شعار: ” مرگ بر ستمگر، چه مسعود، چه مریم “، بصورت خودجوش در اکثر خیابان های کشورهای اروپائی، علیه حضور مزدوران رجوی در تجمعات سر داده می شود. رجوی ها هم از این امر بشدت خشمگین شده و جلز و ولز می کنند. بدین ترتیب هیچ کدام از کادرها و اعضای سازمان مجاهدین، جرات حضور در هیچ جمعی در اروپا را نداشته و کاملا ایزوله شدند. در همین رابطه یکی از مزدوران قلم به مزد رجوی که سوابق مشعشعی در فعالیتهای ضدبشری علیه جداشدگان و خانواده ها دارد – ( یکبار در وحشت از جداشده ها نوشته بود: «فردی که جدا می شود به دشمن نزدیک شده و این پروسه آنقدر ادامه دارد تا در بسیاری از موارد از خود شکنجه گر پیشی می گیرند و…») – نوشته است:
” … در خارج از کشور حمله و دروغ پراکنی، به عهده بعضی از رسانههای فارسی زبان و عمدتاً به وسیله هواداران سلطنت گذاشته شده است. آنها با دست داشتن پرچمهایی که هویت و وابستگی آنان را نشان میدهد، با جملات رکیک و مثل گنده لاتها به تجمعاتی که برای حمایت از قیام مردم ایران تشکیل شده حمله میکنند… سؤال این است حمله به سازمان مجاهدین در کشورهای اروپائی که در راستای اهداف رژیم سرکوبگر و ضد بشری است از کجا و چرا نشأت میگیرد و سرچشمه آن کجاست؟
… ”
این قلم فرسای رجوی ، به خوبی فضای خارج از کشور را علیه مجاهدین خلق ترسیم کرده است، این حجم از مخالفت ها با سازمان مسعود و مریم و این همه مخالفت با سازمان سرکوبگر رجوی ها، نشان می دهد که دیکتاتور اصلی کیست؟ نشان می دهد که در بین ایرانیان خارج کشور به مثابه داخل کشور و ملاء اجتماعی ، این زن و شوهر هیچ جایگاه اجتماعی ندارند و از سوی همه ی ایرانیان طرد شده اند.
اکنون که این عریضه نویس رجوی ، بالا آورده است که هر کجا کادرهای چشم و گوش بسته رجوی وارد می شوند ، از سوی ایرانیان پس زده می شوند، ریشه در بی کفایتی و مزدوری این زن و شوهر دارد، سالها گفتیم و نوشتیم که : وطن فروشی و مزدوری برای بیگانگان آخر و عاقبت ندارد و محصول بی هویتی رجوی ها همین می شود که هر روز در داخل و خارج کشور می بینیم و می شنویم.
باز این قلم به مزد – که کینه های حیوانی از جداشدگان به دل دارد – نوشته است:
” … با ساختن نزدیک به صد فیلم سینمائی و سریال تلویزیونی، چاپ کتابهایی از خاطرات بریدگان از مبارزه که به خدمت رژیم درآمده بودند، سازمان را ازنظر تبلیغاتی زیر سخترین حملات قراردادند که تا به امروز ادامه دارد … ”
بله ، خاطرات مستند جداشدگان، که از حقایق درونی فرقه و تشکیلات ، پرده برداشتند، براستی و طبق اعتراف این خانم، “سازمان را زیر سخت ترین حملات ” قرار داده است، می دانید چرا؟ چون ، بیان واقعیات است، بی کم و کاست . چون دقیقا براساس تجارب عینی و مشاهدات واقعی نوشته شده است، اگر امروز در خیابان های اروپا، شاهد شدیدترین توهین ها علیه مزدوران رجوی هستیم، این همه محصول کارنامه ننگین سازمان این زن و شوهر است.
اگر امروز در خیابان های اروپا شعار داده می شود که : “مرگ بر ستمگر، چه مسعود ، چه مریم”
این شعار، یک شعار خودبخودی و فی البداهه نیست، بلکه محصول افشاگری سالیان جداشدگان است، مردم چشم دارند و می بینند که رجوی ها، چه بلاهایی بر سر خانواده ها و جداشدگان آورده و می آورند، خانواده ها، سالهاست که در حسرت یک مکالمه چند ثانیه ای هستند تا صدای عزیزان خود را بعد از سالیان بشنوند، در مورد جداشدگان نیز همگان می بینند که بعد از فرار و جدایی از چنگال رجوی ها ، باز هم از گزند این شیاطین در امان نیستند و روزی نیست که سازمان، توطئه جدیدی علیه جداشدگان مرتکب نشود، همین چند روز پیش شاهد حملات چماق داران رجوی در آلبانی به میز کتاب جداشدگان بودیم، یا در آخرین توطئه علیه جداشدگان ، 6 نفر از آنها را توسط پلیس در آلبانی – در پی زد و بند با پلیس و دولت – دستگیر کرده و به کمپی منتقل نمودند.
امثال این افراد که قلم شان را تا بیخ در خون بیگناهان و قربانیان این فرقه فرو برده اند، جوانانی که که عمر و جوانی خود را در بیراهه های رجوی تلف کردند و شکنجه شدند و خون گرم شان در زندان های انفرادی و شکنجه گاههای رجوی ، بر زمین ریخته شده است، باید بدانند که این قلم فرسائی های بیهوده، مهر تائید زدن بر تمامی جنایت های سالیان رجوی ها است که البته آخر و عاقبتی نیز ندارد، جداشدگان از این فرقه ، یک دم از توطئه های رهبران این فرقه ، در امان نیستند، مگر خواست این جداشدگان یک زندگی ساده و معمولی نیست؟ چرا این زندگی جداشدگان ، خاری در چشمان مسعود و مریم شده است؟ چرا “دشمن” و “سرنگونی” را ول کرده و جداشدگان را هدف اول قرار دادند؟ مگر حرف اول و آخر جداشد گان بیش از این یک مفهوم بدیهی و اولیه است که :
هر انسانی حق زندگی، آزادی و امنیت فردی دارد. هیچ انسانی نمیبایست از حق زندگی و آزادی فردی محروم شود.
انسان ، آزاد آفریده شده است و آزادی حق هر انسانی است، که کسی حق مصادره و سلب آنرا ندارد…
حق زندگی اصلی است اخلاقی استوار بر این باور که انسان این حق را دارد که زندگی کند و هیچ انسان دیگری حق سلب آن را ندارد.
فرید