می ‏کرد و کار توضیحی معمولی نیز جواب نداشت، مسئول مربوطه آخرین تیر ترکش خود را رها می ‏کرد و آن شیوه‏ تصویر بزرگ بود، او مخاطب خود را وا می ‏داشت که افراد تحت شکنجه در زندان‏ ها را به یاد آورد، کسانی که به خاطر مخارج روزمره مجبور به فروش فرزندان خود هستند، را تصویر کند و … آن ها می ‏توانند فرد مربوطه را در زمان یا مکان به حرکت درآورند و از نقطه‏ ای که هست او را به هزاران سال یا صدها کیلومتر آن طرف‏ تر پرتاب کنند و از او بخواهند که مسائل کوچک شده‏ خود در زمان و مکان را این بار از زاویه دیگری ببيند. می ‏توانند به او بگویند: “تصور کن از ایران خارج نشده بودی و امروز آنجا بودی، به احتمال زیاد اگر تاکنون کشته نشده بودی، حتماً یا در گوشه‏ ‏زندان بودی یا در خانه محقری پنهان! فکر نمی ‏کنی در آن صورت آرزوی تو این بود که آزاد در خارج از کشور زندگی کنی و همه چیزت را برای نجات افرادی همچون خودت بدهی؟” آن ها می ‏توانند از هیجانات شما هم استفاده کرده، مشکلات ذکر شده از طرف شما را بزرگ کنند. فرضاً اگر مشکل فرزندان ‏تان را مطرح کرده ‏اید، به شما می ‏گویند فرزندانی را به یاد آور که اولیای خود را از دست داده یا در زندان ‏ها باید ناظر شکنجه مادر یا پدر خود باشند، …
البته باید توجه داشته باشید که شیوه‏ تصویر بزرگ چه در زمان، چه در مکان و چه در هیجانات یا مسئولیت‏ ها، همواره منفی نیست و غالباً شما را در جهت مثبت به حرکت درمی ‏آورند، مثلاً می ‏گویند تصور کن: “10 سال دیگر که ما پیروز شده و در ایران هستیم و کشور ما تحت رهبری رجوی تبدیل به بهشت روی زمین شده است، تو از پیوستن به ما و فدای همه چیز به خاطر این آرمان خشنود نیستی یا بالعکس از رد پیشنهاد ما چقدر پشیمان خواهی بود؟” روشن است که این شیوه فقط با به کار بستن آن و ذکر جمله‏ آخر کار نمی ‌کند. چنین شیوه‏ ای مثل همه شیوه‏ های دیگر زمانی کار می ‌کند که شما با مهارت از آن استفاده کرده و فرضاً بعد از یک ساعت کار توضیحی، در وقت مناسب، مخاطب خود را در زمان یا مکان یا هیجانات در سمت مثبت یا منفی، بدون آن که او متوجه شود که شما چه کار می ‏کنید و هدف نهایی ‏تان چیست، به حرکت درآورید.

کتاب فرقه های تروریستی و مخرب نوعی برده داری نوین

دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های 340 و 339
تنظیم از عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا