درد دلی با همسرم علی ابراهیمی ساکن در کمپ مجاهدین خلق

پسرمان مهدی از دنیا رفت

علی جان همسر عزیزم سلام. امیدوارم که تو خوب باشی، راستش چه بگویم از روزگار فراق و بی خبری این سالها از تو؟! واقعا نمی دانم از کجا برایت تعریف کنم. همسر عزیزم وقتی در جنگ اسیر شدی دو فرزند خردسال داشتیم و من بخاطر اینکه تو برای دفاع از وطن رفته بودی و اسیر شدی سعی کردم بار سختی زندگی را تحمل کنم تا تو برگردی، به پایت نشستم و بچه های عزیزمان را در صحت و سلامت بزرگ کردم و بخاطر اینکه محتاج دیگران نباشیم آستین بالازده و آبرومندانه برای تامین معاش خودم و بچه ها کار کردم.خلاصه وجدانم راحت بود که بچه هایت را به نحوی تربیت کردم که وقتی برگشتی بتوانی به وجودشان افتخار کنی و آنها هم به پدری مثل تو افتخار کنند. در یک کلام من عمرم را به پای تو گذاشتم تا برگردی .

علی جان وقتی جنگ تمام شد خوشحال شدیم که بزودی برمی گردی اما اینگونه نشد و متاسفانه با بازگشت اسرا به وطن خبری از بازگشت تو نشد. فقط خدا می داند که آن زمان چه بر ما گذشت. من هرشب درتنهایی فقط گریه می کردم. تا مدتها نمی دانستم به بچه های مان که دیگر بزرگ تر شده بودند چه جوابی بدهم. چون مرتب سئوال می کردند پس بابای ما کی بر می گردد؟!

بعد از کلی پیگیری از چرایی عدم بازگشت تو متاسفانه خبر پیوستنت به گروه مجاهدین خلق را به من دادند که با شنیدن آن انگار دنیا را بر سرم خراب کردند. چرا که ما از آن زمان به بعد بجای افتخار به تو می بایست وجودت را مخفی می کردیم. چون این گروهی که تو نزد آنها رفته بودی بخاطر همکاری با حکومت صدام در زمان جنگ چهره خوبی در بین مردم نداشتند و ندارند. بهرحال زمان گذشت و من همچنان پیگیر کسب خبر از وضعیت تو بودم. وقتی در عراق بودید چند بار تا پشت سیاج کمپ اشرف آمدم به این امید که شاید تو را ببینم اما مسئولین از خدا بی خبر مجاهدین خلق نه تنها نگذاشتند تو را ببینم بلکه کلی توهین و ناسزا بارم کردند و من درنهایت ناامیدانه به کشور بر گشتم. دورانی دربیخبری از تو گذشت و من هرچه بود و با هر زحمت و البته با عزت بچه ها را بزرگ کردم و به لطف خدا امورات زندگی چرخید. مهدی زن گرفت و صاحب دو فرزند دختر بنام آرینا و ادرینا شد. او بعد از مدتی کار در اهواز چند سال پیش به بندرعباس رفت و در یک شرکت پخش مواد غذایی مشغول به کار شد. حسین هم الان نزد دایی اش کار می کند و با همسرش با خودم در یک منزل اجاره ای زندگی می کند.

اما علی جان همسر عزیزم بعد از تحمل سالها دوری و بی خبری از تو ، بعد از سالها تحمل رنج و زحمت بزرگ کردن بچه ها و رساندن آنها به یک زندگی آبرومندانه، اکنون دچار غم بزرگی شدم، غمی که جگرم را سوزاند .

غم فوت پسرمان مهدی براثر سانحه تصادف را می گویم. 13 آذرماه بود که او در حین بازگشت از کار ، ماشینش واژگون می شود و فوت می کند و بنا به خواست همسرش او را در شهر داراب به خاک سپردیم. چون همسرش قرار است در کنار خانواده اش در شهر داراب زندگی کند که چند روز دیگر هم مراسم ختم چهلمین روز درگذشتش را برگزار می کنیم.

راستش بعد از درگذشت مهدی خواستم برایت نامه بنویسم اما دستم به قلم نمی رفت. حالا قبل از برگزاری مراسم چهلم او فرصتی پیش آمد و توانستم برایت نامه بنویسم هرچند نمی دانم واقعا این نامه بدستت می رسد یا نه اما باید آن را می نوشتم به امید اینکه شاید بدستت برسد. باید درد دلم را با تو می گفتم به امید اینکه به این حقیقت برسی که بدانی دیگر انصاف نیست این همه دوری و بی خبری از خانواده ات . البته می دانم چنین وضعیتی را رهبران از خدا بی خبر مجاهدین برایت درست کردند. علی جان دختران مهدی بعد از فوت پدرشان دچار افسردگی شدید شدند. الان آنها نزد پدربزرگشان در شهر داراب هستند و چون الان پدر ندارند خودم مجبور هستم با کار کردن بیشتر مخارج آنها را هم در این شرایط سنی که دارم تامین کنم. واقعا خسته شدم گاهی اوقات از خدا گلایه می کنم و می گویم ای خدای مهربان خسته نشدی از این همه امتحان کردن من؟ چه کنم واقعا دلم پر از غصه و درده، سالها غصه خوردن از دوری تو و حالا هم غصه از دست رفتن فرزندمان مهدی نصیبم شده است.

علی جان همسرم باورکن حرف برای گفتن با تو زیاد داریم. 40 سال دوری بین ما و تو با این چند خط تمام نمی شود. دیگر عرضی ندارم اما امیدوارم به خودت بیآیی و به خاطر شادی روح فرزندمان مهدی هم که شده تصمیم بگیری تا نزد ما برگردی، گذشته ها هرچه بوده تمام شده. اما الان باورکن بیش از هر زمان دیگر لازم می بینم در کنار ما باشی. حسین و همسرش الان در کنارم نشستن و دارم می بینم که آنها دارند اشک می ریزند و خودم هم وقتی اشک ریختن های آنها را می بینم دلم بدرد می آید فقط یکبار دیگر از خدا می خواهم که تو را صحیح و سالم نزد ما برگرداند. به امید آن روز

به امید دیدار دوباره ات .

همسرت مهوش

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا