مهدی جان ، برادر عزیزم
می دانی که من و احمد هم حدود 3 سال در سازمان ضد انسانی مجاهدین خلق گرفتار بودیم. ما به ماهیت پوچ سازمان پی بردیم و تلاش کردیم خودمان را نجات بدهیم. ما فهمیدیم که سازمان مجاهدین سرابی بیش نیست و شعارهایش هیچ کدام بویی از حقیقت ندارد.
برادر عزیزم باور کن که مریم رجوی برای رسیدن به منافع خودش شماها را گرفتار نموده است و همه شما بازیچه دست او هستید.
داداش گلم من و احمد بعد از رهایی از بند اسارت فرقه رجوی توانستیم برای خودمان زندگی تشکیل بدهیم و ازدواج کنیم. اکنون صاحب فرزندانی هستیم و طعم شیرین پدر شدن و خانواده داشتن را چشیده ایم. تمام اینها که نیاز و حق طبیعی هر انسانیست، خط قرمز سازمان ضد انسانی مجاهدین میباشد. من به عنوان داداش بزرگت از تو خواهش میکنم برای یک لحظه هم شده به خودت بیایی و از سرابی که سران سازمان ضد انسانی مجاهدین برایت درست کرده اند بیرون بیایی و به فکر آینده خودت باشی و با رها شدن از این فرقه کاملا غیر انسانی برای خودت زندگی تشکیل بدی و آزادانه زندگی کنی.
مهدی جان ، ان شالله به زودی خبر مسرت بخش رهاییت را بشنوم و برای این روز لحظه شماری میکنم.
برادرت – جمشید – رها شده از فرقه رجوی
پی نوشت:
جمشید سرایی که در سال 1381 برای کاریابی عازم کشور ترکیه شد، در آنجا توسط دلالان انسان فرقه رجوی گرفتار شده و به عراق منتقل میشود. جمشید در باب چگونگی پذیرش و جذب برادرش چنین میگوید: من خودم توسط افرادی که برای سازمان مجاهدین دلالی میکردند گول خوردم و برای کار با دستمزد بالا به عراق رفتم و به محض ورود به پادگان اشرف در قسمت پذیرش فرم هایی را که شامل مشخصات خودم و شماره تماس ها و آدرس بود را دادند تا پر کنم ولی متاسفانه بعد از تحویل آن فرم ها و از روی شماره تماسی که نوشته بودم سران مفلوک سازمان مجاهدین بدون اجازه از من با برادرانم از طرف من تماس گرفتند و آنها را با حیله و نیرنگ که برادرت جمشید کار خوبی پیدا کرده و برای شما هم موقعیت خوبی درست کرده از آنها برای آمدن به پادگان اشرف دعوت کردند که متاسفانه دو تن از برادرانم گرفتار فرقه رجوی شدند.
یکی از آن ها به نام احمد توانست بعد از من خودش را نجات بدهد و اما متاسفانه مهدی که در داخل فرقه رجوی با نام مستعار پویا شناخته می شود تاکنون نتوانسته مسیر درست را پیدا کند و هنوز بعد از بیست سال گرفتار ذهنی فرقه رجوی است.