مواضع و تصمیمات غیر اصولی و غیر انقلابی رجوی از بدو پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و همنوایی و همسویی آن با گروه ها و ضد انقلابیون، باعث مبدل گشتن سازمان مجاهدین به یک فرقه تروریستی در حال نابودی شده است و استمرار این سیاست ها سبب از بین رفتن بخش زیادی از اعضای قدیمی گشته و باقی مانده افراد آن نیز به صورت نیروهای غیر کار آمد و پاسیو در عراق در حال ذوب شدن هستند که امروز به عنوان یک موضوع و مسئله لاینحل بر روی میز رهبران فرقه مانده است و تاکنون که تلاش ها و حرکت های سکتاریستی رجوی ها و دستور مقاومت و عدم تمکین در مقابل دولت عراق نیز نتیجه ای نداشته و دردی از آنان را دوا نکرده است و دولت و ملت عراق با جدیت تلاش به اخراج آنان را دارند که اگر چنان چه در چنین شرایطی موفق به جمع نمودن تنها پایگاهی که تمامیت نیروهای اساسی فرقه رجوی را در خود جای داده است، بشوند، به منزله نابودی این فرقه تروریستی است.
مسعود رجوی که از سال 65 در نتیجه شکست های استراتژیک و نظامی در یک عقب نشینی آشکار به دیکتاتور در حال جنگ با میهن، (صدام حسین) پناه آورده و تمامیت نیروهای سازمان را به این کشور بسیج نموده تا به اصطلاح با تشکیل ارتش آزادی بخش سرعت بیشتری در سرنگونی رژیم بدهد، با همین بهانه سال ها با همکاری اطلاعاتی و نظامی و با انجام عملیات های مختلف بر علیه آب و خاک و مردم میهن خود مرتکب خیانت ها و وطن فروشی زیادی شده است که بهترین مصداق این ادعاها افشاگری و مصاحبه جدا شدگانی است که ده ها سال از بهترین دوران عمر خود را در تشکیلات این فرقه در عراق گذارنده اند.که پس از پی بردن به خیانت و دنائت رجوی ها دست رد به سینه این خائنین به وطن زده و جسورانه راه خود را انتخاب نموده و از آنان جدا گشته اند.
*آقای نوروز توکلی هم از جمله کسانی بود که بعد از 17 سال اسارت در نزد این فرقه توانسته است خود را از چنگال آنان خارج و به میهن بر گردد که امروز قصه های سال های اسارتش را در جمع دوستان این گونه آغاز می کند: من نوروز توکلی متولد 1348 اهل شهرستان نور استان مازندران می باشم و تحصیلاتم پنجم ابتدایی است. در زمان جنگ صدام علیه ایران در سال 1365 که 17 ساله بودم داوطلبانه همراه نیروهای مردمی برای دفاع از کشور به جبهه غرب در منطقه عمومی مریوان اعزام که پس از مدت کوتاهی به عنوان سرباز وظیفه پذیرفته شدم و پس از 7 ماه خدمت در یکی از پایگاههای مرزی در ورودی شهر مریوان به هنگام بازگشت از مرخصی شهری، توسط یک گروه 11 نفره از ضد انقلابیون بنام گروه رزگاری که در واقع در خدمت دشمن و به خصوص ارتش صدام بود اسیر شدم و شبانه به خاک عراق منتقل شدم تا در اختیار استخبارات صدام قرار گیرم.
این گروه که شاخه ای از ضد انقلابیون کومله بودند پس از انشعاب به قاچاقچیانی مبدل شدند که تماما در اختیار نیروهای صدام قرار داشتند و از پایگاه هایی در خاک عراق به داخل مرز ایران نفوذ نموده و افراد عادی و نیروهای نظامی را اسیر نموده و جهت کسب خبر و اطلاعات منطقه ای به استخبارات صدام می فروختند.
او در رابطه با چگونگی و آغاز وطن فروشی رهبران فرقه در سال 1365 در عراق ادامه داد:
بعد از آمدن رجوی به عراق و همکاری علنی او با ارتش و استخبارات عراق، صدام به این فکر افتاد که از نیروهای کردی ایرانی نیز برای کسب خبر و جاسوسی و در اطلاعات نظامی در داخل ایران استفاده بیشتری کند و در واقع از همان سال این گروه با بر پایی پایگاه هایی در داخل منطقه مرزی عراق اقدام به دستگیری و به اسارت بردن افرادی می کردند آقای توکلی در رابطه با چگونگی اسارت و انتقال به خاک عراق و فروخته شدنش به نیروهای صدامی اظهار داشت:
حدود ساعت یک بعد از ظهر در مسیر بازگشت به پایگاه توسط 11 نفر مسلح اسیر شدم و بلافاصله با چشم بند و دست بند مرا به جنگل های منطقه به سمت مرز حرکت دادند و شب را در ارتفاعات مرزی سپری کردیم و صبح روز بعد در خاک عراق وارد پایگاه گروه شدیم و پس از سه روز مرا به همراهی 2 اسیر دیگر که یک مرد و یک زن بودند به پایگاه شهر حلبچه عراق تحویل یک سرهنگ عراقی دادند و به ازای هر اسیر یک خودرو شورلت (جیپ قدیمی) و مقداری خواربار و هم چنین به سهم هر اسیر تحویلی به نیروهای عراقی 25 هزار تومان پول گرفته و پایگاه را ترک کردند. از همان لحظات اولیه افراد اسیر زیر کتک و ضرب و شتم بازجویان افسران استخبارات عراقی قرار گرفتیم و با همین روال 3 روز در انفرادی پاسگاه بودیم.
در روز سوم به همراه زن جوانی که در پشت جبهه منطقه مریوان توسط همین گروه اسیر شده بود به زندان اصلی شهر کرکوک منتقل شدیم و 7 روز را در انفرادی با شکنجه و ضرب و شتم سپری کردیم در طول این مدت که خودم را سرباز معرفی کردم ولی به دلیل بازرسی دقیق بدنی در زندان کرکوک کارت ویژه بسیجی ام که در جیب شلوارم بود به دستشان افتاد که مجددا با شدت بیشتری به ضرب و شتم پرداختند و مورد بازجویی مکرر قرار گفتم و 2 روز دیگر بدون آب و غذا مرا در انفرادی نگه داشتند و سپس برای بازجویی بیشتر مرا به زندان «حسن غول» در خیابان الرشید بغداد منتقل کردند یک ماه و نیم در اینجا نیز در زیر بازجویی و اذیت و آزار بودم که وزنم از 74 کیلو به 43 کیلو رسید پس از بازجویی طولانی و مکرر مرا به اردوگاه الرشید در غرب بغداد منتقل کردند.
در این فاصله زمانی در انفرادی های زندان های مختلف به انواع بیماری تنفسی و پوستی و زخم در بدن و شکستن دندان و انگشت دست دچار شدم که بالاخره در آبان سال 66 به اردوگاه صلاح الدین بند 11 منتقل شدم و 2 سال (پائیز 68) در این اردوگاه بودم. *آقای توکلی در مورد چگونگی آشنایی با سازمان و پیوستن به آن گفت:
با توجه به فشارهای جسمی و روحی زیاد در این دو سال گذشته و هم چنین بیماری های ناشی از شکنجه عراقیان دیگر کشش و توان زیادی برای استقامت نداشتم که در چنین شرایطی و بعد از پذیرش آتش بس گروه هایی به نام هموطنان ایرانی به اردوگاه ما مراجعه کرده و به عنوان کمک به اسرای ایرانی تا هنگام تبادل از ما خواستند تا به نزد آنان رفته تا از این شرایط سخت اردوگاه بطور موقت نجات پیدا کنیم.
در چنین حال و هوا و شرایط سخت روزی افرادی از سازمان به نام های عباس داوری سادات در بندی و مهدی ابریشمچی و دو زن دیگر به اردوگاه صلاح الدین مراجعه کرده و با همکاری یک سرتیپ عراقی که مسئوول همان اردوگاه بود به سخنرانی برای ما پرداختند البته قبل از آمدن آنان تعدادی از نفرات اسرا توسط افسران بالای عراقی جدا شده و برایشان توضیح دادند که این ها ایرانیانی هستند که قصد کمک به شما را دارند تا از این شرایط سخت تا زمان تبادل اسرا خارج شوید بعد از آن بود که این آقایان (مسئوولین مجاهدین) به نزد ما آمدند و به سخنرانی پرداختند که در واقع من از قبل هیچ شناختی از این سازمان نداشتم فقط در ایران اسم مسعود رجوی به اسم مخالف جمهوری اسلامی است را شنیده بودم.
*او در رابطه با شگرد ها و حقه و فریب مسئوولین فرقه برای جذب آنان به اردوگاه مجاهدین گفت:
در این اردوگاه مهدی ابریشمچی در واقع در یک هماهنگی انجام گرفته با سرتیپ عراقی حرف های او را تکرار کرد و تلاش داشت این جوری به افراد اردوگاه بقبولاند که ما احساسات شما را درک می کنیم و می دانیم که در این مسیر چند ساله اسارت در این جا (اردوگاه های عراق) چی کشیده اید و ما فقط قصد داریم تا زمان تبادل اسرا به شما کمک کنیم.
نکته قابل توجه در این سخنرانی این بود که آقایان تلاش داشتند تا خود را بطور کامل معرفی نکنند و سعی می کردند که به نام هم وطن با اسرا برخورد کنند.
بالاخره آنها زیرکانه افرادی را در این فاصله یک روزه فریب دادند و اسامی تعدادی را برای انتقال به مکان دیگر که هنوز برای کسی معلوم نبود ثبت نام کردند و پس از ثبت نام و اطمینان از عدم پشیمانی افراد تعدادی نشریه و بولتن و… که حاوی معرفی و فعالیت های آنان بود را به افراد دادند.
*آقای نوروز توکلی در رابطه برنامه و هماهنگی عراقی ها با فرقه رجوی جهت جذب راحت تر و بیشتر افراد چنین بیان داشت:
آنان در یک هماهنگی از قبل انجام شده با عراقی ها قبل از سخنرانی سالن را پر از سیگار وینستون، شیرینی، شکلات، میوه و مواد غذایی کردند که حتی افسران عراقی هم تا به حال شاهد آن نبودند تا چه رسد به افرادی که بعضا برای یک نخ سیگار دعوا می کردند، تا بدین طریق وفور امکانات خود را به رخ ما بکشند و افراد را راحت تر جذب کنند.
متاسفانه در این سخنرانی 90 نفر به دام فریب و حقه مسئوولین فرقه افتادند که بعد از 10 روز به محلی منتقل شدیم که بی شباهت به پادگان نظامی نبود و از بدو ورود متوجه سیاج سیم خاردار شدیم این قرارگاه همان اشرف بود.
*آقای توکلی نیز که همانند کسانی که در این قرارگاه اسیر بودند و آزاد شدند خاطرات خوبی از کلمه اشرف نداشت با مکث کوتاه و آه سردی ادامه داد:
از بدو ورود به اشرف (که حتی تا آن موقع نام این مکان را نمی دانستیم) با دیدن سیم خاردار و سیاج اولین تناقض به ذهن ها زده که انگار وارد اردوگاه دیگری شدیم ولی با توجه به فشارهای طاقت فرسای اردوگاه های عراقی و بر خورد های منافقانه و صمیمی و فریبنده مسئوولین فرقه ما نیز خود را این جوری قانع می کردیم این جا هر کجا که باشد با جماعت ایرانی هستیم و ما را درک می کنند و مطمئنا بهتر از صدامی ها هستند و شاید هم راهی برای فرار مان به ایران باز شود غافل از این که این اسارت آغاز یک اسارت 20 ساله دیگر بود
*او در ادامه سخنانش از اولین روزهای اسارت خود در چنگال فرقه رجوی ادامه داد و گفت:
بعد از 15 روز همه افراد جدید الورود را که ار اردوگاه مختلف عراق به این مکان آورده بودند را در سالن اجتماعات جمع کردند و بعد از سخنرانی های زیاد از ضوابط و قوانین نظامی قرارگاه شان گفتند که در یک کلام همه ما آنجا متوجه شدیم که چطور از یک چاله به یک چاه عمیق افتادیم که داستان بد بختی های 20 ساله ما نیز از اینجا شروع شد و ای کاش 30 سال در اردوگاه های عراقی می ماندیم و به نزد این هموطنان وطن فروش در اشرف نمی رفتیم.
*سپس آقای توکلی که از تصمیمات و تبعات آن متاسف بود ادامه داد:
در این ماجرا حدود 2000 نفر فریب خورده به قرارگاه اشرف آورده شدند که در همان روزهای اول حدود 100 نفر پی به اشتباه خود بردند که مسئوولین فرقه همه این افراد را به زندان دبس در کرکوک منتقل کردند که من نیز از آن جمله بودم اما بعد از یک ماه و نیم ماندن در آنجا از ترس باز گرداندن به اردوگاه عراقی و هم چنین تاثیر و ترغیب و کار فکری و ذهنی سادات در بندی و به امید باز شدن روزنه ای برای رهایی و یا حتی فرار به قرارگاه اشرف بازگشتم در این فاصله تعدادی نیز فرار کردند که از وضعیت دقیق شان با خبر نمی باشم که این روند تا اواخر سال 68 که زمان تبادل اسرا ادامه داشت البته مسعود رجوی نیز در این فاصله در دو نوبت نشست عمومی برای ما گذاشت که تلاش داشت تا چنین وانمود کند که هیچ فرقی بین ما و سایر اعضا نیست و ارزش همه افراد در نزد شان یکسان است و چنانچه هر وقت بخواند می توانند از مناسبات خارج شده و به هر کجا یی که دوست دارند بروند و چنین تبلیغ می نمودند که انگار در آینده راه برای خروج افراد به خارج از کشور عراق باز است و بدین طریق سعی داشت تا اذهان اسرا از بازگشت به وطن منحرف نماید و آنها را اسیر خود نگه دارد.
*آقای توکلی از اینکه در هنگام تبادل اسرا در سال 68 به ایران باز نگشته پشیمان و نادم بود، به تشریح علت ها و حقه هایی که مسئوولین فرقه در تبانی با مسئوولین صدام برای نگه داشتن اسرا متوسل شده اند پرداخته و اظهار داشت:
مسئوولین فرقه در سال 69 تلاش داشتند با طرح و برنامه طوری اقدام کنند که اسرای فرقه متوجه تبادل نشوند آنها بصورت عمومی اعلام کردند که مسئوولین ما در حال رسیدگی به تبادل اسرا با صلیب سرخ جهانی است و بدین طریق افراد را در خماری زمان تبادل نگه داشته در حالی که بخش عمده ای از اسرای اردو گاه های ایران و عراق تبادل شده بودند و اسرای سازمان آخرین اسرایی بودند که می بایست تبادل می شدند
در سال 69 با پی گیری کمیته بین المللی صلیب سرخ و مقامات ایرانی، مسئوولین فرقه در فشار قرار گرفته و مجبور شدند که تعدادی از اسرا را بصورت جمعی (جمع 80 نفری) به بغداد نزد نمایندگان صلیب و نماینده ایران منتقل کنند که در نتیجه این کار اکثر این اسرا به ایران بازگشتند در این فاصله مسئوولین در اشرف به تکاپو افتادند تا با دادن اخبار کذب و جعلی که اسرای پیوسته به مجاهدین توسط رژیم ایران تیرباران و حبس می شوند و حتی اسامی چند تن از فرماندهان اسیر را جز اعدامی اعلام نمودند.جلوی بازگشت بقیه را بگیرند.
*آقای نوروز توکلی در ادامه سخنانش در رابطه با ترفندهای مسئوولین فرقه برای جلوگیری هر چه بیشتر افراد اسیر از بازگشت به ایران بیان داشت.
مسئوولین برای عدم بازگشت سایر اسرا ترفند دیگری نیز در پیش گرفتند و به مسئوولین صلیب اعلام کردند که دیگر توان جابجایی انتقال سایر اسرا به بغداد را نداریم و برای سهولت کار بهتر است مسئوولین صلیب برای تعیین وضعیت نفرات اسیر به قرارگاه اشرف بیایند که در همین راستا هم اسرا را در سالن روابط اشرف جمع کردند و فرم هایی را از طرف اسرای باقی مانده در اشرف در اختیار آنها گذاشتند که تقریبا تمامی محورهای آن از طرف مسئوولین پر شده بود آنان به مسئوولین صلیب گفته بودند که برای سرعت کار این فرم ها توسط اسرا پر شده است که در چنین شرایطی اسرا بدون اطلاع دقیق از محتویات و جوابیه داده شده به امضا آن پرداختند و بدین طریق یک بار دیگر اسیر دائمی مجاهدین شدیم. جالب این که در همین تجمع ظاهرا نماینده ایران نیز به داخل قرارگاه نیامده و مسئوولین فرقه توانستند به راحتی و با تبانی با عراقی ها و شاید هم مسئوولین صلیب به اهداف خود برسند و گرنه اگر همان روال بغداد ادامه داشت دیگر هیچ اسیری در آنجا باقی نمی ماند ولی متاسفانه بار دیگر با نیرنگ سران فرقه این بخت برگشته ها هم چون بردگان خریداری شده در حصارهای ذهنی و فیزیکی محصور ماندند تا مورد انواع سوء استفاده ها قرار گیرند.
*آقای توکلی پس از تشریح چگونگی به اسارت در آمدن و انتقال خود به اردوگاه اشرف و هم چنین ترفندهای مسئوولین فرقه برای جلوگیری از بازگشت اسرا به ایران به توضیح پروسه های دیگر از دوران حضور در فرقه پرداخت و از چگونگی ورود اسرا به بحث انقلاب طلاق سخن گفت و در این رابطه این گونه اظهار نمود.
بحث انقلاب طلاق ابتدا در بین مسئوولین فرقه مطرح شده بود که در بهار سال 69 همه افراد سازمان وارد این نشست ها شده بودند که تبعات آن را در سازماندهی و جابجایی مسئوولین می دیدم ولی کماکان درگیر مسائل خودمان بودیم تا این که رسوایی بریدن افراد مسئوول در جریان انقلاب طلاق در لشگرها پیچید و ما شاهد بودیم که هر هفته تعدادی از زنان و مردان بعنوان مسئوولین یگان ها انتخاب و بلا فاصله تعویض و یا جابجا می شدند که این موضوع حساسیت هایی در بین افراد پائین تر از جمله اسرا ایجاد و باعث شده بود که رجوی نشستی عمومی برای توجیه همه افراد و به قول خودش وارد کردن همه افراد در انقلاب طلاق بگذارند. در آنجا بود که همه را وارد بحث به اصطلاح انقلاب کردند و در واقع تفتیش عقاید و اذهان افراد برای کنترل روزانه ذهنی آنان شروع شد.