در قسمت قبل از ورود مجاهدین خلق به فاز نظامی گفتم. در تاریخ 28 خرداد 1360 سازمان اعلامیه شماره 25 خود را که حاکی از شروع یک جنگ مسلحانه تمام عیار برعلیه جمهوری اسلامی بود، صادر کرد. که همه و از جمله هواداران را در بهت و نگرانی فرو برد.
با ترور صدها نفر از نیروهای هوادار انقلاب اسلامی و راه اندازی موجی از انفجار و ترور در داخل کشور، دولت وقت هم پاسخ آن را با دستگیری نیروهای وابسته به مجاهدین خلق داد. بدین ترتیب رویارویی نظامی با دولت وارد فاز نظامی شد. رجوی پیش بینی کرد که جمهوری اسلامی در مدت 6 ماه سرنگون خواهد شد. بر اساس تحلیل رجوی در جمع بندی یکساله با ترور رهبران و نیروهای نظامی و هواداران وفادار جمهوری اسلامی طلسم اختناق شکسته خواهد شد و ترس مردم فرو می ریزد و آنها فرصت خواهند داشت که به خیابانها بریزند و کار رژیم را یکسره کنند!
ولی اوضاع و شرایط دقیقا برخلاف تحلیل های رجوی پیش رفت. خانه های تیمی و پایگاههای نظامی مجاهدین خلق یکی پس از دیگری ضربات سخت و مهلکی دریافت کردند. اکثریت نیروها دستگیر و یا به کردستان عراق گریختند. مسعود رجوی هم که وعده سرنگونی 6 ماهه را داده بود به همراه بنی صدر در 7 مرداد سال 60 به فرانسه گریخت.
من نیز در آبان ماه سال 60 ارتباطم با سازمان قطع شد و همانند صدها هوادار دیگر به زندگی مخفی رو آوردم. بسیاری از هواداران دستگیر و زندانی شدند. بعد از چندسال دربدری و بی سرپناهی و تحمل سخت ترین شرایط از طریق مرز زاهدان از ایران خارج و به پایگاه الهی در شهر کراچی رفتم و مجددا به سازمان وصل شدم. شرایط سخت زندگی مخفی و بدترین وضعیت معیشتی و مواجه با انواع بیماری های مختلف را صرفا با همان رویاهای شیرین کودکانه سپری می کردم. هنوز در خلوت صادقانه و رویای شیرین کودکانه خودم فکر می کردم که سرانجام این شرایط سخت سپری و روزهای خوش و آسان مردم ایران با پیروزی ومحقق شدن آرمانهای مجاهدین خلق به بار خواهد نشست.
رجوی در 17 خرداد سال 65 به عراق رفت و با بستن قرارداد همکاری با دولت صدام چندین قرارگاه و پایگاه را بدست آورد. با تعیین محل استقرار، تعداد زیادی از کشورهای اروپایی و داخل کشور که عمدتا اعضای زندانی آزاد شده بودند به عراق وارد شدند. حضور من در خاک عراق و پادگان اشرف و بدنبال آن سازماندهی و پذیرش مسئولیت در قسمت های مختلف در حقیقت سرآغاز دسترسی به واقعیت های واقع بینانه و فهم تناقض شکل و محتوا در تشکیلات مجاهدین خلق بود. خاطراتی که در پی محقق کردن رویاهای شیرین کودکانه و بدون تلاش برای ورود به هرگونه چالش و واقعیت صرفا براساس احساس و شور فتوح دوران نوجوانی مجاهدین خلق را برگزیده بودم. برخورد احساسی با واقعیت هایی که در خوش بینانه ترین شکل و البته اعتماد مطلق به مسعود رجوی شکل گرفته بود با ورود به مناسبات مجاهدین خلق در اشرف حباب آن ترکید. همکاری نظامی با ارتش صدام در جنگ تجاوزکارانه برعلیه ایران، به اسارت گرفتن سربازان ایرانی در جبهه و انتقال آنها به پشت جبهه و تحویل به استخبارات ارتش صدام برای بازجویی و شکنجه و تخلیه اطلاعات، همکاری اطلاعاتی در جنگ موسوم به شهرها، و دادن گرا مناطق مسکونی و اداری بخشی از فعالیت غیر متعارف جریانی بود که روزی مجاهدت برای خلق و میهن را یدک می کشید.
در بعد مناسبات داخلی که شعار اصلی اش بر آزادی عقیده و حق انتخاب آگاهانه مبتنی بود، اعضا از هرگونه حق آزادی تماس و داشتن عقیده محروم بودند، اعضا از دسترسی به اطلاعات آزاد واخبار و وسایل ارتباط جمعی مستقل ممنوع شده و تمام منبع کسب خبر آنها به نیم ساعت اخبار سانسور شده که توسط مسئولین مجاهدین خلق دست چین شده بود در تلویزیون موسوم به سیمای آزادی خلاصه میشد. ازدواج و تشکیل خانواده گناهی نابخشودنی و مرز سرخ تشکیلات اعلام شد و تمامی احساسات و عواطف و میل به ارتباط مشروع و قانونی با جنس مخالف ممنوع شد.
تحت تاثیر همین سرکوب عنصر مجاهد خلقی که جسارت و خودسازی از مهم ترین ویژگی او تعریف میشد تحت تاثیر یک نگاه به جنس مخالف و یا حتی ارتباط دو زوج از پرندگان در پادگان اشرف در هم می شکست و متناقض میشد، و مسئولین مجاهدین خلق از این وضعیت شکننده اعضا در نشست های موسوم به غسل هفتگی برای درهم شکستن وجهه و اقتدار اعضا در انظار دیگران بیشترین سو استفاده ها را می کرد. هر گونه احساس و دلتنگی و یادآوری خاطرات مشترک خانوادگی و داشتن عکس ممنوع شد و اعضا در چنین مواردی تحت برخورد شدید قرار می گرفتند. موج بازداشت ها و زندانی کردن اعضای ناراضی فقط به اتهام حق انتخاب خروج از تشکیلات در گسترده ترین شکل آن رسمی و قانونی گردید، رجوی رسما در نشست عمومی اعلام کرد جرم اعضایی که در خواست خروج از مجاهدین خلق بدهند 5 سال زندان در اشرف و سپس زندان و اسارت طولانی مدت در زندان ابوغریب خواهد بود.
و بدین ترتیب حق انتخاب آزاد مسیر زندگی را هم از اعضا سلب نمود. اعزام فرزندان اعضا به خارج از عراق به بهانه تهدیدات جنگ و مسائل انسانی و سپس برگرداندن آنها به عراق در قالب کودک سرباز وشرکت دادن شان در عملیات جنگی که به کشته شدن تعدادی از آنها گردید جنایت دیگری از جانب رجوی به خانواده های آنها بود. خانواده های اعضا در ایران بدون هیچ جرم وگناهی از دیدار ویا تماس با وابستگان خود محروم شدند و سالهاست که در حسرت شنیدن صدای عزیزشان ویا دیدن چهره او بسر می برند. با نگاهی گذرا به این مجموع تحولات و اتفاقات بخوبی می توان وضعیت و شرح حال اعضایی که روزی با رویاهای شیرین کودکانه و بصورت احساس و شور به مجاهدین خلق پیوسته بودند اکنون در مقر مجاهدین در آلبانی بعد از بیش از چهل سال به واقعیت های تلخی بصورت واقع بینانه رسیده اند. این واقعیت های تلخ که توام با درک واقعیت ها نسبت به ماهیت مجاهدین خلق است با قدری اراده و جسارت بیشتر بدون شک به اتفاقات شیرین رهایی از اسارت بشکل واقعی منجر خواهد شد، وبدین ترتیب رنج واسارت سالها پایان خواهد پذیرفت. به امید آن روز
علی اکرامی