همواره شنیدهایم که مجاهدین خلق، نیروهای التقاطیِ متأثر از اسلام و تفکر مارکسیستی هستند، اما به راستی چگونه افرادی که روزی اهل شریعت و احکام دینی بودند به دام مارکسیسم افتادند و خط انکار را بر دین و دستورات آن کشیدند؟ نکته مهمی است که سازمان مجاهدین خلق چگونه از دست نیروهای مذهبی و مقیّد نظیر محمد حنیفنژاد، سعید محسن، کاظم ذوالانوار و… رفتهرفته به دست کسانی افتاد که عملاً خدا و قرآن را منکر شدند.
تقی شهرام ظاهر میشود
پس از دستگیری سران و بدنه سازمان مجاهدین خلق در شهریور ۱۳۵۰ و کشته شدن یا اعدام شدن آنها، سازمان عملاً در اختیار تقی شهرام و بهرام آرام قرار گرفت که مارکسیسم را پذیرفته بودند. تقی شهرام مدتی در زندان بود و در آنجا تحت تأثیر نیروهای چپِ مارکسیست قرار گرفت و به عقیده آنها گرایش پیدا کرده بود. او پس از فرار از زندان به یکی از قهرمانان سازمان بدل شد که برای افراد تازهوارد و بدنه آ ن جذابیت شخصیتی داشت. از اینجا بود که رهبری مارکسیست شده سازمان تصمیم گرفت روند دگردیسی عقیدتی خود را با صرفهجویی بیشتر نسبت به زمان، در سطح کادرها و اعضاء تعمیم دهد. از همان نخست به اراده تقی شهرام نوعی تقسیم کار صورت گرفت: نگارش متون آموزشی و القای کتبی شبهات نسبت به دین را شهرام خود به عهده گرفت و اجرای عملی و گام به گام تغییر ایدئولوژی به ناصر جوهری محول شد.
استراتژی بیدین کردن از سوی مرکزیت سازمان
در این مرحله، مسئول سازمان با ظرافت و به تدریج حساسیتهای مذهبی به خصوص حساسیتها و وسواسهای عبادی اعضا را ابتدا کم میکرد و بعد از مدتی از بین میبرد. برای مثال پس از یک نشست ناگهان اظهار میکرد که نمازش قضا شده و پس از چند بار تکرار کاری میکرد که اعضا از او توضیح بخواهند و او در جواب میگفت که:”به جای آن (یعنی ادای به موقع نماز) کارهای مثبت انجام دادیم مثلاً کار تئوریک مفید کردیم ضمناً قضای نماز را هم میخوانم.” بعد از این کار او اعضا را به نوبت در منگنه زمانی خاصی قرار میداد، به حدی که نتوانند مثلاً نماز ظهر و عصر را بخوانند، آن گاه در برابر احساس شرمندگی و گناه اعضا به آنها توضیح میداد که هر کاری به حفظ سازمان بیانجامد مثل نماز است! چرا که برای مثال اگر شما به جای “اجرای یک قرار” یا “زدن یک علامت سلامتی” نماز میخواندید وضعیت تشکیلات مختل میشد؛ ولی شما اکنون هم میتوانید قضای نماز را بخوانید و هم کار سازمان را انجام دادید.
روزه چریک را خسته میکند!
در کنار این برخوردها فرازی از جزوه “مبارزه چیست؟”، از مهمترین منابع مطالعاتی سازمان توسط تقی شهرام تفسیر میشد. در این فراز قید شده بود که خودسازی تا زمانی مفید است که مانعی در راه مبارزه نباشد و شهرام در تفسیر خود سازی نماز و روزه را از مصداق های آن عنوان میکرد. یعنی نماز و روزه ذیل مبارزه قرار میگیرند و اگر در موقعیت ارجحیت یکی از آن دو باشیم اولویت مبارزه است نه احکام دینی. در همین راستا در طول ماه رمضان سالهای ۵۲ و ۵۳ اکثر افراد رده دو سازمان به دستور مسئول خود روزه نگرفتند چون استدلال میشد که در نتیجه روزه توان و انرژی مبارزه از آنها گرفته میشود. برنامهریزیهای این ایام نیز طوری بود که به عملاً عضو را خسته می کرد مثل فرستادن به کارگری، قرار های متعدد و بیثمر، علامت زنیهای بیدلیل و… در آخر این مرحله، همراه با آن مراحل دیگری نیز اجرا میشد که عضو مذهبی عملاً نسبت به انجام اعمال عبادی بیتفاوت می شد و رفتهرفته حساسیتش را نسبت به دین از دست میداد. مهر ماه ۵۴ بود که سازمان با انتشار اعلامیه سبز خود تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیست را اعلام کرد.