پیام 7 بهمن ماه آقای مسعود رجوی سراسر بر پایه جعل و تحریف و سفسطه و ادعاهای گزاف و البته لاف بنا شده است. نمی دانم این همه تناقض و تعارض و چندپهلویی و چندگانگی در پیام ایشان را با چه زبانی می شود به حامیان اروپایی مجاهدین منتقل کرد. در حیرتم از اینکه این همه منتقدین آقای رجوی که اینجا بغل گوش این حامیان نشسته اند چرا کمترین تلاشی برای این مهم نمی کنند. حقیر به توان و ابزاری که تنها قلم است تا اکنون در چند یادداشت به گوشه ای از این تعارضات و تحریفات و… پرداخته ام و به گمانم باز هم می شود در این باره نوشت و اطلاع رسانی و آگاهی بخشی کرد.
شاید این آخرین یادداشت حقیر در این خصوص باشد، اما می شود حول همین موضوعات حداقل به حامیان غربی آقای رجوی تفهیم کرد کمی خویشتن داری در مسیری که انتخاب کرده اند، به قول ایرانی ها شرط عقل است. هر چند این عقل معاش گرای غربی، بعضا آنها را از حول حلیم توی دیگ انداخته است. نمونه اش همین طالبان و القاعده که اکنون به مصیبت عظمی آمریکا و حامیان او تبدیل شده است. اتفاقا آقای رجوی در همین پیام اخیرشان بسیار از کیسه این عجولان سیاسی کار مایه گذاشته و هزینه کرده است و ظاهرا آش این مریدان لیبرال آنقدر به دهان آقای رجوی مزه کرده که حسن ختام پیام خود را نیز به نمک ایشان چاشنی کرده است:
"اما همچنانکه هموطنان و حقوقدانان و پارلمانترها و شخصیتهای برجسته سیاسی در کشورهای مختلف جهان خاطرنشان کردهاند، مطمئن باشید که اگر تعرضی به امنیت و حقوق اشرفیان صورت بگیرد، دنیایی برمیشورد."
البته یک وجه این شوریدگی را در جریان دستگیری مریم عضدانلو در ژوئن سال 2003 شاهد بودیم، اما با این اوصاف برشوریدن دنیای فرضی آقای رجوی که مدام در پیام ها روی آن تاکید دارند، از جنس دیگری است. آقای رجوی خوب می داند طیف حامیان اروپایی او در مقایسه با مریدان حلقه به گوش او به اندازه یک اعتصاب غذای نصف روزه هم برای ایشان هزینه گذاری و تره خرد نمی کنند. چه برسد به برشوریدن. فاصله مریدان فرقه ای رجوی با این آقایان البته آنقدر نجومی است که حتی فهم پدیده هایی همچون انقلاب ایدئولوژیک و فدا و… برای این حامیان مشکل و بعضا ناباورانه است. بگذریم از اینکه در این میان پاره ای دولت ها بر اساس جوهره پراگماتیستی دیپلماسی شان به نعل و میخ می زنند.
در این میان جای تاسف اینکه دولت فرانسه علیرغم آن همه تعمق و مطالعه و مونیتورینگ روی مجاهدین و آن گزارش معروف دی.اس.تی رفته رفته به موضع انفعال کشیده شده است. اما آقای رجوی بهتر از هر کس می داند مسیر فرقه ای اش نه با اهرم این سینه چاکان لیبرال که کماکان با اهرم هایی از جنس خودسوزی های فرقه ای پیش می رود. و همه این برو و بیاها و عکس و تشریفات و… یک اهرم کاملا سیاسی است که از اساس صورت مسئله اصلی و جواب آن هیچ ربطی به آقای رجوی و مریم ایشان ندارد. اینها را به این دلیل روشن و واضح می گویم که غربی ها سال ها است به ماهیت مجاهدین پی برده اند. و بد نیست در این مجال تنها به یک فقره از اظهار نظر آنها در مورد آقای رجوی و سازمان مجاهدین اشاره کنم. جایی که مجاهدین را به گرگ های در لباس گوسفند تشبیه کرده اند. در واقع این صریح ترین و واقع بینانه ترین برداشتی است که غربی ها از مجاهدین کرده اند.
نکته جالب این است که آقای رجوی می داند هم این ادعای حمایت از سوی چنین حامیانی یک لاف سیاسی است و هم آن ادعای تعرض به قرارگاه اشرف از اساس بی پایه و دلیل است. رجوی عامدانه هم دشمن تراشی می کند و این بیش از هر چیز مولود یک نگره و مولفه تماما فرقه ای است که سال ها است رجوی موجودیت و موضوعیت خود و ساکنین قرارگاه اشرف را بر این اساس حفظ کرده است و هم یدک کشیدن این حامیان در نوع خودش یک لاف و گزافه گویی سیاسی تمام عیار است.
رجوی بر پایه یک ادعای بی پایه یعنی احتمال تعرض به اشرف جهان را بر می آشوبد. و کسی نیست از ایشان بپرسد چه کسی مدعی تعرض به قرارگاه اشرف شده است. اگر چنانچه رجوی ادعا می کند مسئله قرارگاه اشرف باید بر اساس پرنسیب های بین المللی حل و فصل بشود، پس این همه غوغاسالاری و جریان سازی تبلیغاتی و تحریف و دروغ پردازی چه محلی از اعراب دارد. اگر چنانچه رجوی ادعا می کند کنوانسیون های بین المللی را بهتر از مفسران و تدوین گران و مجریان آن می داند، دلیل این همه جریان سازی و تحریف چیست؟