
آقای محمدرضا مبین در مطلبی با عنوان “به مناسبت درگذشت علیرضا معدنچی” در سایت نجات نوشته است:
“هرگز یادم نمی رود که جمعه عصرها، علی صفا یا همان علیرضا معدنچی برگه ای در دست می گرفت و در نشست سیاسی هفته قرارگاه، شروع به حرافی حول محورهای دست نوشته دستوری تشکیلات می کرد و جالب هم اینکه هیچ کس از حرفهای بی سر و ته و تکراری او سر در نمی آورد.”
یادم آمد که من هم مدتی مسئول برگزاری نشست سیاسی هفته در قرارگاه انزلی در مجاورت شهر جلولا بودم که هر جمعه عصر برگزار می شد. برگه ای از جانب مسئولین بالا می آمد که طبق آن برای اعضا نشست سیاسی گذاشته شود. یک میزان حرف های بی سر و ته و تکراری بیان می شد و نهایتا به شکلی بی ربط نتیجه گیری می گردید که رژیم بزودی سرنگون می شود. هفته بعد باز همین سناریو به شکل دیگری تکرار می گردید و باز همان نتیجه بیان می شد.
به یاد دارم که در پایان یکی از این نشست ها آقای محمد رزاقی که بعدا در عراق از فرقه رجوی جدا شد و به فرانسه رفت و اخیرا به وطن بازگشته است نزد من آمد و به شکلی که کسی متوجه نشود پرسید: “برادر رحیم (نام تشکیلاتی من)! واقعا خسته نشدی اینقدر هر هفته رژیم را سرنگون می کنی؟ بیا فقط یک هفته به رژیم استراحت بده و سرنگونش نکن. پدر این رژیم درآمد بس که هر جمعه عصر سرنگونش کردی.” من جز سکوت واکنش دیگری نداشتم که ابراز کنم و این حرف حق او بین خودمان ماند و جایی گفته نشد.
به قول مجله آلمانی اشپیگل، مجاهدین خلق در کپسول زمان گیر کرده اند. کسانی که در قرارگاه های مجاهدین خلق بدون ارتباط با جهان خارج محبوس هستند، با اعمال روش های کنترل ذهن مخرب، گذر زمان را حس نمی کنند و متوجه نیستند که در حال حاضر چند سال دارند و در چه برهه ای از زمان زندگی می کنند و چند سال است که وعده سرنگونی می شنوند.
هر از چند گاهی متأسفانه خبر فوت یکی از اعضا اعلام می گردد که فقط افسوس برای ما و خانواده هایشان می ماند که چگونه این افراد بازیچه دست مسعود رجوی شدند و عمرشان تباه گردید و خانواده هایشان برای سالیان سال بدون هیچ گونه ارتباط در رنج و حرمان فرو رفتند.
ابراهیم خدابنده
با سلام ، خدمت دوستان و خوانندگان عزیز،
بله ، همانطوریکه آقای مهندس خدابنده از مجله ی آلمانی اشپیگل نقل کردند:
” به قول مجله آلمانی اشپیگل، مجاهدین خلق در کپسول زمان گیر کرده اند. کسانی که در قرارگاه های مجاهدین خلق بدون ارتباط با جهان خارج محبوس هستند، با اعمال روش های کنترل ذهن مخرب، گذر زمان را حس نمی کنند و متوجه نیستند که در حال حاضر چند سال دارند و در چه برهه ای از زمان زندگی می کنند و چند سال است که وعده سرنگونی می شنوند.”
ما هر جمعه در نشست های سیاسی هفته ، در بحثی یک طرفه، همه شنونده بودیم و حق اظهار نظری نداشتیم و گذر زمان را حس نمی کردیم که با این بحث های تکراری ، این عمرمان است که سرنگون می شود و تلف می شود و نه رژیم. امروز سالها از آن نشست های پوشالی می گذرد و ما اکنون بیشتر از آنروز درک می کنیم که چه بلاهائی سرمان می آوردند. امروز خوشحالم که با گذر از همه ی آن ابتلائات ، ما موفق شدیم آن کپسول منجمد زمان را شکسته و وارد زندگی شیرین شدیم و از لحظه لحظه ی آن لذت می بریم. امیدوارم به همت دوستان و خانواده ها و با تلاش حداکثر بتوانیم قدمی در راستای آزادی تک تک دوستان سابق مان برداریم.