15 شهریور سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین در سال 1344میباشد قبل از تاسیس این سازمان , رهبرانش عضو نهضت آزادی بودند که از آنها جدا شدند و یک سازمان جدید به نام مجاهدین خلق تاسیس شد و این شعار را که مرزبندی بین استثمار شونده و استثمار کننده باشند سرلوحه قرار دادند و در جشن های دهه 50 رهبران اولیه این سازمان توسط ساواک شاه دستگیر شدند و بعد از مدتی اعدام شدند و رهبری سیاسی این سازمان به دست رجوی افتاد.
در همان سالها سازمان چند عملیات نظامی داشت در سال 54 سازمان تغییر ایدئولوژی داد و دو شقه شد یکی به نام پیکار و دیگری سازمان مجاهدین که آن موقع توسط رضایی ها رهبری می شد.
بعد از دستگیری رضا و احمد رضایی، سازمان دیگر خارج از زندان نفربه نامی نداشت و در آن سالها یک نفراز سازمان که بنام عباس داوری به نجف رفت و با آیت ا… خمینی در آنجا ملاقات داشت و از طرف یک نفر از روحانیون نامه هم برده بود , چند جلسه با آیت ا… خمینی ملاقات انجام داد ولی آیت ا… خمینی که در این زمینه خیلی هوشیار بود ایدئولوژی سازمان را قبول نکرد ولی از روحانیون خواست تا به جوانان مبارز مسلمان که با رژیم ستم شاهی مبارزه می کنند کمکهای مالی کنند و عباس داوری دست خالی از نجف برگشت، اما در همان سالها که اعضای سازمان وزندانیهای دیگر در زندان بودند کاغذهای محرمانه نوشته رجوی نزد اقای رفسنجانی لو رفت و آقای رفسنجانی از طرح رجوی باخبر شد.
تظاهرات شهری برای دگرگونی رژیم شاه راه افتاد و در دی ماه سال 57 تمام زندانیهای سیاسی از زندان آزاد شدند از جمله موسی خیابانی , مسعود رجوی واشرف و چند نفر دیگر مثل عادل , مهدی , فیروز و…….بعد از آزادی در فضای باز سیاسی کشور توانستند با راه اندازی ستادها و… با سو استفاده از نام بعضی از افراد انقلابی رشد کنند , اما رجوی آن موقع هم از شرایط بوجود امده خوب استفاده نکرد و در ذهنش رهبری عقیدتی شدن را داشت وتلاش کرد با نظام جمهوری اسلامی رو دررو شود و این کار باعث شد که هر روز در ایران یک تظاهرات بوجود بیاید و از گروه های کردی ,ترکمن ,عرب و بلوچ استفاده کردند.
در زمان رای گیری قانون اساسی، سازمان انتخابات را تحریم کرد و به همین خاطر از انقلاب بوجود آمده فاصله گیری را شروع کردند. مسعود خواست در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند اما به خاطر تحریم قانون اساسی نتوانست.سازمان از آقای بنی صدر حمایت کرد واین شروع رو در رویی رسمی سازمان در مقابل انقلاب بود و از طرف دیگر جنگ ایران و عراق هم بود. که سازمان نفراتی هم به جنوب اعزام کرده بود. سازمان شعار ارتش مردمی سر داد و می خواست ارتش را منحل کند و آیت ا… خمینی قبول نکرد و انها هم از طریق جبهه آزادی بخش فلسطین با عراقیها ارتباط برقرار کرده و اخبار و اطلاعات را به عراقیها می رساندند و در داخل هم با تظاهرات شهری مثل روز ملیشیا و غیره به صدام کمک می کردند تا در ذهن مردم شکاف بوجود بیاید و به انقلاب نو پای ایران ضربه بزند ولی تصمیمات و طرح های مسعود رهبر نا پخته شکست می خورد و فقط حماسه سازی میکرد تا اینکه در 30 خرداد 60 اعلام مبارزه مسلحانه کرد و خودش با رئیس جمهور وقت (بنی صدر) به فرانسه فرار کرد تا برای خود وجهه سیاسی درست کند و همین طور هم شد.
با تشکیل شورای ملی مقاومت در فرانسه وارد یک فاز جدید شدند و آن موقع هم مثل الان که یکسری نیرو در داخل بود به کشتن داد و همچنین شروع به بمب گذاری در جاهای مختلف مثل حزب جمهوری اسلامی , دفتر نخست وزیری و ترور شخصیتها و حتی مردم عادی کوچه بازار کرد و بخشی دیگر از نیروها را به کردستان برد و به حمایت دولت ان وقت عراق در آورد و در مرزهای عراق به نیروهای عراقی کمک کردند وستون پنجم عراق شدند تا زمانیکه در خارجه برای خود فضای سیاسی باز کرد به نام انقلاب نوین ایران.
پس ازچندی مسعود با طلاق دختر بنی صدر و ازدواج با مریم، خود را رهبر عقیدتی سازمان اعلام کرد و درسال 65 قرارگاه اشرف را در 50 کیلومتری بغداد ایجاد کرد و تاسیس ارتش آزادی بخش را اعلام کرد و بعد از آن این ارتش جزو سپاه دوم عراق شد و عملیاتهای گردانی در مرز شکل گرفت و در نهایت تبدیل به عملیات محوری شد که از جمله عملیات چهلچراغ ,آفتاب , فروغ جاویدان را انجام داد.
در زمان آتش بس چون سازمان خودش راشکست خورده می دید , مسعود رهبر این فرقه تصمیم به قتل عام نیروهای خودش گرفت و چون همه چیز از پایه غلط وشکست خورده بود باعث شد از این سازمان بعنوان فرقه ای زائیده جنگ ایران وعراق نام برده شود. مسعود آنموقع خیلی تلاش کرد و چون زیر پرچم صدام بودند نگذاشتند آتش بس به مرحله اجرایی وارد شود و رو به اردوگاهها آوردند که توسط آنهایی که در دست عراقیها زندانی بودند برای خود نیرو جذب کند و جذب هم کردند.
ولی جنگ اول خلیج فارس باعث شد این طرح هم شکست بخورد ولی از تجارب چندین ساله خود استفاده کردند و حدود 700 نفر از آنها را تا امروز در اسارت نگه داشته اند و این تنها پیروزی فرقه بعد از تاسیس سازمان بود که همیشه به سینه می زدند , ازفاصله جنگ اول خلیج فارس تا جنگ دوم خلیج فارس این سازمان تبدیل به یک فرقه شد. چون آتش بس بوجود آمده پایان این سازمان بود وبرای نشان دادن خود که زائیده جنگ وستون پنچم عراق نیست برای حفظ نیروها دست به انقلاب درونی زد تا ازاین اهرم مثل فرقه ها ی دیگر برای خود در اشرف مرید بسازد و ازآنها در زمانهای مختلف استفاده کنند.
استفاده افراد مرید طوری بود که دردرون فرقه نفرات را سرکوب وشکنجه وهزارویک مارک به نفر ات می زدند وگاه همین مریدین نفر را سربه نیست می کردند ودر خارج از اشرف نیز برای خود سوزی وعملیات تروریستی استفاده می کرد. رجوی بعداز شکست در سیاسی گری خود از هیچ چیزی فرو گذار نکرد ودر اشرف با کمک صدام وسایل نظامی دریافت کرد ولی در درون فرقه به نفرات القاءمی شدکه یک دولت می با شد. وچون برای نفرات موجود راه برون رفت وجود نداشت مورد سواستفاده سیاسی فرقه ای رجوی قرار گرفتند.
اما سقوط صدام خواب از چشم رهبران این فرقه ربود ومعلوم شد که آن شیرزنان وکوه مردان در اشرف (ارودگاه جدید عراق) اسیری بیش نیستند وچون نفرات موجود نمی خواهند در این سن وسال دردسر خانواده شوند (ازلحاظ مالی) ناچارند به یک کشور ثالث پناهنده سیاسی شوند ودر این مدت هم فرقه در درون تشکیلات گفته اگر پافشاری کنید جامعه بین الملی شما را به یک کشور ثالث خواهد برد.
امروز آن مریدین هم درک کردند که مریم خانم ومسعود خان حرف هایشان شعاری بیش نیست. اما این فرقه یا باید نیروها را از عراق خارج کنند و یا آنها تک به تک برای خود تصمیم بگیرند، واین نیزشکستی دیگر است. مسعودخان از زمان رهبرسیاسی شدن تا روز رهبر عقیدتی فرقه شدن تا زمان راه دیکتاتوری رفتن در قلعه اشرف،این بار هم همین سنت را برداشتید و مریم را با چند نفر به خارج اعزام کردید و خود درآغوش سفارتهای اسرائیل و آمریکا به عنوان مهره سوخته قرارگرفتید. اما برای بازی در مقابل ایران نیروها را با وعده آزادی در اشرف زندانی کردید ولی ظاهرا اینبار نیز محاسبه شما بد از آب درآمد چو ن دولت عراق مسمم است تا پرونده اردوگاه اشرف را برای همیشه ببندد بعد از این دیگر مراسم سالگردی برای تاسیس سازمان برگزار نخواهد شد و این است تصمیمات غلط وفریب دهنده، کارهای شما در تاریخ به اثبات رسیده وخواهد رسید.
اما این نکته در ذهن ها باقی است آیا اشتباه مسعود فقط تحلیل های او بوده است به خاطر جوان بودن ایشان، باید گفت نه بلکه شخسیت مسعود که از موقعیت های بوجود آمده که به نفع سازمان ونیروها استفاده نکرد بلکه دنبال منافع شخصی خود بوده است. ودر طول 30سال این واقعیت دیده شده است، موقع فرار از ایران زن اولش را درایران گذاشت تا او را ازدست بدهد وبا اشک تمسحاح با دختر آقای بنی صدر ازدواج کنند تا برای خود درفرانسه موقعیت ایجاد کنند.موسی خیابانی را که نفردوم سازمان بود باخودش نبرد تا درآینده موی دماغ خودش نشود. علی زرکش را در عملیات ازپشت، زدند تا درسازمان انشعاب ایجاد نکنند. ایجاد اختلاف بین مهدی ابریشمچی با مریم وجدایی آنها درعرض یک هفته وسه طلاقه شدن، که راه را برای ازدواج مریم با خودش حل شود. ازدواج با مریم با نام انقلا ب ایدلوئوژی درونی، وادامه راه ایجاد حرمسرا در قرارگاه اشرف بانام آزادی زن.
درتاریخ یک رهبر سیاسی اینقدربه فکر زن نبوده وبه همین خاطر فکر می کرد همه اینکاره است. درست کردن شرکت های بزرگ به نام برادران خود درکشورهای اروپایی. جهت روشن شدن عملکرد چنین کارکرد رهبر جنبش برای انیکه در تاریخ ثبت شود به عهده قربانیان این فرقه است تا نسل های آیند مورد سو استفاده قرار نگرفته وعمر خود را هدر ندهند.
آقای رجوی بعد از این، از یاد آوری رهبران اولیه سازمان، دیگر مثل دیکتاتورها برخورد نکنی که هرکس از حنیف یاد می کرد ناراحت می شدی و مریم می گفت اگر حنیف هم بود الان پرچم را به مسعود می داد و امیدورارم دیگر از نام حنیف و اصغر و محسن برای مقاصد خود استفاده نکنی وبیشتر از این تشنه خون جوانان این آب وخاک نبا شی و متوجه این امر شده باشی که زمان صدام سپری شده است.
سیروس غضنفری