وقتی که تحلیل ها و نظرات رجوی را در این سالیان مرور می کنیم می بینیم سراسر پر از تناقض است و هر کس مشاهده می کند می بیند رجوی دچار یک سردرگمی شدید شده است. اما علت این همه تناقضات و سردرگمی چیست؟ برای این که به علت بپردازم در زیر به چند نمونه از این تناقضات می پردازم. 1- رجوی در زمان جنگ ایران و عراق دو راه داشت یا اینکه از صدام حمایت کند و یا اینکه از سرنگونی صدام حمایت کند که رجوی از سرنگونی صدام حمایت کرد و علت این که از سرنگونی صدام حمایت کرد این بود که باور داشت مورد حمایت امریکا قرار می گیرد اما چنین نشد و آن وضعیت حفاظت شده که از طرف امریکا برای این فرقه اعلام شد یک پوئن موقتی بود و دیدم در جریان اخیر کاملا پشت این فرقه را خالی کرد و حفاظت آن را به دولت عراق سپرد 2- رجوی در پیام هایش همواره به نیروها می گفت امریکا در جریان اخیر دخالت کرده و دوباره حفاظت اشرف را بدست می گیرد و همچنین نوید سرنگونی مالکی را می داد اما دیدیم که چنین نشد و دولت عراق کاملا کنترل این قلعه را بر عهده گرفت و اکنون باید رجوی پاسخگوی دولت عراق باشد 3- از یک طرف از رفراندم و راه حل سوم دم می زند و از طرفی از ارتش امریکا می خواهد که سلاح هایش را پس بدهد و همچنان شعار سرنگونی از طریق مبارزه مسلحانه می دهد 4- دم از همبستگی ملی می زند و از طرف دیگر به تخریب همه گروه های دیگر می پردازد. 5- ولایت فقیه را ضد بشری می داند ولی در طرف دیگر از ولایت فقیه منتظری حمایت می کند و حتی خودش را رهبر عقیدتی که همان اسم مستعار ولایت فقیه هست می داند. 6- با اینکه می داند دیگر ارتشی در کار نیست باز می گوید ارتش آزادی بخش در خیابانهای تهران رژه خواهد رفت.این تنها مشتی از خروار بود که در بالا ذکر کردم. اما علت چیست؟ مگر رجوی نمی داند که حمایت امریکا موقتی است؟ مگر نمی داند که ادعای حق مالکیت در عراق غیر قانونی است و مگر نمی داند ماندن در عراق خارج از چارچوب های سازمانهای ناظر بر امور پناهندگی بین المللی هست؟ پس چرا صداقت بخرج نمی دهد و به همه بگوید که اشتباه کرده و چرا سردر گم و بلاتکلیف است؟ بنظر بنده که سالیان طولانی یکی از قربانیان این فرقه بودم و اکنون در خارج کشور هستم علت این همه سردرگمی و عدم صداقت رجوی ریشه در ایدئولوزی فرقه گرایانه او می دانم. این ایدئولوژی پوشالی فرقه گرایانه اجازه داشتن صداقت و خروج از این همه سردرگمی را به مسعود خان نمی دهد. لذا این سردرگمی نهایتا به نابودی خودش منجر خواهد شد چون این اندیشه فرقه گرایانه بر دو پایه قدرت طلبی و هوس بازی استوار است و این دو پایه چنان سست و بی اساس است که تا بحال هیچ دیکتاتوری نتوانسته به آن پایدار بماند بنا بر این آقای رجوی هم از این قاعده مستثنی نیست.