تاوان استفاده از زبان مادری در سازمان مجاهدین خلق

در سازمان مجاهدین خلق تکلم به زبان مادری ممنوع و حتی ضد ارزش به حساب می آمد. کسی جرأت نمی کرد حتی در خلوت با هم ولایتی خود به زبان مادری تکلم کند. فی الواقع به گونه ای جا انداخته بودند که یک دست بودن و یک زبانی هم بندی از بندهای ضرورت پیش بردن مبارزه است و هر عضوی آنرا نقض کند اصول اولیه مبارزه را سوراخ کرده و نقض ضوابط مبارزه است .
دریک کلام تکلم به زبان مادری تاوان داشت، بعضأ تاوانی سخت !

در سال 1370 بعد از عملیات معروف به مروارید (کردکشی) مجاهدین خلق به دستور صدام در جاده های بین اقلیم کردستان و دولت مرکزی دژبانی های (ایست و بازرسی) متعددی زدند و به شدت رفت و آمد کردها را کنترل می کردند و به شدت کردها را تحقیر می کردند و با اذیت و آزارهای زیاد مانع از حمل و نقل هرگونه مواد غذایی و سایر مایحتاج به سمت اقلیم کردستان شدند .

در یکی از آن روزها فردی از کردها به دستور دژبانی (ایست) مجاهدین توجه نکرد و بدون توقف از جلو آنها عبور کرد. برای همین عبور ساده یک خودروی شخصی مجاهدین با دو خودروی تیربار و دو گروه گشت آماده در یک کیلومتری دژبانی او را متوقف و با شلیک و ایجاد رعب و وحشت در منطقه فرد مورد نظر را زیر مشت و لگد گرفتند .

در آن لحظه من به عنوان یک کرد تحت تاثیر قرار گرفتم و تنها کاری که از دستم برآمد، این بود که بعد از خونین و مالین شدن فرد مورد نظر، با زبان مادری با یک جمله وی را دلداری دادم و آن شخص چون احساس حمایت از من در میان مشتی جانی و تروریست کرده بود، خودش را به پشت من انداخت و کمک خواست. من بطور غریضی از وی، کلامی هم شده دفاع کردم و مانع کتک کاری بیشتر آن شخص شدم . این قضیه بعد از طی مراحلی خشن به پایان رسید و من به اتفاق گروه به مقر برگشتیم .

جلسه اضطراری گذاشته شد و مسئولین فرقه در آن مقر مرا به عنوان خائن به رهبری فرقه سوژه نشست کردند و جمعی از فالانژهای تندرو فرقه ای مرا احاطه کردند و مورد ضرب و شتم و اهانت های قومیتی قرار دادند و از من خواسته شد که در جمع از بیان آن جمله که به آن فرد گفته بودم، ابراز پشیمانی و انزجار کنم. به دلیل مقاومت من آنها بعد از یک سیکل فرقه ای و تشکیلاتی، قصد گرفتن اعتراف و ابراز ندامت داشتند که من مقاومت کردم و درنهایت این درگیری و فشار ادامه داشت تا اینکه چند روز بعد همان فرد کرد کتک خورده با چند نفر از اعضای خانواده اش منجمله همسر و فرزندش با یک وانت باری مقداری محصولات سیفی جات مثل هندوانه و خیار و … به درب مقر فرقه آمدند و با نیت صاف محلی خود سراغ فردی را گرفته بودند که به زبان مادری آنها صحبت کرده و از او حمایت کرده بود تا آن هدایا ( بار وانت) را به وی بدهند بعنوان سوغات محل .

این کار مثل بنزین روی آتش شد و مجددأ فرقه مرا مورد تهمت قرار داد که مثلا من با کردها ارتباط داشته ام و این میوه و محصولات را حساب شده و طی سناریویی برای مسمومیت اعضای فرقه سفارش داده ام! در صورتیکه همه می دانند اینگونه کارها در چارچوب فرقه ای محال بود .

خلاصه تا چند ماه به خاطر یک کلمه تکلم به زبان مادری من تحت برخورد وحشیانه قرار گرفتم .

عباس کرمی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا