آرش رضایی: روش ها و تکنیک های کنترل نیرو و کادرهای تشکیلاتی در درون مناسبات مجاهدین واقعا پیچیده، مخرب و ویرانگر ذهن و روان افراد بود. هدف از انتقاد در یک گروه و یا حزب و سازمان انقلابی زدودن ناخالصی ها و زنگارهای اجتماعی یک جامعه توسعه نیافته است تا فرد بتواند با توان و نیروی بیشتری در مسیر اهداف و آرمان های انقلابی قرار گیرد. اما در مناسبات مجاهدین فضای انتقاد و انتقاد از خود خیلی رواج داشت و معمول بود که فرد مجبور شود در میان جمع از خود انتقاد کند و بر روی خود و دیگران تیغ بکشد و اگر نمی توانست این کار را انجام دهد عرصه بر او قفل می شد. یکی از ملاک های ارتقاء صلاحیت فرد انتقاد از خود و دیگران بود در این شرایط گاه کار به جایی کشیده می شد که فضای انتقاد به فضای سرکوب مبدل می شد و مو بر اندام افراد سیخ می گردید. این موارد با همه ی موازین اخلاقی و حقوق بشری در تضاد آشکار است. قادر شما در این رابطه توضیحی دارید؟
قادر رحمانی: خوب سرکوب به شکلی سیستماتیک در قرارگاه اشرف اعمال می شد مثال میزنم نشستی شروع می شود. به فرض من سوژه انتخاب شده ام یعنی اون حلقه ضعیف مناسبات من هستم یا کسی که مسئله دارتره. معمولا فردی که حلقه ضعیف انتخاب می شد مسئولین مدتها قبل از نشست کاری می کردند تا او از بقیه ی افراد جدا شود و کسی جرئت نکنه به طرفش بره. تا فشار روانی و عاطفی بیش از حد روی این فرد به اصطلاح حلقه ضعیف باشه. وقتی نشست شروع می شد من که به فرض حلقه ضعیف مناسبات از نظر مسئولین سازمان بودم سوژه می شدم. ابتدا بچه های حاضر در نشست را وادار می کردند از من انتقاد کنند. یک به یک انتقادات مطرح می شد تا اینکه فضا به وضعیتی سوق داده می شد که افراد بر روی من تف می کردند و فحش ها و دشنام های آزار دهنده می دادند.
مهران کریم دادی: فحش و دشنام را معمولا مسئولین نشست به حلقه ضعیف می دادند و سپس افراد به تقلید از آنها سوژه را مورد دشنام قرار می دادند.
قادر رحمانی: بله فحش دادن که معمول بود. در این میان مسئول نشست زیرکانه چنین می گفت: بچه ها کسی به این حلقه ضعیف دست نزنه!!. نکنه کتکش بزنید!! خودتان را کنترل کنید و مسئول نشست هم وقتی غالبا از میان خانم ها انتخاب می شد تاثیراتی داشت. ببینید تاثیر صحبت و نگاه مسئول نشست که می گوید به این سوژه دست نزنید خیلی مخرب بود. یعنی بچه ها را بیشتر تحریک می کرد تا سوژه را آزار فیزیکی قرار دهند. چون وقتی سوژه در فضای ملتهب و جنون آمیز نشست مورد هجوم فیزیکی قرار می گرفت مسئول نشست معمولا تماشاچی بود و کاری نمی کرد. در یکی از نشست ها روی یکی از هم لایه های من که سوژه شده بود و تنها جرمش این بود که نمیخواست در اشرف بماند و مبارزه کند و اصرار داشت به یکی از کشورهای اروپایی رفته و پناهنده شود بعد از اینکه مورد آزار قرار گرفت سرانجام دالان تف براش درست کردن و تف بارانش کردند. بعد از آن ماجرا کمی تعادل روانی خودش را از دست داد. خوب این روش ها با کدام معیار اخلاقی و انسانی جور در میاد؟ متاسفانه فضا طوری شده بود که حتی تف کردن نیز بر روی همرزمان و دوستانمان امری عادی بشمار میامد. در حالی که بچه های مستقر در قرارگاه اشرف حتی نیازهای عاطفی شان نیز ارضاء نمی شد. چون رابطه ها خیلی خشک و سرد بود. و من فکر می کنم محیط قرارگاه اشرف بدترین تبعیدگاه و نامناسب ترین جای زندگی برای یک انسان عادی و طبیعی است.
آرش رضایی: قادر جان به نکته خوبی اشاره کردی، نیاز عاطفی بچه ها وقتی در مناسبات سازمان و به خصوص در اشرف طی ماهها و سالها ارضا نشود مشخص است تاثیرات مخربی را بر روحیه ی افراد بر جای خواهد گذاشت این یک نتیجه گیری منطقی و معقول است. گریزی از پیامدهای منفی آن نیست. از نقطه نظر علم روانشناسی وقتی آدمی دچار کمبودهایی ست و نیازهای اصیل وجودیش تامین نشده است سعی در جبران آن خلاء و حفره های عاطفی دارد مکانیزم هایی را در پیش می گیره تا جبران کنه. پرسش این است؟ چه واکنش هایی را در این شرایط سخت و ناهنجار می توان متصور شد؟ ناصر شما چه تحلیلی دارید؟
ناصر سید بابایی: مسئولین سازمان سعی داشتند با اتخاذ روش های موردی و مقطعی با افراد رابطه عاطفی بزنند مثلا با عنوان کردن موضوعی به نام تناقض، به بچه ها می گفتند: هر چی تو ذهنتان هست، مکتوب کنید، گزارش بنویسید تحت عنوان تناقض. سازمان می خواست با این روش بچه ها خودشان را به اصطلاح خالی کنند و سبک شوند. با برخی از بچه ها که کم سن و سال بودند طور دیگری برخورد می کردند با هدیه دادن و یا گرفتن جشن تولد و درست کردن کیک و برخوردهای دوستانه و صمیمانه سعی می کردند خلاء عاطفی آنها را به اصطلاح پر کنند و با این شیوه ها به خیال خودشان مشکل کمبود عاطفی بچه ها را تامین می کردند.
ادامه داردمکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی