در قسمت دوم خدمت شما خوانندگان عزیز عرض کردم که سازمان تمام قد به جنگ با کمیساریای عالی پناهندگان رفته بود زیرا به شدت معتقد بودند که کمیساریا تمام اهدافش کمک به اعضای سازمان نبوده و نیست و قصد کمیساریا بهم ریختن تشکیلات رجوی است که تمام اقدامات کمیساریا نشات گرفته از همکاری دولت ایران با کمیساریا میباشد.
همین جا خدمت شما عرض کنم که واقعا سازمان و تمام رهبرانش ( ریز و درشت ) معتقدند که اگر کسی با سازمان همکاری و همراهی نکند پس یعنی که در حال پیشبرد اهداف رژیم ایران است، چه کاخ سفید باشد چه کاخ کرملین و یا همین کمیساریای عالی پناهندگان. اصلا برای خودشان هیچ منطقی ندارند، کسی و یا کسانی که با مجاهدین مخالف هستند لاجرم باید در خدمت اهداف حکومت ایران باشند، هر جایی که کم بیاورند سریع همین حرف را تکرار می کنند: در خدمت حکومت ایران هستند و یا بعبارت ساده تر که میگویند: مزدوران وزارت اطلاعات ایران!
فکر کنم این تناقض را خیلی ها فهمیده باشند و نیازی به توضیح بیشتر ندارد، خواستم عرض کنم که در این جا هم که کمیساریای عالی پناهندگان داشت به وظایف انسانی اش عمل میکرد رهبران سازمان انگ ماموران وزارت اطلاعات ایران را در خصوص کارمندان کمیساریای عالی پناهندگان بکار میبردند.
موضوعی که در داخل تشکیلات هم تبدیل به مضحکه شده بود و البته از طرفی تبدیل به تناقض بسیار بزرگ شده بود همین بود که افراد در درونشان این مسئله ایجاد شده بود که اگر حرف رهبران سازمان درست باشد یعنی که کمیساریای عالی پناهندگان مامورین وزارت اطلاعات ایران هستند پس باید نتیجه گرفت که حکومت ایران و به تبع آن وزارت اطلاعات ایران چقدر قدرتمند است که هر کسی را در هر جایی که دوست داشته باشند بخدمت می گیرد و منافع خودشان را تامین می کند، حتی زیر گوش ما در کمیساریا که مدام با آنها درارتباط هستیم!
به هر حال این واژه “مزدوران وزات اطلاعات ” را قطعاً که زیاد شنیده اید، در این رابطه هم استثنایی وجود نداشت و هر جا که کم می آوردند از این واژه استفاده میکردند و تلاش بر این بود که نمایندگان کمیساریا و کل کمیساریای عالی پناهندگان را جاسوس قلمداد کرده تا اعضای سازمان را از کمیساریا بترسانند، تا گرایش به سمت نمایندگان کمیساریا قطع شده و یا حداقل کاسته شود.
بدین ترتیب بود که در هماهنگی های کمیساریا قرار بر این شد که من به همراه حدود دویست نفر دیگر به آلبانی منتقل شویم.
حداکثر بار مجاز قرار بر بیست کیلوگرم بود و هیچکس نمی توانست بار بیشتری ببرد. وقتی مسئولین سازمان دیدند که من روی موضع خودم ایستادگی کرده ام لاجرم ترتیبات انتقال من و بقیه فراهم گردید. در یک نشستی که خانم مژگان پارسایی برای همان تعدادی که قرار شده بود منتقل شوند گفت: اصل بر این است که ما عراق را ترک نکنیم و این خواسته رهبری سازمان است ولی به دلایلی که میدانید ( فشارهای بین المللی ) قرار شده است که نفرات به ترتیب به آلبانی منتقل شوند. رهبری هم در این خصوص خیلی قیمت سنگینی پرداخت کرده است تا جان اعضایش را نجات دهد! در همان نشست باز به صورت جمعی گفته شد که اگر کسی نخواهد برود بگوید تا ما مسائلش را حل کنیم که من دیدم هیچکس از آن نفرات از رفتن منصرف نشده بودند و این بسیار برای رهبری سازمان گران تمام می شد که میدیدند کسی متمایل به ماندن در لیبرتی و عراق نیست.
موقع رفتن از کمپ لیبرتی گفته شد که نفری دویست دلار پول تو جیبی داده می شود تا اگر نیاز بود خرج کنید. به من و بقیه دویست دلار داده شد و روز انتقال به خروجی کمپ لیبرتی رفته و بعد از بازرسی بسیار شدید توسط اتوبوس هایی که کمیساریا آورده بود به فرودگاه بین المللی بغداد رفته و آنجا با کلی مسائل بالاخره سوار هواپیما شدیم و خروج از عراق کلید خورد.
به خوبی به یاد دارم که وقتی هواپیما از زمین کنده شد بخودم گفتم خداحافظ عراق، خداحافظ تمام بدبختیهایی که کشیدم، لحظات بسیار فرح بخشی بود، لحظات باور نکردنی رفتن از جهنم عراق، هیچگاه فراموشم نمی شود. همانطور که قبلا عرض کرده بودم هواپیما متعلق به خطوط هوایی کشور اوکراین بود، خلبان در هنگام پرواز خودش را معرفی کرد که من آنجا متوجه شدم که هواپیما متعلق به اوکراین است. بصورت معمول اگر از عراق کسی میخواست به آلبانی برود باید ابتدا به کشور ترکیه میرفت و از آنجا با تغییر هواپیما به آلبانی پرواز میکرد ولی بر اساس توافقاتی که انجام شده بود هواپیما مستقیم از بغداد به آلبانی و شهر تیرانا پایتخت آلبانی رفت. صبح بود که هواپیمای ما در فرودگاه تیرانا به زمین نشست. در قسمت چک مسافرین بعد از انجام شناسایی و انگشت نگاری به اتوبوس هایی منتقل شدیم که منتظر ما بودند. نفرات کمیساریای مستقر در آلبانی نیز در حال انجام وظایف انسانی خودشان بودند تا مسائل ما زودتر حل گردد و ما را به محلی که قرار بود منتقل کنند.
اتوبوس ها ما را به یک کمپ در تیرانا منتقل کردند، بعدا متوجه شدم که این کمپ متعلق به وزارت کشور آلبانی بوده و نفرات انتقالی سازمان ابتدا به آنجا برده می شوند. در داخل کمپ مسئولین آلبانیایی کمپ به ما خوش آمد گفته و در آنجا هر ده نفر به یک اتاق راهنمایی شدند. در قسمتی از کمپ نیز که تقریبا گوشه بود کسانی بودند که از قبل درخواست جدا شدن از سازمان را داده بودند. جالب است که بدانید بلافاصله بعد از استقرارمان مسئولین سازمان مراجعه کرده و گفتند پول هایی که در عراق به شما داده شده است را تحویل بدهید! تازه ما متوجه شدیم که کسی دلش به حال ما نسوخته، بلکه سازمان از این طریق داشت منابع مالی خود را به خارج از عراق منتقل میکرد.
حدودا سه ماه در آن کمپ بودیم، امکانات محدودی داشت، از سایر کشورهای دیگر بویژه از آفریقا تعدادی بودند، همچنان از کشور سوریه و عراق نیز تعدادی حضور داشتند که همگی منتظر تعیین تکلیف خودشان بودند. در زمانی که آنجا بودیم برخی چهره های آمریکایی یکبار به دیدن ما آمدند که توسط سازمان برایشان برنامه پذیرایی مفصلی تدارک دیده شد. یکبار هم معاون وزارت کشور آلبانی برای بازدید آمده بود که از ایشان و هیات همراهش استقبال گرمی به عمل آمد. همان جا من فهمیدم که ارتباطاتی بین سازمان و وزارت کشور در حال شکل گرفتن است و سازمان توانسته است از آنان در راستای اهدافش کمک بگیرد البته فی سبیل الله نبود و طبق معمول دلارهای آمریکایی هر کسی را از خود بیخود میکرد بخصوص در کشوری مثل آلبانی که فقر بیداد میکرد.
جالب است بدانید که در آلبانی مردم و دولت آلبانی احترام خاصی به آمریکایی ها میگذاشتند و از آنان به گرمی استقبال میشد. به هر حال بعد از مدتی ما را به یک کمپ دیگر که ظاهرا سازمان آنجا را اجاره کرده بود منتقل کردند. در آنجا به صورت نوبه ای قرار شده بود که کمیساریا با اعضای منتقل شده دیدار داشته باشد، رهبران سازمان هر کاری کرده بودند که نفرات کمیساریا را مجبور نمایند تا برای دیدار با اعضای سازمان به داخل کمپ بیایند ولی موفق نشده بودند و نمایندگان کمیساریا قبول نکرده بودند.
اولین باری که قرار شد ما به دیدار نمایندگان کمیساریا برویم جلسه توجیهی گذاشته شد. در آن جلسه گفته شد که نمایندگان کمیساریای مستقر در آلبانی با نفراتی که ما در عراق دیده بودیم خیلی فرق دارند و مثل آنهایی که در عراق بودند مزدوری رژیم ایران را نمیکنند. گفته شد که کلا خط کمیساریای مستقر در آلبانی کمک به سازمان است و اهداف ما را بیشتر و بهتر از کمیساریایی که در عراق با آنها سر و کار داشتیم درک میکنند. در آن جلسه توجیهی گفته شد هر کاری کرده اند که کمیساریا به کمپ بیاید آنان قبول نکرده اند و دیدارها به صورت خصوصی در محلی که متعلق به کمیساریا است انجام خواهد گرفت.
وقتی من به همراه تعدادی برای مصاحبه رفتیم و نوبت به من رسید ابتدا چک هویت فردی انجام شد و سپس اولین سوالی که از نفرات شد این بود که آیا قصد دارد در سازمان بمانید؟!
خب وقتی من این سوال را شنیدم احساس خوبی پیدا کردم و بلافاصله گفتم نخیر، من نمی خواهم در سازمان بمانم و اینرا در عراق نیز به همکاران شما گفته ام و دنبال انتقال به کشوری هستم که برایم امن باشد و به من قول داده شده بود که اینکار انجام خواهد شد.
متاسفانه در آنجا این امکان فراهم نبود که بخواهم همانجا اعلام جدایی کرده و دیگر به کمپ برنگردم. اما اصل حرفم را گفتم و آنان گفتند که باید خودتان اقدام به جدایی کرده و از کمپ خارج شوید تا بعدا مسائل شما حل و فصل گردد.
احساس میکردم که نمایندگان کمیساریای عالی پناهندگان از طرفی زیر فشار هستند نفراتی که قصد خروج از سازمان را دارند را فعلا نپذیرند تا بعد ببینند چکار می شود کرد. لذا درخواستی که من دادم مورد قبول واقع نشد و گفته شد فعلا این امکان برایشان فراهم نیست که پذیرای کسی باشند!
ادامه دارد…
بخشعلی علیزاده