چنانچه در قسمت قبل گفتم رجوی در نشستی که برگزار شده بود، گفت: کار عظیمی در پیش داریم. مسئولین شما توجیه هستند. مریم به من گفت نشست عمومی برگزار کن و همه را توجیه کن. در ادامه گفت هیچ کس برای نظر دادن پشت میکروفون قرار نگیرد. در آخر نشست اگر فرصتی بود هر کسی پیشنهادی یا انتقادی داشت برود پشت میکروفون . پس همه گوش کنند می خواهیم ارتش را گسترش دهیم. چگونه؟! من با صاحبخانه (صدام) صحبت کردم و مکانهای جدید گرفتم. شماها به مقرهای جدید منتقل می شوید. مقرهایی که از پادگان اشرف منتقل می شوند تمام امکانات مقر خود را به مقر جدید منتقل می کنند.
قابل توجه تمام برادران! هیچ خواهری با شما در مقرهای جدید مستقر نمی شود. فقط در هر مقر 4 الی 5 خواهر مستقر می شوند به عنوان رهبری فرمانده مقر، معاون فرمانده مقر، پرسنلی، کارهای خدماتی فرمانده مقر و معاون مقر و مسئول آموزش نفرات مقر . برای هر مقر خواهران رده بالا را در نظر گرفتیم تا ذهن برادران در مقر بسته شود و با عینک جیم به آنها نگاه نکنند . ( بعد از انقلاب من در آوردی مریم قجر آنقدر وضع تشکیلات خراب شده بود که قابل کنترل نبود رجوی تیر خلاصش را داشت به همه می زد).
رجوی در ادامه گفت تمام خواهران در پادگان اشرف باقی می مانند. این طرح مریم است . چرا این کار را کرد؟ چون می خواهیم همه برادران نسبت به انقلاب مریم آب بندی شوند .
رجوی مقرهای جدید را به همه ابلاغ کرد. فرمانده مقر ما زهره قائمی بود و در عماره عراق بود. مقر ما را بنام موزرمی نام گذاری کرده بودند. مقرها در کوت و بصره و …. بایستی مستقر می شدند.
نشست رجوی به اتمام رسید و وقتی به مقر برگشتیم پچ پچ نفرات بلند شد. یکی می گفت این دیگر چه کاری ست؟! یکی می گفت خدا می داند چه بلایی بر سر ما می خواهند بیاورند و …..
گزارش به فرمانده مقر رسیده بود. یک شب سر شام یکی از کادرهای مقر میکروفون را بدست گرفت و گفت بعد از شام کسی سالن را ترک نکند. خواهر زهره با همه کار دارد. بعد از شام زهره قائمی معدوم رفت پشت میکروفون و گفت گزارشهای زیادی بدست رسیده که فضای محفلی در مقر راه افتاده و یک سری مخالف رفتن به مقر جدید هستند. من می دانم مشکل شما چیست! چون برادر مسعود تمام خواهران را از مقرها جمع کرد و خواهری در مقر باقی نمی ماند، بهم ریخته اید. این یک دستور است و هر چه سریعتر بایستی از اشرف کنده شویم و در مقر جدیدی که به ما دادند مستقر شویم. بحث من با شما تمام شد، آمادگی حرکت را داشته باشید .
دقیقا یک هفته بعد مقر ما به سمت مقر جدید حرکت کرد. حدودا 500 کیلومتر با اشرف فاصله داشت. در مسیر پدر ما را در آوردند هوا گرم بود و صنفی درستی به ما نداده بودند. صبح زود خودروها به صورت ستونی به خط شدند و حرکت کردیم. شب به مقر جدید رسیدیم. خودروها را در مقر پارک کردیم. شام ناچیزی خوردیم و در کنار خودروها استراحت کردیم. صبح ساعت 8 ما را بیدار کردند. هنگام صبحانه خوردن اطراف را نگاه می کردم مقری وجود نداشت. یک سری ساختمان مخروبه و غیر قابل استفاده بودند. یکی از کادرهای فرقه گفت این محل مربوط به نیرو هوایی عراق است و بستگی به خودمان دارد که چگونه اینجا را تبدیل به گلستان کنیم. آسایشگاهی وجود نداشت که بشود در آن استراحت کرد! چند روز کار ما شده بود نظافت مقر به آن بزرگی و مواقع استراحت در کنار خودروها استراحت می کردیم. از قبل تمام هماهنگی ها را انجام داده بودند. بعد از چند روز ماشین آلات مربوط به ساخت و ساز وارد مقر شدند. متعلق به شرکت فاو عراق بود. می خواستند در مقر چند آسایشگاه، سالن غذا خوری و یک سنگر ضد موشک برای فرمانده مقر و معاون مقر ساخته شود . تمام این بگیر و ببندها برای این بود که مردها کلا از اشرف دور شوند و به قول رجوی مردها آب بندی شوند . رجوی در یک نشستی به شورای باصطلاح رهبری خودش گفته بود تا می توانید از مردها کار بکشید تا ذهنشان دنبال هیچ خواهری نرود!
در مقری که بودیم صبح تا غروب مثل برده از ما کار می کشیدند. هنوز هیچ زنی در مقر نبود. منتظر بودند مقر موزرمی کاملا آماده شود و خانمها تشریف فرما شوند. درست حضور ذهن ندارم فکر کنم یک سالی ساخت و ساز شرکت فاو به طول انجامید. بعد از یک سال مقر موزرمی شکل گرفت. ساخت و سازها که پایان یافت، زهره قائمی و فرزانه میدان شاهی به عنوان معاونش به همراه سه زن دیگر به مقر منتقل شدند.
زنها به سالن غذا خوری مراجعه نمی کردند و در کتیبه ( محل استراحت خودشان ) وعده های غذایی را می خوردند. در مقر بین نفرات درگیری پیش می آمد، همه خسته شده بودند. چند نفر درخواست کرده بودند بروند دنبال زندگی خودشان. فکر کنم هفت الی هشت نفر بودند. آنها را از جمع جدا کردند و در یک ساختمان قرنطینه کردند و بصورت نوبه ای آنها را صدا می زدند و برای آنها نشست می گذاشتند. اوضاع بهم ریخته ای در مقر داشتیم.
زهره قائمی خیلی کم به مقر موزرمی می آمد و در مقر بدیع در کنار رجوی بود. معاون مقر فرزانه می خواست خودی نشان دهد. در مقر شام جمعی همراه با برنامه های جمعی راه انداخت. وقت استراحت را بیشتر کرده بود. کیفیت غذا را بالا برده بود می خواست نفرات مقر از فضای مُرده ای که در درون آنها حاکم بود، خسته نشوند. اما هر کاری می کردند سرشان به سنگ می خورد . محفل در مقر بیداد می کرد. بعد ها از دوستانم خبردار شدم اوضاع ما بقی مقرها هم بهتر از مقر ما نبود.
بعد از مدتی همه را در سالن غذا خوری جمع کردند. ظاهراً قرار بود با حضور زهره قائمی نشست برگزار شود. زهره قائمی وارد سالن شد و میکروفون را بدست گرفت و بدون مقدمه شروع کرد به بد و بیراه گفتن به همه و در ادامه گفت شما خیلی نامرد هستید. این همه بحث های برادر کجا رفت؟ خبر دارید برادر از دست همه شما بهم ریخته؟ چرا اقدام به فرار می کنید؟ محفل در مقر بیداد می کند. فکر کردید می توانید خودتان را به آن طرف مرز برسانی؟! کور خواندید چند نفری که از مقر فرار کرده بودند، دستگیر کردیم و آنها را تحویل دولت عراق دادیم. معلوم نیست چه بلایی بر سر آنها آمده. وضعیت شما قابل قبول نیست ما همچین وضعیتی را تحمل نمی کنیم. از این پس هر کسی چوب لای چرخ ما بگذارد به شدت با او برخورد می کنیم.
ادامه دارد …
فواد بصری