فرقه مخرب رجوی بحثی را در مورد مقوله های قدرت و اقتدار بازکرده و بعد از صغری کبری چیدن های زیاد کوشیده که بگوید جمهوری اسلامی با آنکه میتواند در مواردی قدرت خود را بنمایش بگذارد ولی چون اقتدار چیزی است که سرچشمه اش باید از مردم باشد ، جمهوری اسلامی محروم از آن است.
البته من بحثی در مورد اقتدار و قدرت جمهوری اسلامی ندارم و موضوع صحبت کوتاهم در مورد اقتدار و قدرت باند رجوی است که ادعا دارد بهترین مثال از “اقتدار” در عالم سیاست و شرافت را میتوان در سیمای “مقاومت ایران” دید و پایههایی چون “کانونهای شورشی” و “شهر اشرف” و آکسیونها و تظاهرات اشرفنشانها، اشعههایی از این اقتدار است.
خواننده محترم و مطلع میداند که نشانی از شرافت در اعمال و رفتار این گروه مافیایی وجود ندارد و تشکیلات آن با بهره گیری از اصول ضدانسانی ماکیاولیزم اداره میشود که در تعارض کامل با مقوله شرافت قرار دارد و داشتن کمپ هایی مثل اشرف که با پول دول خارج و کار بردگی اعضای فریب خورده و شستشوی مغزی شده فراهم شده، هیچ افتخاری را نصیب هیچ جریانی نمیکند و کانون های خرابکاری شورشی محدود، کاری جز ضربه زدن به مردم و خوشحال کردن دشمنان خارجی ایران نمیکند و در اصل لکه ننگ دیگری است که بر دامان رجوی ها افتاده است و روشن است که این کارها بدون رضایت مردم ایران انجام میشود و نام آنرا ابدا نمیتوان اقتدار نامید.
فرقه منفور و منحط رجوی برگزاری کنفرانس ها در خارج از کشور را که با کمک دشمنان ما تدارک میبند، نشانه اقتدار خود میداند و این مخالف تعریفی است که از اقتدار- محبوبیت و پذیرش وسیع مردمی- کرده است و حمایت با اخذ حق الزحمه یا از سر دشمنی با مردم ایران – که حاضر به از دست دادن استقلال سیاسی بسختی بدست آمده نیستند- این یا آن پارلمانتاریست غربی سابق یا عضو سابق دولت هایی که بدون استثناء سابقه استعمارگری یا نوکری برای استعمارگران دارند ، نشانه اقتدار خود معرفی میکند که بازهم چون ربطی به مردم ایران بعنوان طرف اصلی قضیه ندارد و اگر هم داشته باشد در ضدیت با منافع و استقلال ملی آنهاست، بازهم بمعنای اقتدار نیست و در بهترین حالت خدمت باند رجوی به این اصحاب استعمار است که اصلا معنای اقتدار را ندارد!
قسمت دیگر ادعاهای رجوی ها داشتن قدرت است که البته ما میدانیم این قدرت آنها منحصر به تشکیلات خودشان است و با انواع شگردها ازجمله شستشوی مغزی، اعمال شکنجه و تحمیل زندان ها به اعضای نگون بخت این جماعت، بدست آمده است.
من بشخصه اعتقاد کامل دارم که اگر سایه مهیب شکنجه ها و زندان های مخوف صدام بر سر این فرزندان بی پناه ما که اسرای رجوی باشند درکار نبود، آنها به این سادگی خود را درمعرض شستشوی مغزی دستگاه جهنمی قرار نمیدادند و در برابر این اعمال که بمعنای واقعی کلمه جنایت برعلیه بشریت است ، مقاومت میکردند و کار سازمان سابق مجاهدین خلق به این مرحله وحشتناک نمی رسید.
خلاصه تر اینکه گردانندگان باند رجوی ومداحان قلم بدست آنها تنها از قدرت محدود در حصار کمپ های اشرف با اعضای از کارافتاده برخوردارند که این قدرت بصورت نامشروع و با استفاده از روش های کاملا ضدبشری بدست آمده که در تحلیل نهائی حتی به کار مریم و مسعود هم نخواهد آمد.
تکلیف وضع اقتدار باند رجوی هم که فاقد پایگاه اجتماعی بوده و نزدیک ترین عنصر بخود – خانواده های مرتبط را به مخالفان خود تبدیل کرده- مخالفان جدی ای که ده ها برابر بیش از اعضای کانون های شورشی هستند – روشنتر است و بنفع باند رجوی نیست که دراین مورد روده درازی کرده و خود را مفتصح تر ازآنچه که هست ، بنماید!
رضا اکبری نسب
از اعضای خانواده های قربانیان و اسرای رجوی