نظریه ی انتقادی، پایان عصر تروریزم
داشتن "حسی جاودان" برای نفی خشونت در همه عرصه های حیات آدمی، بخشی از وجود ما آدمیان را تغذیه می کند و تفاوت اساسی ما را با دیگر موجودات زنده نشان می دهد. این پدیده "انسان بودن" ما را به تصویر می کشد و از ما انسانهایی شریف، دارای نبوغ و با محبت می سازد. نگارنده
مرحله کنونی در زندگی انسان را باید پایان عصر تروریزم، خشونت طلبی و دگماتیسم فرقه ای دانست. آن سوی مرزهای محدود کننده خرد و تعقل آدمی، تحولی در جریان تکوین است که بر مبنای آن نظام تفکر توتالیتاریستی به نظام عقلانیت انتقادی و گفتمان دموکراتیک تغییر شکل داده است. در نتیجه نگرش انسان مدرن مفهوم تازه ای را تعریف می کند، زیستن در فضایی آزاد و بدور از هر گونه انقیاد فکری و اسارت فیزیکی.
یکی از بزرگترین دستاوردهای مهم عصر مدرنیته "فردیت"بخشیدن به انسان بوده است. مفهومی که در اندیشه تک ساحتی سردمداران دارودسته تروریست مجاهدین به شدت با آن مخالفت می شود و در نشست های موسوم به عملیات جاری در قرارگاه اشرف در مسخ و سپس نفی آن به هر رذالت و پلشتی دست میزنند.
رهبری و سران فرقه مجاهدین در قرارگاه اشرف فضایی را باز تولید می کنند که قرون وسطی را تداعی می کند و افراد مستقر در آن را به مثابه عناصر ناتوان و تحت سیطره می انگارند که از خود اختیار و شایستگی اندیشیدن را ندارند و باید سران فرقه به جای آنان بیاندیشند و سرنوشتشان را بدست گیرند. به طوریکه افراد مستقر در قرارگاه اشرف را وادار میکنند که توهمات بیمارگونه و مالیخولیایی رهبری فرقه را تنها واقعیت موجود به پندارند.
به دلیل اینکه در فرقه رجوی بنا به شهادت افراد جدا شده، زمینه و بستر تفکر و اندیشه ورزی تعطیل است بناچار افراد و کادرهای تشکیلاتی با " امتناع تفکر و اندیشه "مواجه اند که در واقع چیزی جز جمود و تحجر نمی باشد لذا بسته بودن فضای فکری، سیاسی و فقدان تعقل و دیالوگ زمینه ای است برای پرورش عناصر تروریست و خشونت طلب، بنابراین فرقه مذکور در دوران مدرن جایی نخواهد داشت.
جای شگفتی است کادرهای رده بالای فرقه مجاهدین به جای"تامل" در وضعیت نامعقول، روند گسیختگی و از هم پاشیدگی تشکیلات و ارائه راهکار منطقی و واقعگرایانه برای "برون رفت" از شرایط تراژیکی که در حال حاضر در آن بسر می برند در واکنش به منتقدین و جداشدگان فرقه، صرفا فحش و بد وبیراه می گویند. در حالیکه خود محصول الیناسیون نظام فکری و منش فاشیستی تشکیلات مذکور می باشند.هم اینک فرقه رجوی در تعاریف و طبقه بندی سیاسی جوامع مدرن و توسعه یافته به دلیل ویژگی توتالیته گرایی، خصلت غیر دموکراتیک و خط مشی خشونت گرایانه در لیست گروههای تروریستی بشمار می آید.
دارودسته رجوی به علت مناسبات واپسگرایانه توانایی ندارند حتی در حوزه خصوصی خود یک گام از ایدئولوژی تام گرا و قرون وسطائی فاصله بگیرند در نتیجه در همه شرایط به خشونت فیزیکی و فکری متوسل می شوند و بدینسان شان و کرامت انسانها را در نظر نمی گیرند بی آنکه درک کنند این نگرش و شیوه رفتاری متعلق به گذشته است و عملی ارتجاعی به شمار می آید.
این یک واقعیت است دگماتیسم فرقه ای و معطوف به قدرت جز انحصار طلبی و تمامیت خواهی که ویژگی مستعد رهبری و سران فرقه مجاهدین است، دستاورد دیگری نخواهد داشت و در نهایت انحطاط و فروپاشی سرنوشت محتوم آنان خواهد بود.
به سهولت می توان دریافت که در حال حاضر و در شرایط نوین، با توجه به نگرش تحول یافته انسان کنونی و مولفه های فلسفه سیاسی عصر مدرنیته فرقه رجوی ناگزیر از اضمحلال و نابودی است. زیرا به لحاظ تشکیلاتی ساختاری استبدادی داشته و تلقی فاشیستی از دین را تبلیغ و ترویج می کند. لذا در فرقه مذکور اثری از هماهنگی و همسازی با تحولات سیاسی و فرهنگی جوامع مدرن و در حال توسعه مشاهده نمی شود.
بنابراین گریز از بن بست موجودی که فرقه رجوی را گریبانگیر خود کرده است نیازمند درک تازه ای از مفاهیم انسان شناسی، جامعه شناختی و سیاسی دنیای مدرن است. مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، برابری، پلورالیسم و فردیت انسان که در مناسبات فرقه ای کاملا مخدوش و تحقیر شده است باید دوباره مورد بازنگری عمیق و همه جانبه قرار گیرند و آن مفاهیم در ذهن و روان افراد فرقه "کیفیت استعلائی" خود را باز یابند و این معنا امکانپذیر نخواهد شد جز اینکه افراد و کادرهای فرقه رجوی فروتنانه به نقادی جمیع موضعگیریها و عملکردهای ضد میهنی و تروریستی به پردازند و به واپسگرایی و زشتی اندیشه و اعمال ضد دموکراتیک خود صادقانه اعتراف کنند. حصول این مقصود اساس و بنیاد رهایی تمامی اعضای فرقه در شئون گوناگون خواهد بود.
فرایند یاد شده، تغییر اساسی در نظام فکری، مناسبات و روابط فرقه ای پدید می آورد. گسستن تابو های فکری و سیاسی و رهایی از اندیشه و اعمال ستیزه جویانه و تروریستی بدون تردید نقشی اساسی در تحقق یک زندگانی معقول و منطقی برای افراد فرقه بر عهده خواهد گرفت و مفاهیم آزادی، دموکراسی، برابری و انسانیت حقیقت خود را باز خواهند یافت و بر بنیان این حقایق می توان هماهنگ با "خردمندی راستین" و در همسوئی با "منافع ملی ایران" در قلمرو ضرورتها گام بر داشت. پایان
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
18/4/1387