
بهار پاییزی ۱۹ فروردین که در کاهنامۀ فرقه رجوی ثبت و ضبط شده از آخرین جنایت های این فرقه در عراق و در راستای حذف نیروهای مخالف بود. البته قصد پلید دیگری نیز در کار بود و آن مظلوم نمایی و توجه جوامع بین المللی به وضعیت فرقه بود تا شاید بتوانند با محکوم کردن دولت عراق در اشرف باقی بمانند. اما خونهای پاک ریخته شده نیروهای فریب خورده گریبانگیر آنها شد و به سرعت اشرف را تخلیه و اشرف به زباله دان تاریخ پیوست.
اینجانب فریدون ابراهیمی جداشده از فرقۀ رجوی که از نزدیک شاهد این درگیری ها بودم خلاصه ای از این روز خونین که در خاطراتم می باشد را به رشته تحریر در می آورم.
دولت مستقل و مردمی کشور عراق پس از سقوط صدام طی حکمی تصمیم به جمع آوری و تحویل قرارگاه اشرف از مجاهدین شدند. از اینرو در مقاطع زمانی مختلف و متعدد تذکر به رجوی جهت تخلیه اشرف داده شد. اما رجوی با گستاخی تمام از این دستور سرباز میزد و برای ماندن در قرارگاه پافشاری کرده و قرارگاه اشرف را از آن خود میدانست. طی این کشمکش ها بین رجوی و دولت عراق در ابتدای سال ۱۳۹۰ که نوزده روز از بهار سپری می شد ، رجوی خون آشام و همدستانش با فرا رسیدن فصل بهار و شمیم عطر گلهای بهاری ، در یک عمل خبیثانه و ناباورانه بهار آن سال دل انگیز را به پاییزی غم انگیز تبدیل کردند.
در این طرح اهریمنی رجوی ملعون افرادی را که در دل و جسم شان شکوفه های آزادی و جدایی از فرقه را می پروراندند به یکباره سوزاند. در این جمعه سیاه، رجوی ملعون مانند گذشته که بدنبال سیاست شهید سازی و خونریزی بود با یک عملکرد از قبل برنامه ریزی شده که روزها و ساعت ها وقت صرف آن کرده بود عده ای از مزدوران و مسئولین رده بالای خود را برای مقابله با نیروهای عراقی مستقر در قرارگاه اشرف آماده کرده و با کوکتل مولوتف از قبل ساخته شده و تیر و کمان های مهیا شده نیروهای عراقی را غافلگیر و مورد هدف قرار دادند.
بدنبال این طرح عده ای دیگر از مزدوران خود را به داخل مقرهای استراحت نیروها فرستاد و عنوان نمود که نیروهای عراقی به ما حمله کردند و قصد دارند همۀ ما را کت بسته تحویل مقامات امنیتی ایران بدهند. در این درگیری مسئولین فرقه رجوی به دستور رجوی نیروهایی که از قبل اعلام جدایی کرده بودند و یا غیر تشکیلاتی بودند را با ترفند و تحریک نیروها به مسلخ فرستادند که می توان به مرحوم رحیم ( مرتضی بهشتی ) اشاره کرد . وی مدتی درخواست جدایی داده بود و اصرار داشت برادرش میلاد ( مصطفی بهشتی ) را که در سن ۱۶ سالگی سازمان او را تور کرده بود به همراه خود جدا نماید که همواره با مخالفت ها و برخوردهای شدید مسئولین روبرو میشد . سرانجام وی با دست خالی به قتلگاه ۱۹ فروردین فرستاده شد و ناجوانمردانه به قتل رسید.
اینجانب فریدون ابراهیمی که در چنین روزی با اصابت گلوله جنگی از ناحیه پا به شدت مجروح شده بودم توسط مسئولین فرقه خیلی دیر به عقب کشانده شدم. پس از پایان درگیری ها جراحت من درمان نمی شد و پس از فریادها و عصبانیت هایم به صورت بیرحمانه ای بدون بیهوشی گلوله را از پایم خارج کردند. هدف آنها تلف شدن من و سوءاستفاده از پیکر بی جان من بود که محقق نگردید اما بسیاری از کشته ها به دلیل عدم درمان کشته شدند.
به آرزوی رهایی و آزادی تمامی نیروها در بهار و خشنودی خانواده های چشم انتظار.
فریدون ابراهیمی – رهایافته و عضو انجمن نجات