ابتدا خلاصه ای از پیام را ببینیم و بعد روی آن بصورت موجز و خلاصه گپی بزنیم.
(اتمام حجت نهایی قبل از آزمایش بزرگ و اعزام به مأموریت – مسعود رجوی ۱۷بهمن ۱۳۹۴:
در نشست عمومی ۲۸آذر یادتان هست که گفتم: بگذارید اگر تابلو هجرت بزرگ، یعنی انتقال همگانی محقق شود، پیشاپیش به همه اشرفنشانها و هواداران مجاهدین که با مشتهای گرده کرده و ۷عصا و کفش آهنین سالیان سال، همه جای جهان را با طولانیترین تحصن ها و تظاهرات و اعتصاب برای حفاظت و امنیت و سلامت شما درنوردیدند، بگویم که همراه با خلق در زنجیر، حق دارند هر روز از مسئولین و کادرها و اعضای مجاهدین بپرسند که آیا “همچون خودش” اشرفی نخستین مریم را میگویم با عزم “جنگ” هر چه بیشتر، از عراق خارج میشوید یا “نهجنگ”؟ برای رزم یا برای بزم؟ راستی کدامیک؟
خدا کند که شایسته باشیم و مجاهد بمانیم و مجاهد بمیریم.)
این پیام اخیراً در سایتهای رسمی سازمان گذاشته شده و در تلویزیون ماهواره ای فرقه موسوم به “سیمای آزادی” نیز مدام در حال تکرار است .
برعکس جلوه دادن حقایق یکی از خصوصیات بارز مسعود رجوی است. وی میخواهد با تلقین کردن به بقیه بقبولاند حرفهایی که گفته بود درست بوده و خیانت هایشان به آب و خاک ایران زمین با موفقیت ادامه دارد!
در خصوص این پیام با توجه به اینکه بنده در آن زمان در سازمان حضور داشتم عرض کنم که شرایط در اشرف استان دیالی که کلا تمام شده و مجاهدین از آنجا اخراج شده بودند، البته با کلی هزینه های سنگین از جانب ساکنین اشرف و نه شخص مسعود رجوی و یا سردمداران فرقه !
بعد از اشرف و انتقال ساکنین به کمپی موسوم به لیبرتی که حدودا دو سال در آنجا ساکن بودیم، در واقع کمیساریای عالی پناهندگان اسم آنجا را سرپل گذاشته بود زیرا باید از آنجا به یک کشور سوم منتقل می شدیم . بعد از مذاکرات بسیاری که وزارت خارجه آمریکا و اتحادیه اروپا انجام دادند النهایه قرار شد که نمایندگان اشرف به آلبانی رفته و با نخست وزیر آنجا ملاقات کرده و تعهداتشان را بدهند، که این موضوع فعلا بماند.
اما در آن شرایط که قرار شده بود از اشرف به لیبرتی انتقال صورت گیرد مدام در نشست های مختلف به دستور مسعود رجوی به ساکنین ابلاغ می شد که با انتقال به هر شکل ممکن مخالفت کنند. از کمیساریا گرفته تا بعضا آمریکائیهایی که می آمدند و در لیبرتی گشت میزدند و میرفتند و یا دیدارهایی که بعضا اشخاص می آمدند، خلاصه تمام هم و غم رجوی ممانعت و اشکال تراشی و ایجاد مانع برای عدم انتقال بود ، اما در ظاهر خودشان را نه تنها موافق انتقال نشان میدادند بلکه طلبکار هم بودند که ما آماده ایم ولی شما یعنی طرف حساب ها کمک نمی کنند !
اما وقتی که دیگر انتقال حتمی شده بود مسعود رجوی این پیامی که در فوق اشاره داشتم را به ساکنین لیبرتی فرستاد که آنرا علنی هم کرد زیرا همانطور که عرض کردم میخواست بگوید که با انتقال مخالفتی ندارد و مشکل از بیرون آنها می باشد، ولی برای ما که در داخل اشرف بودیم مثل روز روشن بود که مانع تراش و مخالف جدی انتقال همانا مسعود رجوی است . حتی ما در نشست هایی که داشتیم می فهمیدیم که سران سازمان نیز تمایل به انتقال دارند زیرا مشکلاتی که بوجود آمده بود دیگر قابل کنترل نبود و هزینه ماندگاری در اشرف و لیبرتی، جان آدم ها بود. حماقت های رجوی که تمامی نداشت ، خودش و زنش در ساحل امن نشسته بودند واز بقیه میخواستند که مقاومت کنند!
رجوی همیشه در نشست ها از تهدید اصلی مجاهد خلق میگفت ، به نظر او تهدید اصلی نه حکومت ایران بود و نه خانواده ، بلکه تهدید را در بورژوازی میدید ، در مفهوم ساده یعنی زیباییهای زندگی که عمدتا در غرب به چشم میخورد ، او میگفت که مجاهد را ضد ارزشهای بورژوازی زمین میزند . از این رو به هنگام انتقال در پیام های مختلف خطاب به ساکنین میگفت که مراقب ضد ارزشهای بورژوازی باشند .
قبل از انتقال تعداد قابل توجهی اعلام جدایی کرده بودند ولی به دلیل مشکلاتی که وجود داشت و رجوی مسبب اصلی آن مشکلات بود نمی توانستند از سازمان جدا شوند . به همین خاطر همان تعداد با حمایت های کمیساریای عالی پناهندگان بمحض انتقال به آلبانی در همان کشور از سازمان جدا شده و دنبال زندگی خودشان رفتند . بقیه هم به مرور زمان دنبال جدا شدن از سازمان بودند که تا همین حالا که خدمت شما این مطلب را تنظیم میکنم شاید غریب به هفتصد نفر از سازمان جدا شده و دنبال زندگی خودشان رفتند . طبق خبرهایی که دارم تعداد زیادی هم قصد جدا شدن دارند ولی با فریب ها و شانتاژهای رجوی فعلا در اردوگاه اشرف 3 نگهداری شده و به محض پیدا کردن فرصت مناسب یا رسماً جدا خواهند شد و یا اینکه فرار خواهند کرد .
یک اشاره ای به اشرفی نخستین یعنی همان مریم رجوی بکنم ، اشرفی نخستین اولین کسی بود که از اشرف فرار کرد و جان خود را نجات داد ، بعد هم که جناب مسعود خان جان خود را برداشت و مفقود شد ، ساکنان اشرف ماندند و یک کشتارگاه که گاه و بیگاه افراد کشته و یا مجروح می شدند. مسعود رجوی اسمش را رزم گذاشته بود ولی بطور واقعی زجر بود نه رزم . رزمی که شامل بالاترین سطوح رهبری سازمان نمی شد زجر بود و نه رزم.
به همین مناسبت بود که ته دل همه کسانی که به آلبانی منتقل می شدند قند آب می شد زیرا حداقل می دانستند که به خاطر خیره سریهای مسعود رجوی کشته نخواهند شد.
بخشعلی علیزاده